سال 2009 میلادی بود که فیلم Orphan با اکران خود، توانست توجه طرفداران سبک ترس را به خود معطوف کند. فیلمی که با وجود ایرادات، ذهن بیننده را با خود همراه کرد و توانست با پیچش نهایی که در داستان خود ایجاد کرده بود، در نگاه اکثریت، فیلمی موفق تلقی شود.
حال و پس از گذشت بیش از ده سال، پیشدرآمدی از داستان قاتل و شخصیت اصلی فیلم منتشر شده که قصد دارد با حقههای مختلفی که در آستین دارد، روحی تازه در کالبد کودکانه این فرد، بدمد.
با گیمینگرویتی برای مطالعه ادامه این مقاله همراه باشید.
«یتیم، قتل اول» بر اساس یک خط دیالوگ در فیلم اصلی ساخته و پرداخته شده است. داستان فیلم برخلاف انتظارات، قصدی برای مطالعه ریشه شخصیت استر(Esther) ندارد و صرفا با روایت کردن وقایع قبل از فیلم اصلی، داستانی مشابه با دفعات قبل را بازگو میکند. داستانی که دیگر آن طراوت و ترسناکی نسخه اصلی را نداشته و قرار نیست بینندگان را به اندازه فیلم قبلی، با خود همراه کند.
همان طور که در قسمت اول دیدیم، استر دخترکی یتیم با چهرهای معصوم بود که توسط خانوادهای کاملا معمولی و ناآگاه، به فرزندخواندگی گرفته میشد. اتفاقی که در نهایت به مرگ پدر خانواده و لو رفتن حقیقت درباره استر منجر شد. حقیقت و توئیست داستان، نقطه عطف اصلی فیلم بود و فیلم با برملا کردن راز 36 ساله خود، توانست نظرات مثبت زیادی را به سمت خود جلب کند. فارغ از خوب یا بد بودن قسمت اول، ایراد اصلی درباره پیشدرآمد، اصرار بیش از اندازه آن برای شباهت به نسخه اصلی آن است.
«قتل اول» بدون درس گرفتن از ایرادات نسخه مادر، خود را در دام تکرار گرفتار میکند؛ تکراری بیهوده و پوچ که عصاره اصلی فیلم را از آن گرفته و بینندگان را با عروسکی بزکشده روبرو میکند. عروسکی که قرار است با تکرار تنها اتفاق مثبت نسخه اصلی، نمایش سرد و بیروح خود را به طرزی مصنوعی، زنده جلوه دهد.
فیلم با پرداختی کوتاه از قدرت و ذکاوت استر آغاز میشود و پس از نمایشی نه چندان خوب در این زمینه، به سراغ ماجرای سفر او از آلبانی به آمریکا میرود. فیلمنامه از همین ابتدا، سلسله روابط و اتفاقات غیرمنطقی خود را آغاز میکند. مشخصا کارگردان اهمیتی به منطق دنیای داستانی خود نمیدهد و با چینش سریع و بیملاحظه خود، تنها هدف خود را پیشبرد داستان به مرحلهای خاص معرفی میکند.
نکته مثبت و قابل استفاده در فیلمهایی که پیشدرآمدی بر آثار دیگر هستند، دانش اضافی بینندگان نسبت به آنها است. اطلاع مخاطبین نسبت به انتهای داستان، عوامل را وادار به ارائه موقعیتهای خلاقانه جدیدی میکند تا قابل پیشبینی بودن پایان را با وقایع غیرمنتظره دیگری جایگزین کنند. متاسفانه قرار نیست این فرمول برای این اثر کارساز باشد.
فیلم تمام امیدش را به تک سلاح خود که توئیست میانی فیلم باشد خوش کرده و اینگونه پس از استفاده از آن، صرفا مخاطب را به زور و بدون خلاقیتی مضاعف، به دنبال خود میکشاند.
ساخت فیلمی با محوریت یک کودکنمای قتل، آن هم با گذشت بیش از ده سال از اکران نسخه اصلی، با رشد بازیگر شخصیت اصلی کاری سخت و غیرممکن به نظر میرسد. خوشبختانه یا متاسفانه، فیلم توانسته با استفاده از ترفندهای کامپیوتری و حقههای سینمایی در فیلمبرداری و جایگیری فیگورها، این مشکل را تا حد زیادی حل کند. نمیتوان فیلم را برای استفاده چنین امکاناتی سرزنش کرد و یا حتی به چگونگی اجرای آنها ایرادی گرفت؛ اما نکته گم شده در این میان، مربوط به رویکرد این اتفاقات بر دیگر المانهای فیلم میباشد.
استفاده از بدل برای نقش استر، فیلمبرداری اثر را به شکلی کاملا مشهود و آزاردهنده مخدوش کرده است. سکانسهای بیشماری در فیلم وجود دارد که با قاببندیهایی نزدیک به سوژه یا پشت به دوربین بودن فیگور تاثیر روایی و زیبایی خود را فدای استفاده از یک بازیگر 26 ساله به جای کودکی 30 ساله میکند. این مسئله از ابتدای فیلم باعث رنجش بیننده شده و در سکانسهای پایانی با رسیدن به تکامل در جهت منفی، ضربه کاری و مهلکی بر پیکره بیجان فیلم وارد میکند.
بزرگترین اشتباه و ایراد فیلم، در فقدان وجود نکات مثبت خلاصه میشود. هیچکدام از عناصر و نکات حاضر در این فیلم، قدرت پیشرفت از مرحله متوسط به مرحله خوب را ندارند، غیر از آن عناصری که از سطح متوسط نیز پایینتر بوده و حتی گاها به مرحله افتضاح نیز میرسند.
بازیهای بازیگران فیلم نه به قدری خوب هستند که بیننده را به تعریف وادار کنند و نه در سطحی قرار دارند که بتوان آنها را به باد نقد و ایراد گرفت. کارگردانی در این اثر خلاقیت بارز و مناسبی ندارد و به غیر از چند نکته، مرتکب اشتباه عظیمی نمیشود. فیلمنامه در سطحی ورای تخریب قرار دارد و میتوان به تک تک نکات آن ایرادات ریز و درشت زیادی وارد کرد؛ از منطق روایی داستان تا سادهلوحانه بودن پلات و طرح اصلی، هیچکدام قدرت افزودن نکته مثبتی به این اثر را نداشته و باعث شیوع پشیمانی میان بینندگان، بعد از تماشای فیلم میشود. تنها تفاوت آشکار میان المانهای ذکر شده این است که برخی از آنها، لایق توضیح و تعریف بیشتری هستند. تعریفاتی که شاید برخی از آنها خوب و مثبت تلقی شوند، اما در نتیجه نهایی، قرار نیست چیزی را به فیلم، داستان و هر یک از بخشهای آن اضافه کنند.
فیلمنامه، یکی از همان بخشهای مورد توجه فیلم است که میتوان بیشتر از باقی موارد درباره آن تفکر کرد.
سوای ایرادات پلات و مشکلات متعدد در پرداخت وقایع، مشکل اصلی آن، تکراری بودن است. استر همان جوان جویای عشق قبلی (یا بهتر بگوییم بعدی!) است که در حال تکرار اتفاقات آینده است؛ او باز هم به پدر خانواده علاقهمند میشود و بازهم اغلب اوقات خود را به آزار و اذیت باقی افراد میگذراند. تنها نکته جالب و جدید درباره داستان، پیچش آن است که در میانه فیلم رخ میدهد. فیلم با برملا کردن شخصیت مخوف مادر و پسر خانواده، تلاش میکند تا نفسی تازه به تار و پود این داستان تکراری داده باشد. چرخشی چنین ناگهانی، ملزم وجود سرنخهایی در داستان است. سرنخهایی که بد بودن شخصیتها را برای بینندگان ثابت کرده و نقش بازی کردن آنها را در چشم مخاطبین طبیعی جلوه دهد.
شخصیتها و وقایع فیلم بعد از برملا شدن راز نهایی فیلم، مانند مهرههای دومینو روی زمین افتاده و هر کدام باعث سقوط بعدی میشوند. سوالات حل نشده در ابتدای فیلم، به قدرت سابق خود باقی مانده و پذیرای سوالات بیشتر و بیشتری خواهند شد که بعد از بالا رفتن تیتراژ، در ذهن بیننده شروع به شکلگیری میکنند.
پس از طی کردن مسیری پرپیچ و خم و طولانی، به بخش پایانی فیلم میرسیم. نابود شدن خانه و خانواده مطابق انتظار تماشاچی، در حال رخ دادن است. مطلع بودن بیننده نسبت به وقایع فیلم و سرنوشت شخصیتها، میتوانست دلیلی بر دقت بیشتر فیلم به نکات فنی و جزئیات آن باشد. روشی که استفاده از آن، ممکن بود جذابیت از دست رفته اثر را به آن باز گرداند. نتیجه نهایی، همانطور که احتمالا تا به حال حدس زدهاید، چیزی در حد فاجعه بوده و آسیبی جدی به چشم و وقت بینندگان خود وارد میکند.
معضلاتی که کمسن نبودن بازیگر نقش اول مرتکب آن شده بود، در سکانسهای مبارزه نهایی به شکلی برجستهتر خودنمایی میکنند. فیلمبرداری در سکانسهای پایانی به شکلی سرهمبندی شده و حتی گاها احمقانه به نظر میرسد. قاببندیهای زجرآور و تدوین بیدقت در سکانسهای آخر دست به دست یکدیگر داده تا آخرین جرعه از جذابیت و عطش تماشاگر برای دیدن اتفاقات نهایی را، از بین ببرد. داستان و فیلمنامه اثر نیز کوچکترین زحمتی به خود نداده و قتلهای پایانی فیلم را به پیش پا افتادهترین شکل ممکن برای بینندگان به نمایش میگذارد. «یتیم» در نهایت، با سکانسهایی شایسته و درخور کلیت خود، به پایان راه خود میرسد.
«یتیم، قتل اول» اثری است که با ادعای بررسی ریشهها و اتفاقات پیشین شخصیت اصلی و نامحبوبش، خود را بر پرده سینماها عرضه کرد؛ ادعایی که هیچگاه به مرحله عمل نرسید. متاسفانه ایراد اصلی یتیم در محقق نکردن انتظارات خلاصه نمیشود؛ ضعف فیلم زمانی نمایان میشود که بعد از صحبتهای طولانی درباره آن، نمیتوان ایراد اصلی و بولد شده آن را میان انبوهی از مشکلات فنی، باگهای داستانی، حفرههای پر نشده فیلمنامه و غیره، مشخص کرد.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114