کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که حداقل برای یک بار، تلاشی برای رساندن لولهکش ایتالیایی به پرنسس رویاییاش، نکرده باشد. دنیای ساده و شیرین برادران ماریو، حالا به پرده سینما منتقل شده و در قالب یک انیمیشن رنگارنگ و مدرن، سعی کرده تا تمامی خاطرات گذشته را در درون گیمرهای نسلهای مختلف، زنده سازد. برای آن که بدانیم این فیلم در رسیدن به این اهداف موفق بوده یا خیر، بهتر است تا تمامی جوانب آن را بررسی کنیم.
با گیمینگرویتی همراه باشید تا در ادامه این مقاله، نکات مثبت و منفی برادران ماریو را با یکدیگر تجزیه و تحلیل کنیم.
مدتی است که انجام اقتباسهای مختلف از روی بازیها و آثار بزرگ، در میان استودیوهای مختلف رواج پیدا کرده و مخاطبین و طرفداران هم با چشمانی کاملا بسته، برای تماشای این فیلمها به سالنهای سینما مراجعه میکنند. انبوه اقتباسهای بد و تعداد بیشتری از اقتباسهای افتضاح، سبب گشته بود تا مخاطبین از همان اولین اخبار نسبت به این فیلم دیدگاه کاملا مثبتی نداشته باشند، اما آمارها و رکوردهای فیلم در گیشه، دقیقا خلاف این حرف را ثابت نمود.
اما چه چیزی سبب شد تا بینندگان و تماشاچیان، این چنین دیوانهوار به سمت برادران ماریو کشیده شده و از تماشای این فیلم راضی باشند؟ اولین پاسخ به این پرسش، در نام استودیو جای گرفته است. ایلومینیشن یکی از محبوبترین استودیوهای حال حاضر در جهان بوده که اغلب افراد آنها را به عنوان خالق مینیونها میشناسند. انتخاب بسیار درست شرکت نینتندو در این زمینه، سبب شد تا برادران ماریو خود را تا حد زیادی از دنیای دیگر فیلمهای اقتباسی جدا کرده و به شکل یک فیلم جاهطلب، معرفی نمایند.
دلیل دیگر بروز این مسئله، در دنیای سوپر ماریو نهفته است؛ دنیایی بس ژرف و دیدنی که در هر گوشه آن، شخصیتی جذاب و مهربان خوابیده است. دنیای که میتوان از هر بخش آن یک فیلم جداگانه طراحی نمود. چپاندن دنیایی به این وسعت در فیلمی 90 دقیقهای، آسان نبود؛ اما شرکت ایلومینیشن به هر شکلی که میتوانست، این مهم را به ثمر رساند.
میتوان بارزترین نکته منفی فیلم را در همین مسئله مشاهده کرد که ایلومینیشن, تمام تلاش خود را به کار بسته تا به بهترین شکل ممکن، دنیایی جذاب و گیرا را برای برادران ماریو خلق کرده و از بامزه بودن شخصیتهای آن، به نفع خود استفاده کند. این مسئله به خودی خود بد نیست اما زمانی که پیرنگ داستان، تماما در خدمت شخصیتها قرار گرفته و سعی میکند تا آنها را حتی در حد و اندازه 10 دقیقه در فیلم جای دهد، مخاطب مقدار کمی نسبت به تلاشهای این استودیو، دلسرد میشود.
زمانی که استودیوی سازنده سری فیلمهای من شرور و خالق کارکترهای بامزه اما شرور مینیون را برای ساخت فیلمی درباره برادران سوپر ماریو انتخاب کنید، پیدایش کارکتری همچون باوزر، کاملا قابل حدس خواهد بود.
این لاکپشت غول آسا و خشن، یکی از بهترین شخصیتهای منفی تاریخ در زمینه اقتباس از بازیهای کامپیوتری محسوب میشود. تلاشهای بی وقفه و گاها احمقانه او برای دستیابی به پرنسس رویاییاش، مخاطب را کاملا با خود همراه کرده و صدای بینظیر جک بلک (Jack Black) در این مسیر، سبب محقق شدن این موفقیت گشته.
زمانی که کارکتری منفی و جذاب در اختیار داریم، سختترین کار این است که نیروی مقابل آن یعنی بخش خوب داستان را نیز با او همراه کرده و این دو جبهه را به نبردی تن به تن و برابر بفرستیم. شخصیت ماریو و برادر مظلومش لوئیجی، شخصیتهای نسبتا پرداخت شدهای هستند و قرار گرفتن آنها در میدوم انیمیشن، سبب میشود تا نتوانیم به راحتی از شخصیتپردازی آنها ایراد بگیریم. نکته اینجا است که رابطه میان ماریو و پرنسس، ابدا درک درستی از ذهنیت این دو به ما نمیدهد. فیلم از ما انتظار دارد تا همانگونه که رابطه احمقانه باوزر با پرنسس را درک کردیم، عشق و علاقه میان پرنسس و ماریو را نیز درک کنیم؛ غافل از اینکه ساخت یک فضای عاشقانه برای کارکتری ستمگر، وحشی و بدون منطق، بسیار آسانتر از ساختن آن برای ماریو خواهد بود. چنین روابطی در دنیای گیم و در دوران ما قبل کنسولهای خانگی، برای مخاطبین بسیار جذاب و گیرا محسوب میشدند، اما امروزه حتی در دنیای ویدئو گیم نیز نمیتوان آنها را منطقی تصور کند.
مخاطبین عادی میتوانند 90 دقیقه وقت خود را صرف تماشای این انیمیشن کرده و به سادگی، از ویژگیهای مثبت کوچک و بزرگ آن لذت ببرند. اما لذت اصلی قطعا برای طرفداران ماریو و دنبال کنندگان محصولات نینتندو خواهد بود. دنیای این انیمیشن مملو از نکات ریز و درشت خواهد بود و این مسئله به خوبی نشان میدهد که استودیو ایلومینیشن، هیچ بخش از جهان سوپر ماریو را فراموش نکرده و به راحتی توانسته تا تمامی نکات مختلف آن را، در این فیلم جای دهد.
فیلم زمان زیادی را برای پرداخت دنیایی زیر زمینی و پر از قارچ صرف نمیکند و به سادگی سعی دارد تا با نمایش دادن عجایب این جهان، مخاطب را با فیلم همراه سازد. این تصمیم با توجه به زمان کوتاه انیمیشن و همچنین بزرگ بودن جهان آن، تصمیمی درست و استراتژیک محسوب میشود؛ هرچند که ممکن است قیمت آن ارتباط نگرفتن برخی از بینندگان جدید با جهان فیلم باشد.
عناصر داستانی مختلفی که در این فیلم وجود دارند، تماما از پیش تعیین شده و مشخص بودند و مخاطبین با کوچکترین آشنایی با جهان ماریو، میتوانند تمامی آنها را به درستی حدس بزنند. پیرنگ، تقابل نیروی خیر و شر، روند داستان و هدف نهایی کارکترها؛ همه و همه بودن خلاقیت و جذابیت بصری ایجاد شده توسط شرکت ایلومینیشن، بیمعنی و عبث بودند. شاید بتوان نسبت به عدم وارد کردن نکات جدید به داستان از این شرکت ایراد گرفت یا آنها را به دلیل سادهانگاری بیش از حد در بستر این انیمیشن، شماتت کرد؛ اما در نهایت در مقابل نحوه اجرا و ساخت این انیمیشن، باید کلاه را به احترام آنها، از سر برداشت.
پایانبندی این انیمیشن همانطور که در بخشهای قبل گفته شد، کاملا قابل حدس بوده و به پیروز شدن نیروی مثبت داستان ختم میشود. پایانبندی فیلم توانسته تا جذابیت را به داستانی کاملا کهنه و تکراری وارد کند. تنها نکته منفی درباره این پایان، در شروع قصه نهفته است.
فیلم هیچگونه تلاشی برای نشان دادن قدرتهای حقیقی ستاره طلایی به ما انجام و صرفا در پایان فیلم، با قوی کردن این دو برادر، سبب حیرت تماشاچیان ناآگاه میشود. کسانی که قبل از این انیمیشن آشنایی خاصی با بازی نداشتند، نمیتوانستند به راحتی اهمیت این ستاره را درک کرده و آن را در فیلم قبول کنند. از سوی دیگر این اهمیت برای کارکترهایی مانند لوئیجی و ماریو که تازه پا به این جهان گذاشتهاند، به شکلی کاملا ساده لوحانه بوده و همه این مسئله را بدون کوچکترین بحثی، قبول میکنند.