بدترین چیز در مورد منتقد بازی های ویدیویی بودن اینه که هی آدم نخواد هم دیگه عادت کرده که ببینه چی از همه بهتره بعد بره سراغشون. البته خیلی اوقات میشه که لای ریلیزهای جدید، دستمون میخوره به بازی هایی که فکرشم نمی کردیم اینقدر خوب باشن، ولی اصولا این جوریه که میریم این ور و اون ور که آقا چی خوبه. ناشر کله گنده و آمار فروش و نمرات و تبلیغات هم میان میگن TLoU 2 و Hades و Animal Crossing و از این دست چیزا. که خب میری و آره… اینا همه خوبن عاو… ولی بازی های کوچیک تر که حتی یه ذره قدیمیاند ممکنه هیچ وقت کشف نشن، مخصوصاً! مخصوصاً و دوباره تاکید می کنم، مخصوصاً وقتی به کرکی یا هکی انجام دادن بازیها عادت کرده باشید این موضوع بدتر میشه. چون دستتون بازه و همیشه هم ریلیزهای گنده داریم، به شدت بعیده سراغ بازی های کوچیکتری که دیگه دوره هایپشون خوابیده بری. میری سراغ بازی های خفن روز و وقتت رو با شر و ورهای قدیمی تلف نمیکنی.
اینا رو گفتم که بگم چقدر فصل تخفیفات فروشگاههای اینترنتی خوبن! ما به پیشهاد رفیقمون صادق شجاعیفر (اگه بشناسیدش از بچه های سابق دنیای بازی) تو یکی از همین تخفیفها بود که Valkyria Chronicles 4 رو خریدیم. بازیای که من تقریباً تحت هیچ شرایط دیگهای نمیخریدمش. نه از سریاش خیلی مطلع بودم، نه خیلی اسم بزرگی داره و به شدت بعید بود به واسطه کد نقد و Giveawayها و اینا دستم به بازی برسه و اگه هم تخفیف نمیخورد، بعید میدونم خود صادق هم می رفت سراغش. ولی حالا که شده و ما هم پیداش کردیم باید بگم یکی از عجیبترین، استرسزاترین و باحال ترین ۵۰ ساعتهایی که فکرشو نمی کردم پای یه بازی گذاشتم.
توضیح این که Valkyria Chronicles چه جور بازیایه یکم سخته. اساتید، یه تعداد باید خودشون آشنایی داشته باشن. ولی خیلی بخوام خلاصه بگم Fire Emblem و XCOM رو تصور کنید. بازی های Strategic RPG… اوکی؟ فقط با این فرق که هر دفعه که میخواهید یه مهره یا Unit رو حرکت بدید، بازی کامل تبدیل به یه بازی سوم شخص میشه. خیلی عجیبه کلا. تو حالت سوم شخص بازی طبق قاعده کلاسیک D&D پیش میره. بسته به کلاسی که کنترل می کنید شما تا یه میزانی جا واسه حرکت دارید تو هر نوبت و این که تو هر نوبت تنها یه Action یا حرکت می تونید بزنید؛ حالا چه میخواد تیر زدن به حریف باشه یا Heal کردن خودت یا یه یونیت دیگه، یا انداختن بمب یا هر چی. خلاصه که یونیتها رو میچرخونید تا تو هر کدوم از مپهای خیلی گنده بازی به هدف معین شده برسید. بعدم این که همون جور که بازی زار میزنه، تم، تم جبهه و دفاع مقدس و ایناست که پر اسلحه های قدیمی و کلاسیک و خاکریز و سنگر و توپ و تانک و از این قبیل جنگ افزارهاست. البته ظاهرا، نسخه اول بازیه که داستانش دفاع مقدسه… این نسخه کامل تو خط کامیکازه است و شما قراره با کله وارد خطوط دفاعی دشمن بشید! 😀
داستان رو بخوام وا کنم، در مورد جنگ بین دو تا کشور تخیلی به اسم های “امپراطوری” و “فدراسیون”ـه (اسمهاشون واسه این ساده است که صدجور کشور ترکیب شدن تا جفت این کشورها تشکیل شه). خلاصه که جنگ دوم قاره تخیلی اروپا شروع شده و فدراسیون بدجور تو منگنه است. امپراطوری اکثر مناطق فدراسیون رو تحت تصرف خودش داره و قشنگ چند تا هل بده کل جنگ رو برده. فدراسیون هم برای مقابله به مثل، از فلسفه «بهترین دفاع، حمله است» میره جلو و رو یه عملیات وحشتناک عظیم و خفن و سری به اسم Operation Northern Cross سرمایه گذاری می کنه تا دست امپراطوری رو بذاره تو حنا. ما این وسط کنترل جوخه E دستمونه. یه جوخه به نسبت کوچیک از نخاله سربازهای گوشه و کنار فدراسیون که فرماندهشون یه بچه مثبتیه به اسم Claude Wallace. از قضای اتفاق ما هم بخشی از عملیات ONC ایم. داستان هم کامل روایت سختی هاییه که متحمل Claude و بر و بچ جوخه E وسط این عملیات وحشتناک میشه است که همزمان باهاش عملیات سری و جنگ دوم اروپا جلو میره. داستان بازی حقیقتا داستان خوبیه. یکم درگیر تروپهای انیمهای میشه و خیلی پیامهای داستانیش از یه کار تینیجری بیشتر نمیره جلو و دیالوگها هم بعضا خیلی رو مخن. ولی کلا قصه سفر عظیم جوخه E از فدراسیون تا پایتخت امپراطوری قصه پرکششیه و تو بدترین حالتش هم نمیشه نکته منفی به حساب آورد داستان شو.
ولی شخصیت ها! شخصیت ها عالی!!! با این که عمق ندارن ولی همه اصن عالی. همین که کل جوخهات جای NPCهای کله گلابی هر کدوم شخصیت خودشون رو دارن، بازی رو به یه چیز استثناییای تبدیل می کنه. گل سرسبدشون هم اصن آقامون Godwinـه. با این که سهم این بازی از شخصیت های گردن کلفت و مردونه کم نیست ولی قاطی اون همه شخصیت انیمهای و خوشگل مشگل، چشمهای ماهی مردهی Godwin در جا چشمهای ماهی مردهی خود منو گرفت و بلافاصله رفت جزو فیوریت هام. Godwin عملا هر چیزیه که یه Scout کارکشته باید داشته باشه، روحیه منفی باف، پر کردن خشاب با پیدا کردن جنازه دشمنها و ظاهری که انگار به هیچی از جنگ لعنتی اهمیت نمیده. اصن قیافه رو ببینید. این بشر خیلی وقته از دنیای بازی جدا شده و رفته یه عرش بالاتر
حالا اینا به کنار، بازی یه سیستمی داره که اگه یکی از یارهات جونشون تموم شه، می افتن زمین. اگه دشمنی بهشون برسه یا سه نوبت بگذره، به صورت رسمی دخلشون اومده، به مقام شهادت نائل شده، از جوخه تون تا آخر بازی حذف میشن و یه یادگاری غم انگیز هم میذارن براتون. با تمامی این اوصاف، تعداد دفعاتی که من Godwin رو تا لب مرگ فرستادم، بعد برگردوندمش از دستم در رفته حسابش! خود مرگ این بشر رو پس می زد. احتمالا اگه تا آخر بازی، یه مدال بیشترین زخم جنگی رو میشد داد به کسی همین Godwin می گرفتش. لعنتی یه Scoutـی بود که همه جای هر مپ در حال رشادت بود
خفنی اصلی بازی بیشتر به خاطر سیستم استراتژیک سنگین شه. درسته اسماً ژانر بازی Strategic RPG ـه ولی عملا المان های RPG بازی خیلی تو در و دیوارن. آپگرید اسلحه ها خیلی خطیه و اسلحههای انتخابی جایگزین اکثرا اون قدر آنبالانساند که نمیارزه ازشون استفاده کنی. کلاسهای شخصیتها رو نمیشه تغییر داد و لول بندی شخصیتها هم خیلی گنگه. با این وجود، به بخش خود بازی و تکون دادن مهرهها و گردش نبرد که میرسه بازی واقعا شاهکاره. چون بازی موقع حرکت مهره ها، حالت سوم شخص میگیره، شرایط اطراف، مجهولات محیطی، آب و هوا و مسیری که انتخاب می کنی تاثیرگذار میشه. اینا کنار شرایط به شدت غیر قابل پیشبینی زمین، خیلی جنگ های بازی رو فان می کنه. مخصوصا وقتی به باسها برسه
باسهای بازی رسما نامردیاند و همینش حال میده. همه تانکها بازی عقب شون یه موتور راگنایت دارن که نقطه ضعف شونه. بعد یهو باس بازی یه تانک داره سه برابر تانک های عادی که جون داره هیچ، نقطه ضعفش جای پشتش، زیر زره سرشه و رسما خمپاره زنها جلوش بی فایده اند. یا یه زوج دوقلوی کماندو که اسلحهشون از پیاده تا تانک رو در هم میکوبونه، با هدشات نمیمیرن، بعد اگه تو دامنه دیدشون باشی از همه تیرهات جاخالی میدن (حالا نه این که تیرهات هم بهشون بخوره درجا بمیرن) از این دست قبیل نامردی ها. بعد حالا مپ بازی که فقط باس نیست که، ۱۰ جور تانک و اسنایپر و پیاده نظام و مین و اینا هم ریخته زمین. آخرای بازی که دیگه رسما آب و هوا و زمان هم باهات لج می کنن و سر جنگ برمیدارن. واسه همین وقتی باسهای بازی رو میزنی—مخصوصا رو درجه سختیهای بالاتر—رسما از اون حسهایی که بعد شکست باسهای دارک سولز داری رو به دست میاری. ماموریتهای بازی هم خودشون به خودی خود خیلی خفنن، هر کدوم هدفها و آبجکتیوهای خودشون رو دارن و توپوگرافی نقشهها و سوراخ سمبههای هر کدوم با اون یکی کلی فرق داره و منحصربهفرده.
البته اینا همه خوبیای بازیه. بدی بازی اینه که با این که من ۵۰ ساعت طول کشید تمومش کنم رسما حس کردم ۱۰۰ ساعت از وقتم رفته. و معتقدم بازی میتونست ۴۰ ساعته تموم شه. باو من میخوام کلاش این بر و بچ پیشاهنگ رو ارتقا بدم، هر بار که یه ارتقا میدم این مرتیکه Miles باید ظاهر شه بگه: سنپای چه خوف شدها!
خو خفه شو مایلز!! من مایلز رو دوست دارمها، رابطهاش با کلاود منو قشنگ یاد یه بازی دیگه سگا میندازه (آره منظورت Sonic The Hedgehog خودمون و همکاری های سونیک و تیلز ـه) ولی این که هر جا آپگرید میخوای کنی هی ظاهر میشه یه چیز میگه خیلی رو مخه. این دخالتهای مایلز هر چند اوج این قضیه است، ولی بقیه جاهای بازی هم همین قضیه است. منوهای بازی، سرعت گذر متنها تو کاتسینها، این که نمیتونی حرکت دشمن ها رو Skip کنی و… چیزای ریزیاند که روی هم باعث میشه تجربه بازی کلا تجربه کندی باشه و مخصوصا وقتی تو یه مپ حسابی خراب می کنید و میخواید ریست کنید از اول بیایید حسابی کفری شید.
در کل ولی به نظرم حتما برید VC4 رو. خیلی بازی خوبیه. نظر کلی مو همون اول گفتم. واقعا بازی خاصیه به نظرم. اگه یکم داستان و شخصیتهاش خاصتر بودن رسما واسه من می رفت هم ردیف شاهکارهای تاریخیای مثل Fire Emblem: Three Houses و XCOM 2 می شد. ولی حالا همینم به نظرم واسه توجیه تجربهاش کافیه.
6 پاسخ به “یادداشتهای سید: Valkyria Chronicles | حماسهی Godwin و مابقی بچههای جوخهی E”
شت، با توجه به مدل سلیقهت باورم نمیشد که تاحالا با این سری آشنا نباشی.
خیلی سری خفنی هست و به نظرم توی گیم پلی با بزرگایی مثل FE قابل رقابته.
خسته نباشی خیلی این پست رو پسندیدم
شت، با توجه به مدل سلیقهت باورم نمیشد که تاحالا با این سری آشنا نباشی.
خیلی سری خفنی هست و به نظرم توی گیم پلی با بزرگایی مثل FE قابل رقابته.
خسته نباشی خیلی این پست رو پسندیدم
مرسی خیلی خوب و باحال نوشتی حال کردم
سری Trails of Cold Steel هم بازی کنید اگه نرفتید هنوز
و ۱۳ sentinels که از شاهکار های امسال بود و به شدت اندرریتد… همین که جایزه ی بهترین داستان سرایی رو حداقل نگرفت، داغون بودن وضع گیمینگ جورنالیسم الان رو نشون میده
جالبه تعریف اون جایزه اینه که هر بازی انتخاباتش تاثیر بیشتری توی داستان داشته باشن برنده شه ولی ۱۳sentenels برنده نشد
مرسی خیلی خوب و باحال نوشتی حال کردم
سری Trails of Cold Steel هم بازی کنید اگه نرفتید هنوز
و ۱۳ sentinels که از شاهکار های امسال بود و به شدت اندرریتد… همین که جایزه ی بهترین داستان سرایی رو حداقل نگرفت، داغون بودن وضع گیمینگ جورنالیسم الان رو نشون میده
جالبه تعریف اون جایزه اینه که هر بازی انتخاباتش تاثیر بیشتری توی داستان داشته باشن برنده شه ولی ۱۳sentenels برنده نشد