توجه: متن زیر ممکن است بخشی از داستان فیلم را لو بدهد.
از گذشته تا کنون، سوال اصلی و همیشگی درباره اقتباس از آثار نمایشی، این بوده که «چرا باید یک نمایشنامه کامل را باری دیگر در قاب دوربین به نمایش در آورد؟» این بازنمایی چه چیزی به آن اضافه میکند؟ چگونه چنین اقدامی باعث جذابیت مضاعف در کالبد داستان میشود؟ مکبث پیر به این سوال به خوبی جواب میدهد و باری دیگر ثابت میکند که اقتباس از نمایشنامهها و به رقص در آوردن کارکترها روی پرده سینما، میتواند دنیای جدیدی از دل داستان برون آورد.
با گیمینگرویتی در ادامه این مقاله همراه باشید.
برادران کوئن را معمولا به آثار پست مدرن و خاصشان میشناسیم. از «جایی برای پیرمردها نیست» تا «لبوفسکی بزرگ» همگی آثار چشمگیر و یا حداقل با ارزشی هستند که تماشای آنها در هر حالتی میتواند جذاب و مفید واقع شود. حال جوئل کوئن (Joel Cohen) به تنهایی پا در مسیر کارگردانی فیلمی اقتباسی گذاشته تا بدون حضور برادرش در کنار او و پشت دوربین، دست به ساخت اثری نه بیعیب و نقص، بلکه زیبا، قابل تامل و با ارزش بزند. تراژدی مکبث، یکی از مهمترین نمایشنامههای شکسپیر و دنیای هنرهای نمایشی به شمار میرود. داستان نمایش، روایتگر زندگی مردی است باهوش و قوی بنیه، اما حریص و کوتهاندیش که به اغفال جادوگرانی شیطانصفت و به همراهی همسر سنگدل و زیرک خود، اقدام به قتل شاه میکند تا بتواند به تنهایی بر تخت پادشاهی تکیه داده و روزگار خویش را در ناز و نعمت سپری کند. ناز و نعمتی که خواب از سر این دو پرانده و رفته رفته بلای جانشان میشود.
اقتباس از داستانی چنین ژرف و محبوب، به همان اندازه که کاری سهل و آسان است، میتواند سخت و دست نیافتنی باشد. باید جنبههای کمتر پرداخته شده را پیدا کرد و در عین حال به اصل موضوع پایبند ماند. باید سعی کرد تا فیلم به معنای واقعی کلمه یک «فیلم» باشد و نه صرفا تئاتری فیلمبرداری شده و با جلوههای بیشتر. تلاش اصلی بر آن است که جوهره اصلی سینما را به داستانی تزریق کنیم که برای اجرای زنده و نمایش روی صحنه نوشته شده است. جوئل کوئن به روش جذاب و خاصی توانسته این چالش را با موفقیت پشت سر بگذارد.
مکبث هنوز هم همان فرمانده حریص و قدرتمند سابق است که با همکاری و البته دسیسههای همسرش، دست خود را به خون پادشاه اسکاتلند آغشته میکند. داستان همان داستان قدیمی است اما با توسل به نمادها و استعارههای جدیدی که در بطن داستان کار شده، توانسته پوستین مدرنی به خود بپوشاند و در کمال تعجب، تبدیل به فیلمی جذاب و گیرا شود که بیننده را با وجود اطلاع کامل نسبت به وقایع داستان، برای مشاهده ادامه آن تشنه نگاه دارد. پرداختهای کوتاه و کارساز ابتدایی نسبت به شخصیت مکبث و اطرافیان او، با زیرکی تمام پازل را برای ادامه ماجرا مهیا میکند تا در طول زمان فیلم، داستان روی کاغذ به مشکل خاصی بر نخورده و به راحتی مرحله تبدیل و تغییر را طی کند.
فضاسازی فیلم با اجتناب از محیطهای بزرگ و نماهای باز و عمقدار، حال و هوایی تئاترگونه را برای بینندگان به ارمغان میآورد. نورپردازیهای فیلم تقریبا در تمامی سکانسها، به شدت مصنوعی و با کنتراست بالا جلوه میکند و در کنار آن، از دوربین ثابت و قاببندی کم عرض استفاده شده تا در تدوین نهایی، با فیلمی ساده و سرراست روبرو شویم که هدف نهایی آن کاملا برای بینندگان واضح و مشخص است. از میان تمامی نکات ذکر شده فیلم، شاید نورپردازی آن بیش از هر چیز توجه مخاطبین را به خود جلب کند. نور های تماما یکدست و یک رنگ فیلم که با ایجاد سایهروشنهای شدید و حتی گاها آزاردهنده در فیلم، بیننده را از درونیات شخصیتهای خود به زیبایی آگاه میکند؛ افرادی که در نبرد درونی با افکارشان درگیر بوده و دیگر روز و شب خویش را به خوبی تشخیص نمیدهند. این سبک از نورپردازی با تبدیل شدن به تیری چند شعبه، فیلم را از زوایای مختلفی تقویت میکند و رفته رفته با پخته شدن و استفادههای بهتر از پتانسیل خود، به نوعی هنر و استعداد کارگردان خود را در استفاده از وسایلی که در اختیار او قرار داده شده، در چشم بینندگان فرو میکند.
ادا کردن دیالوگهای سنگین و جملات ادبی و قصار، نیازمند بازیگران خبره و باتجربهای است که در هماهنگی بین گفتار و رفتار خود، به حد کمال رسیده باشند. از سوی دیگر، مکبث و شکسپیر، نامهای بزرگی هستند که به طبع بازیگران بزرگی را نیز برای جان دادن به نوشتهها و شخصیتهای خود میطلبند. این دو عنصر با تلفیق و یکی شدن، توانستهاند ترکیب بازیگران فیلم را تعیین کنند. انتخاب دنزل واشنگتن (Denzel Washington) برای بازی کردن در نقش مکبث کبیر، انتخاب کاملا به جا و شایستهای است. شخصیتی جا افتاده و با فن بیان قوی که در تمامی سخنان و حرکات خود، دوگانگی وجودی کارکتر را بازنمایی کرده و رفته رفته تا پایان فیلم و رسیدن به سزای اعمالش، به صورت پلکانی و مرحله به مرحله به جنون نزدیکتر میشود. اکثر بازیگران فیلم، به بهترین نحو ممکن وظیفه خود را انجام دادند و با حفظ و اجرای روشهایی تلفیقی از هر دو شیوه تئاتری و سینما گونه، اثری جذاب را خلق کردهاند؛ هرچند که مشکلاتی در این زمینه به چشم میخورد.
فرانسیس مکدورمند (Frances McDormand) در نقش لیدی مکبث، قرار است زنی جسور نترس و زیرک باشد؛ زنی که با جاهطلبی خود پایههای زندگی و ازدواجشان را سست کرده و مسبب سقوط مکبث از عرش به فرش میشود. انتخاب او برای این نقش انتخاب بدی نبوده، اما نتیجه نهایی آنگونه که باید، به دل نمینشیند.
نکته جالب اینجاست که این عدم تکامل، نه از هنر بازیگر بلکه از ذهن کارگردان فیلم نشات میگیرد. مکدورمند بازیگر به شدت قابل و توانایی است و چنین نقشی به بهترین شکل ممکن بر چهره و اندام او جان میگیرد، ولی این انتخاب جوئل کوئن است که با کمرنگ کردن حضور او و همچنین انتخابهای محدود کننده در فیلمبرداری و باقی جزئیات فیلم، اجازه درخشش کافی به او و همچنین برخی دیگر از بازیگران را نمیدهد. استفاده از نماهای متوسط و پرهیز حداکثری از کلوزآپ یکی از دلایلی است که باعث بسته بودن دست و پای بازیگر در این فیلم میشود. بازیگرانی که هیچکدام اجرای بدی از خود به جای نمیگذارند و صرفا استعداد و توانایی های آنان توسط انتخابهای کارگردان، نادیده گرفته شده و از بین میروند.
نقطه اوج کارکتر لیدی مکبث، در ماجرای قانع کردن او برای ریختن خون شاه رخ میدهد. تلاش ستودنی او برای به وقوع پیوستن قتل یک انسان، سرچشمه اصلی شخصیت او بوده و به نوعی تنها هدف او از حضور داستان محسوب میشود. کوئن اما در مسند کارگردانی، توجه خود را معطوف باقی جریانات فیلم میکند. او به شدت سرگرم به رخ کشیدن هنر و استعدادش در کارگردانی است و به قدری در این مسئله فرو رفته و افراط میکند، که در محصول نهایی، مجالی به بازیگران برای قدرتنمایی داده نمیشود. اگر مکالمه مکبث و بانویش قبل از وقوع قتل به شکلی سینماتیکتر روایت میشد، میتوانستیم تا حد زیادی از تاثیر کم بازیگران بر نقشهایشان چشمپوشی کنیم و یا در حداقلیترین حالت ممکن، مکالمه و کشمکشی طولانیتر میان مکبث و همسرش میتوانست مسیر حرکت فیلم در ادامه را به شدت هموار سازد.
جدای از کارگردانی، فیلمبرداری و نورپردازی، باید عنصر دیگری را نیز به هنرهای فراوان کوئن اضافه کنیم.
ساخت فیلمی با اقباس کامل از یک نمایشنامه با عمر بیش از یک قرن کار سختی نیست؛ چیزی که این مسئله را سخت و شایسته تشویق میکند، جذابیت فیلم برای مخاطبین امروزی است؛ مخاطبینی که با رشد سینما و وقوع حوادث و اتفاقات مختلف اجتماعی، موضوعاتی جذابتر از خیانت یک فرمانده به شاه خویش برای خود پیدا کرده اند. نمادهای ریز و درشت امروزی و نشانهها و استعارههای مدرن فیلم، چاشنی روایت شنیدنی آن میشوند.
کهنگی داستان در این فیلم نه تنها باعث کم شدن جذابیت آن نشده، بلکه به معطوف شدن هرچه بیشتر توجهات به سمت روایت کمک میکند؛ روایتی که این فیلم برای بینندگان خود تدارک دیده، توانسته آنها را تا آخرین لحظه پایبند فیلم کند. صحنههای پایانی فیلم و مبارزه مکبث با دوستان قدیمی و دشمنان جدید، به بهترین شکل ممکن در بستر فیلم و نمایشنامه پیاده شده است؛ و مکبثی که جز طمع خود دشمن قهار دیگری نداشت، سرانجام در راه رسیدن به تاج پادشاهی گردن خود را به باد داد.
پس از پایان فیلم و فرو نشستن گرد و خاک سپاهیان، فیلم خاطره خود را نه به عنوان فیلمی جدید و نوآور، اما به عنوان اثری حرفهای و شایسته در ذهن دیگران ثبت میکند. خودنماییهای جوئل کوئن و پز دادنهای او با دوربین و نور _که حقا جای خودنمایی هم دارد_ ، باعث افت فیلم در برخی زوایای دیگر شده است اما این آسیبها به اندازهای قوی نبودهاند که قدرت ضعیف کردن فیلم را داشته باشند.
فیلم در مقام کارگردانی و فیلمبرداری تا حد توان خود به یک شاهکار نزدیک میشود و اگر مشکلات کوچک و یا برآورده نکردن برخی انتظارات نبود، میتوانست به یکی از فیلمهای پر بحث امسال تبدیل شود. مکبث برای جشنوارهها و خیلی از مخاطبین امروزی، در رده انتخابهای اول قرار نمیگیرد و به خاطر صحبتهای ذکر شده، از چشم منتقدین و بینندگان زیادی سقوط میکند، اما در عین حال مزایا و زیباییهایش به بدیهای آن غلبه کرده و اثری فراتر از یک اقتباس ساده را به روی پرده میآورد؛ اقتباسی که با شجاعت تمام به شخصیتها و وقایع نمایشنامه، نکات ظریف زیادی میافزاید. نکاتی که شاید اگر نبودند، از این فیلم هیچگاه به عنوان اقتباسی جذاب و دیدنی یاد نمیشد.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114