گیمینگرویتی

ثبت نام

نقد و بررسی فیلم The French Dispatch | مرثیه‌ای برای یک مجله

توجه: متن زیر ممکن است بخشی و یا کل فیلم را برای بینندگان لو بدهد.

تا به حال آثار اقتباسی زیادی از کتب مختلف، داستان‌های کوتاه و حتی بازی‌های ویدئویی بر پرده سینما نقش بسته‌اند. آثاری که موفق  یا شکست خورده، همیشه یکی از ارکان ثابت سینما در ژانرهای مختلف بوده و هستند. اما چه می‌شود اگر بخواهیم فیلمی با الهام و اقتباس از مجلات بسازیم. وس اندرسون پاسخی زیبا و متقارن برای این سوال آماده کرده تا این بار دنیای رنگارنگ، شلوغ و در عین حال منظم خویش را از میان صفحات روزنامه برای ما به ارمغان آورد. فیلمی که بدون شک یکی از شانس‌های فصل جوایز امسال خواهد بود.

با گیمینگ‌گرویتی در ادامه این مقاله، همراه باشید.

نقد و بررسی فیلم The French Dispatch | مرثیه‌ای برای یک مجله

وس اندرسون (Wes Anderson) امسال فیلمی جدید را برای مخاطبین خود عرضه کرد، فیلمی که به جرئت می‌توان به آن لقب {وس اندرسونی‌ترین فیلم وس اندرسون} را داد. اثری که به رسم همیشگی کارهای او، از تک تک نماهای آن می‌توان تابلویی خوش‌رنگ و نگار استخراج کرد. همانطور که انتظار می‌رفت، این فیلم غوغای ستارگان است، بازیگران نام‌آشنا و بلندمرتبه‌ای که گاها حتی برای یک سکانس کوتاه، در این فیلم حضور به عمل آورده‌اند. این بارهم اندرسون داستانی چند لایه و پرپیچ و خم را برای فیلم خود انتخاب کرده است. داستان فیلم، درباره نسخه‌ای از مجله آمریکایی-فرانسوی (گزارش فرانسوی) است که سردبیر آن در حال جمع‌آوری داستان‌های مختلف و چینش آن‌ها برای نسخه جدید خود می‌باشد. 4 داستان و مقاله مختلف از 4 بخش مجله، داستانک‌های فیلم را تشکیل می‌دهند و در انتها تمامی آن‌ها در اتاقک کوچک سردبیر و رئیس مجله، به یکدیگر پیوند می‌خورند.

نقد و بررسی فیلم The French Dispatch | مرثیه‌ای برای یک مجله

داستان اول این فیلم که کوتاه‌ترین داستان هم هست، به طرز اعجاب‌انگیزی ظریف و زیبا ساخته شده است.

این داستان از سویی مقدمه و معرفی‌نامه‌ای است بر داستان‌های بعدی خود (به قاب‌های رنگی و سیاه و سفید این سکانس که در یک نما ظاهر می‌شوند دقت کنید)، و از سمتی دیگر ادای احترامی است وس اندرسون‌گونه به مستندهای (سینما حقیقت) که در دهه‌های ابتدایی رواج سینما ساخته می‌شدند. بخش اول، معرفی‌نامه کوتاه و جامعی است از سبک روایی فیلم و اتفاقاتی که قرار است در ادامه داستان به صورت مرتبط و یا بی‌ربط به باقی بخش‌های فیلم، اتفاق افتد.

اولین نکته فیلم بدون شک کارگردانی منحصر به فرد و خیره‌کننده وس اندرسون محسوب می‌شود. نیازی به صحبت درباره قاب‌بندی‌های محشر او نیست، اما در عوض می‌توان اشاره‌ای به استفاده روایی وی از دوربین داشت؛ هرچقدر هم که دلیل اصلی جایگیری دوربین و قاب‌بندی‌های آن زوایای بصری و زیبایی‌شناسانه آن باشد، بازهم نمی‌توان استفاده‌های تمثیلی و فرمیک آن را به کل نادیده گرفت. دوربین در سکانس معرفی نویسندگان، چهره و شمایل هیچکدام را به ما نشان نمی‌دهد تا اینگونه اشاره زیبایی به نقش حقیقی و ماهیت نویسندگان در بطن یک فیلم و یا مجله داشته باشد. موارد ریز و درشت اینگونه در فیلم مشاهده می‌شوند و هرچند کوتاه و زودگذر، اما تاثیر خود را بر ذهن و چشم تماشاگر می‌گذارند.

نقد و بررسی فیلم The French Dispatch | مرثیه‌ای برای یک مجله

داستان دوم، به نوعی شروع‌کننده جدی و حقیقی فیلم محسوب می‌شود. روایت اولین تابلو به سبک نقاشی مدرن و برشی از زندگی مجرمی که آن را به تصویر در آورده است.

خلاقیت تازه کارگردان در این فیلم، از همین اپیزود نمود پیدا می‌کند و آن نیز تغییر فیلم از رنگی به سیاه و سفید است. به نظر می‌رسد که دلیل اصلی استفاده از این ویژگی، آن‌ هم در اثری که سازنده آن به استفاده اعجاب‌انگیز رنگ در کارهایش معروف است، زنده کردن هرچه بیشتر حس (روزنامه‌خوانی) است. اما برای این اتفاق، بیش از یک دلیل وجود دارد.

سکانس‌هایی که به نظر می‌رسد بخشی از مقاله نویسنده هستند، غالبا به صورت سیاه و سفید نمایش داده شده‌، همچنین سکانس‌هایی که بار احساسی خاصی داشته و یا حضور رنگ در آن‌ها حیاتی است (مانند سکانس نمایش تابلوها در داستان دوم، سکانس مرگ زیفرلی در داستان سوم و سکانس غذاخوردن در داستان آخر). همچنین از این تمهید به عنوان نمادی برای نشان دادن تفاوت بازه‌های زمانی مختلف استفاده شده است.

نقد و بررسی فیلم The French Dispatch | مرثیه‌ای برای یک مجله

شخصیت‌پردازی‌ در گزارش فرانسوی، همانی است که ما از این فیلم انتظار داریم. شخصیت‌های ساده‌ای که دغدغه‌های ساده‌تری دارند و درباره نویسندگان، این رفتار و احساسات در نوشتار آن‌ها نیز به بهترین شکل ممکن نمود پیدا کرده است. از نویسنده تنهایی که احساسات و زندگی یک نفره‌اش دلیلی شده برای پرداخت بیشتر به رابطه عشقی شخصیت‌هایش، تا نویسنده‌ای که بخاطر غربت و حس جدا افتادگی در جامعه، بخش مهم ولی ناراحت‌کننده مقاله خود را به طور کامل حذف می‌کند. اما گل سرسبد این افراد، شخصیت آرتور هویتزر، سردبیر این مجله با بازی (Bill Murray) است. سردبیری که نویسنده‎‌هایی لوس و کارکنانی جدی و کوشا بار می‌آورد. فردی که حاضر است برای قربانی نکردن مقاله‎‌هایی که برای او نوشته‌اند، درخواست صفحات بیشتر داده و دقیقا در همان صحنه، یکی از کارکنانش را به خاطر گناهی که هیچ‌گاه مرتکب نشده است، اخراج کند.

دیگر شخصیت‌های فیلم نیز بدون عمق خاصی در شخصیت‌پردازی، به بهترین شکل وظیفه خود را در بستر فیلم به انجام می‌رسانند.

نقد و بررسی فیلم The French Dispatch | مرثیه‌ای برای یک مجله

همانطور که قابل حدس بود، وس اندرسونی‌ترین فیلم، اشکالات و اشتباهاتی به همان میزان متشابه را در خود تکرار کرده است. داستان فیلم بازهم پیچیده و تو در تو است به طوری که بعید بنظر می‌رسد یک بیننده تازه وارد و غریبه با دنیای سینمایی این کارگردان، این فیلم را به اندازه کافی لذت‌بخش توصیف کند.

هیچ لزوم و دلیلی برای وجود برخی از شخصیت‌های فیلم وجود ندارد. چندی از آن‌ها تنها صحنه نمایش را شلوغ‌تر می‌کنند. بنظر می‌رسد که در این فیلم ابتدا بازیگران هستند که گزینش و انتخاب شده و سپس سعی شده تا برای آن‌ها نقشی مناسب در داستان بنویسند. این پیچیدگی و تعدد کارکترهای معروف و گمنام، باعث گم شدن مخاطب در دریای اطلاعات می‌شود. ولی هرچه که باشد، تمامی این اشتباهات بخشی از دنیای بزرگ و شلوغ این کارگردان هستند و بنظر می‌رسد که بخشی جداناشدنی از سینمای او باشند.

نقد و بررسی فیلم The French Dispatch | مرثیه‌ای برای یک مجله

تمام تلاش و هدف فیلم، زنده کردن حس روزنامه‌خوانی است. تمامی خلاقیت‌های ریز و درشتی که در فیلم می‌بینیم، همگی وسیله‌ای هستند برای ادای دین به دوران داستان‌های هفتگی و مجلات مختلفی که آ‌ن‌ها را برای خوانندگان مهیا می‌کردند. تغییر رنگ‌هایی که شاید در ابتدا گیج‌کننده به نظر برسند، اما در نهایت می‌توان به درک نسبی از وضعیت آن‌ها رسید. صحنه‌های تعقیب و گریز کمیک‌ استریپ‌گونه که جدای از بامزه و جذاب بودن، حس زیبای ورق زدن کتب مصور را به مخاطب منتقل می‌کنند و همچنین تغییر اندازه فریم دوربین و کادربندی‌ها که هر از چند گاهی در فیلم رخ می‌دهند، تنها بخشی از این ویژگی‌ها محسوب می‌شوند.

یکی دیگر از مشکلات نه چندان بزرگ فیلم، طولانی بودن داستان پایانی آن است. آن رمق و شادابی فیلم در ایستگاه پایانی (اگر داستان مرکزی و سردبیر را حساب نکنیم) کم‌رنگ می‌شود. بخش زیادی از بازیگران مهم و معروف فیلم در داستان آخر جا خوش کرده‌اند اما با این حال، فیلم بازهم زمان بیشتری از اسکرین‌تایم خود را صرف داستان، تیراندازی‌های ناگهانی و تعقیب‌ و گریزهای انیمیشنی می‌کند و بدین ترتیب، بیننده کمی از ندیدن برخی شخصیت‌ها ناامید می‌شود.

نقد و بررسی فیلم The French Dispatch | مرثیه‌ای برای یک مجله

گزارش فرانسوی، چهار تکه مقاله کوتاه و بلند است که بر روی یک صفحه بزرگتر چسبانده شده باشد. تمامی داستان‌ها با تاثیرگیری مستقیم و یا غیر مستقیم از شخصیت آرتور روایت می‌شوند. رفتار و نوع برخورد او با هر یک از نویسندگان، مشخص‌کننده چگونگی روایت و یا چاپ شدن داستان بر روی صفحات یک مجله است. آرتور، به مانند خالق خود، اهمیت نمی‌دهد اگر داستانی که قرار است در بخش آشپزی چاپ شود، بیشتر یک داستان جنایی است و یا اگر مقاله‌ای که قرار بوده درباره سیاست و اعتراضات دانشجویان نوشته شود، تبدیل به یک رمان پرشاخ و برگ عاشقانه شده است. او روح اثر را بر عنوان آن، مقدم می‌شمارد و طوری زندگی می‌کند که پس از سکته‌ای ناگهانی در دفتر خود، مطمئن باشد تا کسانی که قرار است برای اعلامیه او دست بر قلم و ماشین تایپ ببرند، حرف بدی برای گفتن نداشته باشند.

این مسئله به نوعی دیگر درباره نویسنده‌ها نیز صدق می‌کند، کسانی که حق گریه کردن از آن‌ها سلب شده و وظیفه اصلی آن‌ها این است که احساسات و قضاوت شخصی خود را وارد داستان نکنند ( هرچند که به نظر می‌رسد تمامی آن‌ها، عمدا و یا سهوی در این امر شکست می‌خورند). افرادی که بلافاصله بعد از مرگ رئیس و همکار خود، دوباره بحث و جدل درباره کلمات و جمله‌بندی‌های مقاله را از سر می‌گیرند. کسانی که از همه کمتر دیده شده اما بیشترین تاثیر را بر روی کلام خود و ذهن دیگران خواهند داشت. این احساسات که در تمامی فیلم در حال جریان هستند، یکی از اصلی‌ترین وسیله‌های تبدیل این فیلم به بهترین خود محسوب می‌شوند. فیلمی که همه تلاش خود را می‌کند تا وانمود کند همه این اتفاقات را از روی قصد و نیت قبلی انجام داده است.

فیلم به مانند میز بزرگی است که وسایل زیادی بدون دقت بر روی آن ریخته شده‌اند. بازیگران و ستاره‌های سینما، قاب‌بندی‌های رنگارنگ و سیاه و سفید، داستان‌های جنایی، عاشقانه، مستند روای و غیره به میزان لازم و هزاران هزار خرده پیرنگ و جزئیات دیگر. این روش شاید سبب این شود که در نهایت، برخی از آن وسایل به خوبی نتوانند جایگاه واقعی خود را در این مونتاژ پیدا کرده و خود را نشان دهند. اما از سوی دیگر، همین ویژگی‌ها است که باعث معروفیت نام این کارگردان شده است.

فیلم، مقاله‌ای است که نه برای خواندن، بلکه برای دیدن نگاشته شده. گزارش فرانسوی در حقیقت نیز گزارشی است که توسط نویسنده‌ای پر ذوق و حتی گاها بی‌دقت نوشته شده تا سوای از کیفیت اثر در دیدگاه قلم و کلمات، حس مورد نیاز خود را به بهترین شکل به مخاطب ارائه کند. نویسنده اهمیتی نمی‌دهد اگر شخصیتی در داستان اضافی است یا عکس، شخصیت مهمی در داستان وجود دارد که جذابیت و کاریزمای زیادی در وجودش نیست. لذت حرکت چشم بر روی کلمات و صدای درون ذهن که بدون توقف کلمات را برای خود می‌خواند، بر هرچیزی مقدم‌اند. اینکه از یک مقاله متوسط لذت ببریم، بهتر است تا از خواندن یک شاهکار ادبی هیچ حسی به ما انتقال نیابد.

امتیاز به پست :

سخن پایانی

گزارش فرانسوی، دست‌نوشته‌ای است در مدح کاغذهای چاپ شده، مقاله‌ای است برای فریاد زدن تک تک کلماتی که دیری است هیچکس آن‌ها را نمی‌خواند. گزارش فرانسوی، گزارش کامل و شاهکاری نیست و در آن می‌توان غلط‌های املایی و نگارشی مختلفی را مشاهده کرد. اما می‌توان مطمئن بود که این فیلم، حتی اشتباهات خود را نیز با عشق مرتکب شده است. وس اندرسون ترجیح داده تا همان اشتباهات همیشگی را به بهانه لذت‌های جدیدتر، تکرار کند و در یک کلام، گزارش فرانسوی مقاله‌ای است که برای دیده شدن ساخته شده، و حقا که توانسته در این امر به بهترین وجه ممکن، رسالت خود را تکمیل کند.

نکات مثبت

کارگردانی زیبا و پخته

قاب‌بندی چشم‌نواز

بازی‌های خوب و انتخاب بازیگر مناسب

پیشرفت مشهود نسبت به آثار قبلی

نکات منفی

وجود شخصیت‌های بلاتکلیف

گیج‌کننده بودن فیلمنامه

طولانی بودن داستانک آخر

آدرس شبکه های اجتماعی :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *