بررسی این بازی توسط نسخه ارسالی ناشر برای پلتفرم PS4 انجام شده است
مدت زیادی است که بازیهای تعاملی، محبوبیت بسیاری پیدا کردهاند و هر کدام از سازندهها با سبک و سیاق متفاوتی سراغ این گونه بازیها میروند. بازیهای دیوید کیج، تمرکز بر روی تجربه سینمایی و انتخابات متعدد دارند و بازیهای Dontnod، تجربهای نوجوانه با المانهای ماجراجویی و گرافیک فانتزی ارائه میدهند. بنابراین هر کدام با امضای خودشان کار میکنند و هریک به نوعی لذت بخش هستند. اما Twin Mirror به هیچ وجه امضای بازیهای Dontnod را ندارد و مشخصا تیم سازنده خواستهاند این بار یک تجربه کاملا متفاوت را رقم بزنند که شاید بزرگترین اشتباهشان نیز همین بوده است. با بررسی این بازی همراه گیمینگرویتی باشید.
عنوان Twin Mirror با وجود اینکه سبکی مشابه با Life is Strange دارد، اما تقریبا همه چیز آن متفاوت است. بزرگترین تفاوت سبک گرافیکی بازی است که این بار محیط بازی و چهره شخصیتها کاملا واقع گرایانه طراحی شدهاند و دیگر آن حس و حال فانتزی و کارتون مانند را در خود ندارد. طراحی محیطها و نورپردازی آن بسیار با جزئیات کار شدهاند و میتوان از زیباییهای آن در هنگام تجربه بازی، لذت برد. طراحی چهره اکثر شخصیتها نیز کاملا طبیعی و تا حدودی نزدیک به بازیهای برتر نسل در زمینه گرافیکی است. اما بسیار زود و در دقایق اولیه از تجربه بازی، متوجه میشوید که ایرادات زیادی در طراحی این عنوان وجود دارد و به هیچ وجه حسی نزدیک به عناوین برتر نسل ندارند. به جز شخصیت اصلی، سایر افراد در بازی عموما چهره خشکی دارند و این موضوع آنقدر توی ذوق میزند که حتی نمیتوان از جزئیات مدلسازی آن لذت برد و بدتر از همه، سطح صداپیشگی در این بازی کاملا معمولی است و نمیتوان آنطور که لازم است با صدای شخصیتها ارتباط برقرار کرد. انیمیشنهای بسیار ضعیف صورت شخصیتها نیز همه چیز را بدتر کرده است. خصوصا که طراحی با جزئیات چهرهها به هیچ وجه با این انیمیشنهای سطحی همخوانی ندارند و حتی با صدای حرف زدن آنها نیز هماهنگ نیستند. بنابراین اگر بخواهید به لب و دهن شخصیتها در طول بازی دقت کنید، احساس میکنید که مشغول تجربه عنوانی در سال ۲۰۱۰ هستید.
اما همه چیز به اینجا ختم نمیشود. شخصیت پردازیها نیز اساسا پر ایراد هستند که به نظرم دلیل اصلی آن به ایده جدید بازی برای روایت داستان برمیگردد. از همان ابتدا بدون هیچ مقدمه و توضیح خاصی، متوجه میشویم که شخصیت اصلی، به یک کاخ ذهنی دسترسی دارد و با بستن چشمهای خود و تمرکز کردن میتواند وارد این فضای کریستالی شود. بسیاری از جزئیات داستانی و عمقی که باید برای شخصیت پردازیها وجود داشته باشد از طریق این فضا و به عنوان مروری بر خاطرات گذشته برای بازیکن بیان میشود که هوشمندانهترین و جذابترین بخش بازی نیز همین است. نکته جالب اینجاست که بسیاری از آنها کاملا فرعی هستند و با این شیوه بازیکن را ترغیب میکنند تا هر محیط را به طور کامل جستجو کند و با پیدا کردن وسیلههای مختلف، وارد کاخ ذهنی خود شود تا خاطرات خود را مرور کند. این خاطرات میتوانند درک بیشتری از دنیای بازی و شخصیتهای آن به بازیکن برسانند. اما متاسفانه ضعف نویسندگی آن را به یک ایده تلف شده تبدیل کرده است و با یک داستان بسیار کوتاه ۵ ساعته، در هیچ لحظهای نمیتواند حس خاصی به بازیکن منتقل کند.
Twin Mirror داستان شخصی به نام Sam Higgs را روایت میکند که پس از با خبر از شدن از مرگ دوست صمیمیاش، به شهر خود بازمیگردد تا در مراسم سوگواری او حضور داشته باشد. اما خیلی زود متوجه میشود که مرگ او صرفا یک حادثه نبوده است. سم که یک گزارشگر خبره بوده، ذهن تحلیلی قویای دارد و تصمیم میگیرد تا مدتی در شهر بماند و این معما را حل کند. از این رو بازی حال و هوای کارآگاهی به خود میگیرد. حل کردن معماها نیز با پیدا کردن سرنخها و چیدن آنها در کاخ ذهنی سم صورت میگیرد. در این حالت شما باید تشخیص دهید که چه چیزی مطابقت بیشتری با شواهد دارد. متاسفانه بازی هیچ جای اشتباهی برای بازیکن نمیگذارد و پس از انتخاب گزینه اشتباه، سم ناگهان به یک نابغه و پیشگو تبدیل میشود تا جلوی اشتباه بازیکن را بگیرد که با پیشینه داستانی این شخصیت همخوانی ندارد و بسیار غیر منطقی است. با توجه به اینکه در چنین عناوینی بخش بزرگی را انتخابهای بازیکن تشکیل میدهند؛ اگر هر کدام از انتخابهای اشتباه، داستان جدیدی را رقم میزد تجربه سرگرم کنندهتری را در گیمپلی ارائه میداد.
سم همچنین در ذهن خود یک شخصیت خیالی دارد که گاهی با او حرف میزند و اینکه به حرفهای او گوش دهید یا خیر، کاملا بر عهده بازیکن است. در واقع پایانهای بازی نیز بر این اساس متفاوت خواهد شد. با وجود ضعفهای فراوانی که در روایت داستان وجود دارد، پایان بازی به زیبایی کاخ ذهنی سم و ارتباط او با شخصیت خیالیاش را توصیف میکند که احتمالا تنها بخش جذاب در کل داستان باشد. در واقع در لحظات پایانی، همه چیز به مرور بهتر میشوند و از آنجا اشتیاق برای ادامه بازی در بازیکن به وجود میآید. اما متاسفانه بدون اینکه داستان عمق بیشتری پیدا کند، همه چیز به پایان میرسد. مشخصا سازندگان اینبار قصد روایت داستانی جدیتر را داشتهاند. اما عناوین زیادی در طی چندین سال گذشته توانستهاند چنین داستانهایی را با عمق بیشتری ارائه دهند و این بازی در هیچ زمینهای نتوانسته قدمی رو به جلو بگذارد. چالشهای گیمپلی و حل معماها چندان هیجان خاصی ندارند و داستان آنقدر یکنواخت پیش میرود که هنگام انتخاب مکالمات هیچ استرسی برای انتخاب اشتباه در بازیکن به وجود نمیآید.
بازبینی تصویری:
یک پاسخ به “بررسی بازی Twin Mirror | مرز دوگانگی”
مرسی از نقد خوبتون
من به شخصه علاقه زیادی به بازی های تعاملی ندارم و فقط سری اول و دوم واکینگ دد و گرگی میان ما رو با لذت بازی کردم
استودیو Dontnod با ساخت بازی Remember me قدم خوبی رو برداشت و با اینکه بازی ایراداتی داشت ولی ایده جذابی پشت بازی بود
اما با رو آوردن به سبک تعاملی نشون داد که مهارت آنچنانی در ساخت بازی های گیم پلی محور نداره و حالا هم در همین زمینه تعاملی گویا قدم اشتباه برداشته
باز هم برمیگردم به حرف همیشگی خودم که تو این نسل باید بیشتر منتظر گرافیک زیبا باشیم تا گیم پلی جذاب