گیمینگرویتی

ثبت نام

بررسی بازی Yakuza: Like a Dragon | یک تیم اژدها

این نقد بر اساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت گیمین‌گرویتی نوشته شده است

اجازه دهید درهمین ابتدای کار به شما بگویم که اگر از طرفداران مجموعه یاکوزا هستید به هیچ وجه «یاکوزا مثل یک اژدها» Yakuza: Like a Dragon را از دست ندهید. آخرین ساخته استودیوی Ryu Ga Gotoku Studio یک اثر بسیار زیبا و جذاب است که نه تنها ایرادات و مشکلات نسخه‌های اخیر از این مجموعه را برطرف کرده است بلکه به یک اثر درخشان در کل این مجموعه نیز تبدیل شده است. برای بررسی یاکوزا مثل یک اژدها همراه گیمین‌گرویتی باشید.

یاکوزا مثل یک اژدها که در نسخه‌های غربی با نام یاکوزا ۷ شناخته می‌شود یک عنوان نقش‌آفرینی سوم شخص است که در یک دنیای جهان باز روایت می‌شود. اگر با این مجموعه آشنایی دارید حتما مطلع هستید که یاکوزا نیز به مانند سایر آثار نقش‌آفرینی ژاپنی، از سیستم مبارزات نوبتی در گیم‌پلی خود تبعیت می‌کند. مبارزات به شکل گروهی انجام می‌شود و در طول مدت زمان بازی نسبت به میزان قدرتی که کسب می‌کنید تنوع مبارزات نیز افزایش پیدا می‌کند. با پیشروی در داستان، شخصیت‌های جدیدی به تیم ملحق می‌شوند که نه تنها به روند روایت داستان کمک می‌کنند بلکه به عناون یک یار جدید در مبارزات در کنار ما قرار می‌گیرند.

برخلاف اکثر نسخه‌های قبلی که داستان بازی حول محور شخصیت «کازوما» روایت می‌شد، این‌بار ما کنترل شخصیت جدیدی به نام «ایچیبان کاسوگا» را بر عهده داریم. ایچیبان جوان جویای نامی است که بنا به دلایلی وارد خانواده «یاراکاوا» می‌شود. گروه یاراکاوا عضوی از خانواده توجو به حساب می‌آید که اگر نسخه‌های قبلی را بازی کرده باشید با این خانواده حتما آشنا شده‌اید. ایچیبان تمام تلاشش را می‌کند تا حسن نیت خودش را به یاراکاوا ثابت کند و در این راه از هیچ کاری فروگذار نیست تا این که در شب سال نوی میلادی به واسطه اتفاقی که رخ می‌دهد بزرگ خانواده یاراکاوا از ایچیبان می‌خواهد که قتلی را به گردن گرفته و به جای قاتل به زندان برود. ایچیبان قبول کرده و به مدت ۲۰ سال راهی زندان می‌شود. بعد از نزدیک به دو دهه که از زندان آزاد می‌شود، دنیا و به‌خصوص ژاپن به شدت تغییر کرده و ایچیبان تحت تاثیر این تغییرات زیاد به سراغ خانواده یاراکاوا می‌رود اما…

این قسمت از داستان را که برایتان بازگو کردم تنها بخش کوچکی از روایت ابتدایی داستان زیبای بازی است. با این که  Opening بازی نسبتا طولانی است اما برای این که بتوانیم به خوبی با شخصیت‌ها و البته دغدغه‌های شخصی ایچیبان برای ادامه مسیر داستان آشنا بشویم و با او و دوستانش همزادپنداری کنیم، وجود همچین روایت طولانی در ابتدای بازی ضروری به نظر می‌رسد. به مرور و با پیشروی در بازی شخصیت‌های جدیدی به بازی اضافه می‌شوند که به انسجام داستان کمک می‌کنند. با این وجود در قسمت‌های از بازی این حس شکل می‌گیرد که بازی بیش از حد کش داده می‌شود و بیش از حد به جزییات می‌‍پردازد. این موضوع در ماموریت‌های فرعی بیشتر به چشم می‌خورد و حتی در مواقعی شاهد این هستیم که یک ماموریت فرعی یا صحبت کردن با یک شخصیت فرعی چیزی نزدیک به ۱۰ دقیقه به طول می‌کشد و دیالوگ‌های بسیار زیادی در این بین رد و بدل می‌شود که طبیعتا این مورد با وجود نکات مثبتی که دارد، به دلیل بی‌فایده بودن بازی را خسته‌کننده می‌کند.

افت روایت نه از نظر محتوا بلکه از نطر فرم فقط در یک سوم ابتدایی بازی دیده می‌شود که با وارد شدن همه شخصیت‌ها و تمرکز بازی روی داستان اصلی، همه چیز اوج می‌گیرد و اتفاقات جالبی برای شخصیت‌ها رخ می‌دهد.

همان‌طور که اشاره کردیم با اضافه شدن شخصیت‌های جدید به داستان، تیم مبارزین هم کامل شده و این مورد به مبارزات ما تنوع می‌بخشد. هر شخصیت سبک مبارزه خاص خودش را دارد که به نسبت استراتژی دشمنی که در مقابلمان قرار می‌گیرد، ما نیز باید نحوه مبارزات خودمان را تغییر دهیم تا در میدان نبرد پیروز شویم. البته با پیشروی در بازی و کسب امتیاز و همچنین افزایش مهارت و سطح قدرت‌های شخصیت‌ها، بازی تا حدودی آسان می‌شود. به جز باس‌های بازی که در مراحل انتهایی حضور پیدا می‌کنند، بازی از نظر سختی چالش آنچنان  خاصی را پیش روی ما نمی‌گذارد و از این نظر، مبارزات به یک اتفاق شیرین و لذت‌بخش تبدیل می‌شود.

کسب امتیاز، خرید و فروش و جمع‌آوری پول در طول بازی یک دغدغه مهم است که باعث شده مخاطب با پیشروی در داستان همه جوانب را در نظر داشته باشد. انتخاب لباس و زره مناسب، انتخاب یا خرید یک سلاح جدید نسبت به قدرت‌های جدید و… از جمله مواردی است که اگر با برنامه‌ریزی همراه نباشد ما را در ادامه بازی با مشکل روبرو خواهد کرد.با این که بازی یک اثر نقش‌آفرینی است اما انتخاب داستانی در طول بازی آنچنان وجود ندارد و محوریت بازی بیشتر روی کسب مهارت و افزایش سطح قدرت خلاصه شده است. داستان خطی است و با وجود ماموریت‌های فرعی جالبی که در طول بازی وجود دارند، بازی بیشتر یک اثر اکشن/ماجراجویی را به ما تحمیل می‌کند تا یک عنوان نقش‌آفرینی با محوریت خط داستانی.

طولانی بودن میان‌پرده‌ها را می‌توان امضای  بازی‌های ژاپنی به خصوص سری یاکوزا دانست اما در این قسمت میان‌پ‍رده‌ها بیش از حد طولانی هستند. نمی‌دانم چه حسی است که در گذشته دیدن میان‌پرده‌های طولانی آنچنان خسته‌کننده نبود ولی امروز یا در زمان حال این مورد به یک نکته منفی برایم تبدیل شده است. البته یک دلیلش را می‌تواند Real Time شدن بازی‌ها دانست. سطح گرافیکی و کیفیت انیمیشن‌های بازی به قدری بالاست که کلا تفاوتی در میان‌پرده و موقعیت در حال بازی دیده نمی‌شود. انیمیشن‌های رفتاری شخصیت‌ها عالی است و این کیفیت خوب با موقعیت‌های طنز و فانتزی یک اثر ژاپنی ترکیب شده و صحنه‌های جذابی را در بازی پدید آورده است.

به همان مقدار که سازندگان به انیمیشن‌های بازی توجه کرده‌اند به صداگذاری و دوبله بازی نیز توجه ویژه‌ی داشته‌اند. فرقی نمی‌کند که کدام زبان را انتخاب کنید؛ انگلیسی یا ژاپنی هر دو عالی هستند و با جزییات فراوان احساسات را به مخاطب منتقل می‌کنند.

بازبینی تصویری

با پیشروی در بازی توان و قدرت شخصیت‌ها نیز افزایش پیدا کرده که در این حالت آسیب بیشتری به دشمن وارد می‌کنند.

مینی‌گیم‌های متنوعی در سرتاسر بازی وجود دارد

شروع یک مبارزه همیشه هیجان‌انگیز است

هر کدام از شخصیت ها فنون مخصوص به خودشان را در مبارزات دارند

بعد از هر مبارزه باید به میزان خط سلامتی شخصیت ها توجه کنیم

امتیاز به پست :

سخن پایانی

اگر بگوییم که یاکوزا مثل یک اژدها یکی از بهترین قسمت‌های این سری است بی‌راه نگفته‌ایم. گیم‌پلی جذاب و چالش برانگیز در کنار موقعیت‌های فانتزی و اتفاقات خوب داستانی باعث شده تا مثل یک اژدها یک کیفیت مناسب و در خور توجه را به نمایش بگذارد.

نکات مثبت

نکات منفی

آدرس شبکه های اجتماعی :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *