طرفداران فیلمهای ابرقهرمانی و مشخصا کمیک بوکی شکوه و جلال فاز سوم دنیای سینمایی مارول را که از سال ۲۰۰۸ با Iron Man آغاز و با Spider-Man: Far From Home در سال ۲۰۱۹ به اتمام رسید فراموش نخواهند کرد. فیلمهایی که پردهی نقرهای را در سراسر دنیا به تسخیر خود درآورده و گیشهها را از آن خود کردند. آثاری به شدت پر زرق و پرق که اتفاقا، عموما فیلمهای جذاب و مورد تحسین منتقدین و مخاطبین هستند و حضور ستارههای پرشمار و یک برنامهریزی درست و جامع، اوج لذت را به طرفدارن این ژانر هدیه کرده است. اما، اوضاع همیشه این گونه نبوده است! سینما فجایعی را نیز در ژانر ابرقهرمانی به خود دیده است که تا حدی گاها، وجهه این تیپ فیلمها را تحت شعاع قرار داده است و اجازهی جولان زبان تند منتقدین کلی این سبک (و سینما) را صادر کرده است. فیلمهای به شدت ضعیف و سخیف، که سینما به عنوان هنر هفتم از داشتن آنها عرق شرم بر پیشانیش جاری میشود. در این مقاله سعی کردیم، بر خلاف جریان آب، و در جایی که فیلمهای خوش ساخت فراوانی در این سبک اکران و عرضه میشوند، لیستی تحت عنوان بدترین «عناوین ابرقهرمانی تاریخ سینما» را ارائه دهیم، تا یادمان باشد همیشه هم اوضاع سینمای ابرقهرمانی، انقدر گل و بلبل نبوده است!
با گیمینگرویتی همراه باشید.
Batman & Robin (1997)
جرج کلونی، آرنولد شوارتزنگر، کریس او دانل، اوما تورمن، وال کیلمر، آلیسیا سیلورستون… این بازیگران به سردستگی کارگردان فقید هالیوود، آقای جول شوماخر تیمی را تشکیل دادند تا کمر به قتل Batman در دنیای سینما ببندند. گاهی یک فیلم در زیرشاخهای (مثلا همین کمیک بوکی) صرفا بد و ضعیف است. اما بتمن & رابین نه تنها یکی از ضعیف ترین و از نظر من ضعیف ترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ سینما است، بلکه یکی از ضعیف ترین فیلمهای کل سینما نیز به شمار می رود.
با تقریب بسیار خوبی، همه چیز این فیلم اشکال دارد، غلط است و بی ربط. از پوستر فیلم که انگار قرار است فیلم Mr. Freeze را تماشا کنیم که آن وسط بتمن نیز یک سکانس حضور دارد! از داستانی که عملا وجود ندارد و مانند فیلم های پور*نو، دلیلی برای بازی و اتفاقات است! لباسهای احمقانه شخصیتها که هنوز هم کابوس شبانهی علاقمندان به بتمن است. کاستوم دیزاینی که به قدری بد است که فیلم را بسیار شبیه به یک پارودی و نمایش تئاتری دبیرستانی کرده است تا یک فیلم سینمایی با بازیگران حرفهای و بزرگ. مجددا یک نگاهی به لیست در ابتدای همین متن بیاندازید!
به قدری بتمن & رابین بد و افتضاح است که تا مدتها کسی جرات و جسارت نزدیک شدن به کرکتر بتمن در دنیای سینما را نداشت! بارها و بارها دعا به جان کارگردان جسور و خوش فکر سینما آقای نولان میکنیم که بار دیگر شکوه و جلال بتمن را به سینما بازگرداند.
– کیوان عادتی
Hellboy (2019)
هلبوی یکی از کارکترهای محبوب کمیکی است. اولین اقتباس سینمایی آن در سال ۲۰۰۴ ساخته شد و داستان جذابی هم داشت. قسمت دوم اما متاسفانه فروش خوبی را تجربه نکرد. در نتیجه استدیو ساخت قسمت سوم را منتفی کرد. طرفداران هلبوی سالها منتظر بودند که قسمت سوم فیلم ساخته و اکران شود، اما به جای آن در اقدامی عجیب استدیو تصمیم گرفت هلبوی را ریبوت کند. هدف جذب مخاطبان جدید و افزایش جذابیت کرکتر اصلی برای نسل جوان بود که متاسفانه این فیلم از همه نظر یک شکست کامل تجاری و هنری به شمار میرود.
داستان عجیب و از هم گسیخته فیلم هیچ منطقی ندارد و دنبال کردن آن فقط برای بیننده سردردآور است. همه شخصیتهای فیلم تکبعدی هستند و هیچ حسی در مخاطب ایجاد نمیکنند که بخواهد پیگیر سرنوشتشان باشد. خود هلبوی تنها شخصیت پردازیای که دریافت کرده فقط عصبانیت و رفتار نابالغانه است. شخصیت منفی فیلم نیز مانند کارکترهای شرور کارتونهای برنامه کودک رفتار میکند! نکته بدتر اما، این است که خُلق و خوی همه افراد درگیر در داستان صحنه به صحنه متحول میشود. مثلا یک لحظه از فردی متنفرند و در لحظهای دیگر مانند یک دوست صمیمی و دلسوز رفتار میکنند.
انگار فیلم مجموعهای از صحنههایی است که بدون داشتن نظم خاصی به هم چسبانده شده اند. صحنههای سی جی آی فیلم هم به شدت ضعیف و تهوعآور کار شده اند. هنرپیشگان فیلم با وجود فیلمنامه ضعیف آن، بازی قابل قبولی دارند. اما در حین تماشای فیلم دلتان برای بازیگران میسوزد که چنین فیلمی در کارنامه آنها ثبت شده که هیچ جای دفاعی ندارد.
– شیما شیخی
Fantastic Four (2015)
بازسازی «چهار شگفت انگیز» دارای یکی از ضعیفترین و پر ایرادترین فیلمنامههای آثار اَبَرقهرمانی است که از مرحله تلپورت شدن اعضای تیم تحقیقاتی به بعد، با سرعتی باورنکردنی به سراشیبی سقوط می کند. روند خطی شدن فیلم نامه از صحنه دروازه کوانتومی و دستگاه تلپورتر شروع میشود. بعد از صحنه رسیدن گروه به سیاره صفر، ما گروه را در سردرگمی مطلق میبینیم و همین سردگمی جایی است که فیلم را نابود میکند. درحالی که فیلم در ابتدا به خوبی شخصیتها را برای مخاطب معرفی میکند، مابقی فیلمنامه بصورت سادهایی پیش رفت و به همان سادگی تمام شد.
درکل فیلم دارای یک فیمنامه به شدت سطحی، الگو برداری بد از کمیک و بازیگری بسیاربد است و میتوانم بگویم حتی از نسخه سال ۲۰۰۵ (که خود یک فیلم بسیار ضعیف به شمار میرود) نیز، بدتر است.
-پارسا حسینی
Catwoman (2004)
از یک ابرقهرمانی خوب چه انتظاری دارید؟ بدون شک داستان هیجانانگیز، اکشن خوب و شخصیتهای جذاب باید بخشی از این فیلمها باشند. همیشه تقابل ابرقهرمان و آنتاگونیست است که با به وجود آوردن دو قطبی خیر و شر ما را به دنبال کردن داستان فیلم و حوادث آن ترغیب میکند. متاسفانه Catwoman محصول سال ۲۰۰۴ هیچ کدام از اینها را ندارد. داستان فیلم به کلیشهایترین شکل ممکن پیش میرود و ما باید شاهد یک عشق باسمهای بین زن گربهای و یک پلیس باشیم که در نهایت به سطحیترین صورت ممکن در برابر یکدیگر قرار میگیرند. اکشنهای فیلم هم به هیچ عنوان هیجانانگیز نیستند و بودن و نبودنشان خیلی تفاوتی ایجاد نمیکند.
اما شاید بدتر از همهی اینها، آنتاگونیست (شخصیت منفی) باشد که تیر خلاص را به پیکرهی فیلم وارد میکند. ما در واقع با یک آنتاگونیست طرف هستیم که با زدن کرمهای محصول شرکتش در برابر ضربهها مقاوم شده است! حالا این آنتاگونیست نه ظاهر خاص و جذابی دارد و نه حتی در طول فیلم تقابل جدیای با زن گربهای پیدا میکند. مبارزهی این دو در انتهای فیلم تنها جایی است که آنها به معنای واقعی در مقابل هم قرار میگیرند. قطعا Catwoman یکی از ضعیفترین فیلمهای هلی بری (بازیگر نقش زن گربهای) هم محسوب میشود؛ بازیگری که توانسته بود دو سال قبل از همین فیلم، جایزهی اسکار بگیرد.
-علیرضا محزون
Suicide Squad (2016)
داستان گروهی از خلافکاران خطرناک که توسط دولت برای مقابله با تهدیدی بزرگتر به خدمت گرفته میشوند، ایده جذاب و متفاوتی است. مخصوصا اینکه این تبهکاران کرکترهایی مانند هارلی کوئین، ددشات و ال- دیابلو هستند. مخاطب انتظار دارد که با تجربهای لذتبخش و سرگرمکننده روبرو شود، ولی متاسفانه فیلم سوساید اسکواد از بحران هویت رنج میبرد. از طرفی میخواهد مشابه فیلمهای مارولی باشد و از طرف دیگر تلاش دارد که فضای تاریک و جدی داشته باشد. همین این دوگانگی به فیلم ضربه میزند. هارلی کوئین و سایرین هر یک اهداف خود را دنبال میکنند و تمایلی به کار تیمی ندارند. طبیعی است که عدهای غریبه در ابتدای کار چندان اهمیتی به یکدیگر ندهند. اما ناگهان و بدون پیش زمینه مناسب در چرخشی ۱۸۰ درجهای، افراد گروه به یک خانوادهی منسجم تبدیل میشوند که حتی حاضرند جان خود را فدای یکدیگر کنند! فیلم از ببینده انتظار دارد که باور کند این ماموریت سرنوشتساز باعث تغییر رویه این اشخاص شده و آنها تولدی دوباره داشتند، ولی نمیتواند دلیل قانعکنندهای برای آن ارائه کند.
از طرف دیگر آنتاگونیست اصلی، انتخاب مناسبی برای فیلم نیست. یک کارکتر منفی کارتونی با CGI ضعیف با اهدافی ابتدایی و نخنما، یادآور فیلمهای ابرقهرمانی دهههای گذشته است؛ نه یک فیلم کمیکی در دوران طلایی درخشش این ژانر. در مقابل با توجه به حضور جوکر در سوساید اسکواد، انتظار میرفت که او نقش پررنگی در وقایع داستان داشته باشد. اما حضور او فقط محدود به فلشبکهای هارلی کوئین و اقداماتش برای فراری دادن معشوقش از جوخه انتحار خلاصه میشود.
در تمام مدت فیلم سوالی که در ذهن مخاطب بی جواب باقی می ماند این است که چرا بتمن، فلش و واندر وومن نسبت به این تهدید خطرناک بیتفاوت هستند؟ آیا ستون نورانی بزرگی که در آسمان شهر دیده میشود و کل دنیا را تهدید میکند، برای آنها اهمیتی ندارد؟ سوساید اسکواد حتی نمیتواند به این سوال ساده پاسخ دهد.
-شیما میلان
Jonah Hex (2010)
از نظر من فیلم نحسی که ما میخواهیم هماکنون در موردش صحبت کنیم و بهتر است بر حیث نجس نشدن نوشتهام حتی اسمش را هم نیاورم، قبل از خلقتش بد بود و بعد از خلقش فاجعه شد. فیلم در طول ساختش، با فیلمنامه کذایی، بازیگیری به شدت سطح پایین کارگردان، نقشهای فرعی بسیار پلاستیکی، طراحی محیط و CGI به غایت ابتدایی و زشت، و دوربین بسیار شلخته و در نهایت پایانبندی فاجعه شکست خورده بود؛ اما قبل از همه اینها با رخنه ایده کلی فیلم یعنی عاشقانه ابرقهرمانی وسترن با پروتاگونیست زشت و بیحال محکوم به شکست، حتی قبل از ورود به عرصه ساخت بوده است. فیلم آنقدر بد است که گهگاهی سورپرایزتان هم میکند؛ مثلا چگونه میتوان از بازیگر توانمندی مثل جاش برولین بازی به این بدی گرفت؟ چگونه میتوان اینقدر بچگانه یک فیلم را تمام کرد؟ چگونه میتوان ۱ ساعت و اندی روی پرده به این حجم، بدون توقف خرعبلات نشان داد و بعد ازاتمام کار از زندگی سیر نشد؟ واقعا برایم عجیب است.
فیلم درست به مانند شخصیت اصلیاش کرخت و زننده است، ابدا نه تنها نزدیک به مقام والای یک فیلم سینمایی نیست، بلکه حتی قصه چفت و بست داری هم ندارد. فیلم بیشتر شبیه یک فنفیکشن زادهشده از ذهن یک کودک ۷ ساله است که بعد از مشاهده چند کابوس و در پی آن شب ادراری و بعد هم ادغام با شخصیتهای فانتزی محبوباش، تصمیم به دست به قلم شدن گرفته است. فیلم آنچنان بد است که نه متوجه شروع متنم شدم و نه پایان!
– ابوالفضل مولائی
Dark Phoenix (2019)
با ورود به هزارهی جدید و اوایل دههی ۲۰۰۰ میلادی، کارگردان صاحب سبک و با پرستیژ هالیوود، برایان سینگر، سنگ بنای فیلمهای ابرقهرمانی جدی و حرفهای، با فیلمنامههای به شدت قوی و درست را بنا کرد. مردان-اکس اول و از آن بهتر، اتحداد مردان-اکس (شمارهی دوم) بنچمارکهای فیلمهای ابرقهرمانی مدرن به شمار میروند که بعد ها با مرد عنکبوتی ۲ و تریلوژی شوالیهی تلاریکی نولان به تکامل رسید. اما کسی فکرش را هم نمی کرد روزی چنین بلایی سر یکی از فیلمهای فرنچایز مردان-اکس بیاید.
۲۰۰ میلیون دلار بودجه، که مطلقا مشخص نیست صرف چه چیزی شده است! تونالیتهی رنگی مشمئزکننده و بی ربطِ فیلم که شبیه یک اثر معناگرا در طبقهی روشنفکرانه است و نه فیلمی به نام Dark Phoenix. داستانی احمقانه، شخصیتهایی پلاستیکی و دکوری، به خصوص سوفی ترنر که امیدوار هیستیم اولین و آخرین حضورش در فرنچایز موردعلاقهمان یعنی مردان-اکس باشد، از دارک فینیکس ۲۰۱۹ یک شکست به تمام معنا و یک فاجعهی تمام عیار ساخته است.
شکست تجاری سنگینی که میتوانست منجر به نابودی کلی فرنچایز مردان-اکس شود. اما خوشبختانه اکنون دستان توانمند کوین فایگی و تیم به شدت باشعور او در مارول، نگرانیمان را کم می کند. تحت عنوان استودیوی مارول و زیر نظر کوین فایگی، مردان-اکس بعدی یا قطعا فیلم خوبی است، یا قول میدهم امکان ساخت فیلمی تا این حد چرک و متعفّن وجود نخواهد داشت.
– کیوان عادتی
Batman V Superman: Dawn of Justice (2016)
بتمن و سوپرمن جزو معروفترین و شناختهشدهترین کرکترهای کمیکی هستند. مردم اقصی نقاط جهان حتی اگر پیگیر فیلمهای روز سینماها نیز نباشند، با آنها آشنایی دارند. علاوه بر این، انتظارات زیادی برای دیدن این دو قهرمان در کنار هم در یک فیلم سینمایی وجود داشت. در نهایت زک اسنایدر توسط استدیو وارنر برای این پروژه انتخاب شد. او که یکی از طرفداران سینهچاک کمیکهای فرانک میلر است، تصمیم گرفت که با نگاهی به داستان The Dark Knight Returns، بتمن را در مقابل سوپرمن قرار دهد. اما در نهایت داستان فیلم یک کلاف در هم پیچیده و آشفته از آب در آمد.
مثلا وقتی داستان قصد دارد به نبرد بین دو قهرمان بپردازد باید دلیلی منطقی برای اختلاف نظر میان آنها ارائه دهد. اسنایدر در فیلم تلاش کرده که دلیل درگیری میان بتمن و سوپرمن را تفاوت روشهای کاری آنها و نحوه برخوردشان با افراد مجرم عنوان کند.
بتمن در دنیای DC به عنوان بهترین کاراگاه جهان شناخته میشود در این فیلم تلاشی برای تحقیق درباره سوپرمن انجام نمیدهد. او به خاطر عدم اعتماد به یک فرد بیگانه، به این نتیجه رسیده که فردی که مردم به عنوان ناجی میبینند، در واقع یک بمب ساعتی خطرناک است و او را باید از بین ببرد! سوپرمن از طرف دیگر معتقد است که بتمن در مقابل تبهکاران بیش از حد خشونت به خرج میدهد و ثبات ندارد. فاکتور دیگری که در شکلگیری این دیدگاهها موثر بوده، لکس لوتور است که بخاطر دلایلی عجیب قصد دارد با فریب دادن بتمن، او را به کشتن سوپرمن سوق دهد.
اما هیچ یک از این موضوعات در نهایت در فیلم کارکردی ندارند، زیرا لوتور در اقدامی عجیب مارتا کنت را گروگان میگیرد و سوپرمن را مجبور میکند که برای نجات جان مادرش با بتمن بجنگد! با همین تصمیم علت درگیری این دو قهرمان از اختلافات عقیدتی و فلسفی به یک عامل خارجی تغییر میکند. در واقع بتمن و سوپرمن مثل دو اکشن فیگر در دستان یک پسربچه به بازی گرفته شدهاند! حال این درگیری چگونه قرار است خاتمه پیدا کند؟ با درک متقابل یا قبول تفاوتهای عقیدتی؟ یا واندر وومن میانجیگری خواهد کرد؟ (هر چند که دایانا در داستان اصلی نقشی ندارد و فقط برای پس گرفتن عکس یادگاری دوران قدیم خود و جنگیدن با دومزدِی در فیلم حضور دارد!) همانطور که میدانید اسنایدر روش خاص خود را دارد. او هنگام ساخت فیلم، با ورق زدن صفحات کمیکها متوجه شد که مارتا وین و مارتا کنت به ترتیب مادران بتمن و سوپرمن هستند. پس نام مشترک مادرها کافی است که نزاع تا پای مرگ خاتمه پیدا کند و این دو قهرمان ناگهان رابطه برادرانه پیدا کنند و با یکدیگر متحد شوند. کاش در دنیای واقعی نیز اختلافات به همین سادگی حل میشدند!
مشکلات فیلم به خط اصلی داستانی ختم نمیشود. فضای فیلم بیش از حد تاریک و غمانگیز است و با دنیای رنگارنگ کمیکها فاصله زیادی دارد. با اینکه دنیای DC در حالت کلی نسبت به مارول تاریکتر واقعگرایانهتر است اما آنگونه که اسنایدر آنرا به تصویر میکشد، غمزده نیست. فضای افسرده فیلم به یک زشتی بصری منتهی شده که در سراسر آن موج میزند.
بن افلک نیز انتخاب خوبی برای نقش بتمن نبود. بروس وین در آستانه میانسالگی که بیش از ۲۰ سال به عنوان بتمن فعالیت کرده در مقابل کلارک کنت جوان که به تازگی سوپرمن شده، تصمیم منطقیای نبود. سایر بازیگران فیلم نیز در مجموع بازی خیلی خوبی از خود ارائه ندادهاند.
علاوه بر این، ماجرای فرعی تحقیقات لوییز لین نیزعملا کارکردی در فیلم ندارد و فقط یک ساعت از زمان کلی را بیهوده هدر میدهد. بجز نقش کمرنگ واندر وومن در فیلم، تلاش اسنایدر و استدیو وارنر برای معرفی زودهنگام اعضای جاستیس لیگ کمی عجیب به نظر میرسد. به نحوی که انگار در میان فیلم، مشغول تماشای تیزری مربوط به فیلمی دیگر هستیم! در نهایت تصمیم اسنایدر برای اقتباس همزمان کمیکهای The Dark Knight Returns و The Death of Superman و در عین حال مقدمهچینی برای تشکیل لیگ عدالت، به یک تجربه نا امیدکننده برای طرفداران مبدل شد.
– شیما میلان
Green Lantern (2011)
اولین موردی که باید اشاره کرد هدف دیسی از ساخت فیلم گرین لنترن است. در سال ۲۰۱۱ قصد بر آن بود که دنیای سینمایی دیسی با این فیلم آغاز شود. اگر بخواهم صادقانه بیان کنم در درجه اول باید نویسندهای برای پروژه انتخاب میشد که با کرکتر فیلم و دنیایش آشنایی داشته باشد. متاسفانه نویسنده فیلم مارک گوگنهایم است که به نظر میرسد هیچ شناختی از شخصیت گرین لنترن و سپاه آنها نداشته است! در هنگام خواندن فیلمنامه، رایان رینولدز که هنرپیشه هَل جوردن در این فیلم بود، متوجه چیز عجیبی میشود: او که یکی از طرفداران شخصیت گرین لنترن است پی میبرد قَسَمی که گرین لنترنها برای شارژ کردن قدرت انگشتر خود می خوانند در متن اشتباه نوشته شده است! اشتباهات زیادی در این فیلم وجود دارند. گویی نویسنده ذوق فراوانی دارد تا همه چیز را بگوید و همین کار باعث میشود ببینده بدون آنکه با شخصیت اصلی آشنایی چندانی پیدا کند، با کارکترهای بعدی روبهرو شود و همین روند ضربه بدی نیز به فیلم وارد میکند.
یکی از مشکلات دیگری که فیلم گرین لنترن را از چشمها میاندازد وجود سیجیآی بیش از حد آن است. به طوری که قهرمان اصلی، حتی لباس ویژه و مخصوصی ندارد زیرا حتی لباسش نیز با سیجیآی ساخته شده است.
در نهایت به داستان فیلم میرسیم که بسیار کلیشهای است و اتفاقات آن قابل حدس هستند. مثل تمام فیلمهای قهرمانی دیگر، ما یک قهرمان داریم که عاشق دختری است و همه کاری میکند تا او را از حوادث حفظ کند. داستان سطحی و شخصیتپردازی ضعیف کرکترها باعث میشود که رومنس فیلم نیز مانند فیلمهای نوجوانانه به نظر برسد. حتی یکی از دشمنان گرین لنترن در فیلم، به خاطر اینکه دختر مذکور به جای انتخاب او قهرمان داستان را انتخاب کرده کمکم جنون میگیرد. سینسترو که یکی از بزرگترین دشمنان گرین لنترن در کمیکها است، پتانسیل بیشتری داشت که به آنتاگونیست اصلی داستان تبدیل شود. کسی که در ابتدا مربی هل جردن بوده و بخاطر وسوسه بدست آوردن قدرت بیشتر و نا امید شدن از نحوه عملکرد سپاه لنترنها تصمیم گرفت که قدرت ترس را بدست بیاورد. اما فیلم ترجیح داده که بجای این کارکتر جذاب، به سراغ یک فرد ترسو و یک توده ابر در آسمان برود و فقط به نقشههای پلید سینسترو در صحنههای بعد از تیتراژ پایانی فیلم اشاره کند که بیننده را برای قسمت دوم فیلم هایپ کند! قسمت دومی که به خاطر عملکرد ضعیف فیلم گرین لنترن هیچوقت ساخته نشد و دنیای سینمایی دیسی را نیز چند سال به تاخیر انداخت.
– شیما شیخی
Elektra (2005)
فیلم الکترا محصول سال ۲۰۰۵ میلادی را میتوان یکی از بدترین اسپین های تاریخ سینما نام برد؛ به طوری که حتی جنیفر گارنر بازیگر نقش الکترا بارها اشاره کرده که از بازی در این نقش پشیمان است.
فیلم، دارای صحنه های نبرد فانتزی و غیر قابل باور فراوان و جلوههای ویژه بسیار بد و زشت است به طوری که چشم بیننده از دیدن آن ها درد میگیرد.
مشکل اصلی فیلم اما، عدم شخصیت پردازی الکترا و پرداختن به بعد انسانی اوست. اثری که صحنههای نبرد آن تا به این اندازه ضعیف و ابتدایی کار شده و به علاوه مطلقا شخصیت پردازی مناسبی نیز ندارد که ما را در میانهی این اکشن بیمصرف حفظ کند، به راحتی لایق قرار گرفتن در لیست بدترین فیلمهای ابرقهرمانی تاریخ سینما است.
– پارسا حسینی
نظر شما چیست؟ چه فیلمهای دیگری میتوانستند در این لیست حضور داشته باشند؟ نظرتان را با گیمینگرویتی در میان بگذارید.
4 پاسخ به “خانواده گرویتی | بدترین فیلمهای ابرقهرمانی تاریخ سینما”
از نظر من Justice League جاس ویدون با Deadpool 2 هم میتونن توی این لیست باشن، اینا به حدی مضخرف بودن که واقا نمی شد تا اخر نگاه کردشون :دی
از نظر من Justice League جاس ویدون با Deadpool 2 هم میتونن توی این لیست باشن، اینا به حدی مضخرف بودن که واقا نمی شد تا اخر نگاه کردشون :دی
تشکر و خسته نباشید خدمت نویسنده های عزیز که مطلب به این زیبایی و پرمغزی رو آماده کردن
دنیای ابرقهرمانان همیشه جذاب بوده و خیلی وقتها موقع دیدن فیلم خودمون رو جای شخصیت اصلی میذاریم و داشتن چنین قدرت هایی لذت می بریم
تو دنیای گیم هم همینه و قطعا هر گیمری از بازی درنقش این شخصیت ها لذت برده
اما یه مبحث مهم اینه که فیلم نباید خیلی حالت تخیلی پیدا کنه جوری که دیگه از حالت باورپذیر خارج بشه و شما کاملا حس کنی که داری جلوه های ویژه فیلم رو میبینی
اینکه یه فیلم بخواد فقط با ایجاد صحنه های ویژه مخاطب رو جذب کنه مثل این میمونه که یه بازی صرفا به خاطر گرافیک بخواد گیمر مجاب به ادامه بازی بکنه و قطعا محکوم به شکست خواهد بود
تشکر و خسته نباشید خدمت نویسنده های عزیز که مطلب به این زیبایی و پرمغزی رو آماده کردن
دنیای ابرقهرمانان همیشه جذاب بوده و خیلی وقتها موقع دیدن فیلم خودمون رو جای شخصیت اصلی میذاریم و داشتن چنین قدرت هایی لذت می بریم
تو دنیای گیم هم همینه و قطعا هر گیمری از بازی درنقش این شخصیت ها لذت برده
اما یه مبحث مهم اینه که فیلم نباید خیلی حالت تخیلی پیدا کنه جوری که دیگه از حالت باورپذیر خارج بشه و شما کاملا حس کنی که داری جلوه های ویژه فیلم رو میبینی
اینکه یه فیلم بخواد فقط با ایجاد صحنه های ویژه مخاطب رو جذب کنه مثل این میمونه که یه بازی صرفا به خاطر گرافیک بخواد گیمر مجاب به ادامه بازی بکنه و قطعا محکوم به شکست خواهد بود