این نقد بر اساس نسخهی ارسالی سازندگان برای سایت گیمینگرویتی نوشته شده است
اسپین-آف مجموعه Drakengard با نام NieR در سال ۲۰۱۰ منتشر شده بود که در آن زمان نتوانست محبوبیت چندانی کسب کند، اما دنباله این بازی تحت عنوان NieR Automata باعث شد تا افراد زیادی با این سری بازی آشنا شوند و از همین رو، فرصت خوبی ایجاد شد تا بازی اول این مجموعه شانس خود را مجددا امتحان کند. NieR Replicant در واقع نام نسخه ژاپنی این بازی برای کنسول PS3 بود که برخلاف نسخه Xbox 360 و نسخههای غربی، یک پروتاگونیست جوان داشت. NieR Replicant ver.1.22474487139 در واقع نسخه ریمستر شده از آن عنوان است که با اعمال برخی تغییرات بزرگ، حتی به ریمیک نیز نزدیک میشود و باید دید این حجم از تغییرات توانسته آن را به شاهکاری چون Automata نزدیک کند؟ با گیمینگرویتی همراه باشید تا به پاسخ سوال برسیم.
مانند بسیاری از افراد، من هم تا قبل از عرضه NieR Automata هیچ آشنایی با بازی قبلی مجموعه نداشتم و حتی اطلاع نداشتم که یک اسپین-آف از بازی دیگر محسوب میشود، اما بعد از اینکه آتوماتا مرا شیفته خود کرد، برایم سوال شد که چرا بازی قبلی تا این اندازه دیده نشده است و با تماشای چند گیمپلی کوتاه، پاسخ سوالم را یافتم. شاید بتوان گفت این بازی از لحاظ فضاسازی و داستانسرایی از زمان خود جلوتر بوده است، اما با یک نگاه میتوان متوجه شد که هسته اصلی گیمپلی شدیدا خشک طراحی شده و به سادگی میتواند بازیکن را آزار دهد. منظور از این هسته اصلی گیمپلی، مکانیکهای بازی نیست و ازقضا مکانیکهای بسیار جالب و متنوعی در بازی وجود دارد که در نسخه ریمستر نیز دست نخوردهاست و همچنان لذتبخش است. مشخصا اصلیترین دلیل برای عدم موفقیت NieR، نحوه کنترل بازی و سیستم مبارزات آن بوده است که خوشبختانه در نسخه ریمستر نیز، بیشترین تغییرات مربوط به همین موارد بوده است و در این زمینه توانسته فراتر از یک ریمستر برود که شاید دلیل اسم «نسخه ۱٫۲۲» نیز همین باشد.
داستان NieR Replicant در سال ۲۰۵۳ و در یک تابستان برفی آغاز میشود. پسری جوان در یک ساختمان متروکه گیر افتاده است و سعی دارد از خواهر مریض خود مراقبت کند، اما موجوداتی با نام Shade برای او دردسر ایجاد میکنند. موسیقی و اتمسفر بازی از همین لحظه ابتدایی، مخاطب را به خود جذب میکند و زمانی که قدرتهای یک کتاب جادویی در اختیار بازیکن قرار میگیرد، این جذابیت دو چندان میشود. پس از این پیشدرآمد کوتاه، داستان بازی به ۱۴۰۰ سال بعد سفر میکند و مجددا پسر جوانی را نشان میدهد که قصد دارد مریضی خواهر خود را درمان کند و حتی چهره آنها نیز مشابه همان خواهر و برادر قبلی است. در همین لحظه مرموز بودن داستان آغاز میشود. در طی این ماجرا، سوالهای زیادی در ذهن مخاطب ایجاد میشود و میتوان گفت پاسخ بخش عمدهای از سوالات حتی پس از تماشای اولین تیتراژ بازی هم مشخص نمیشود. روایت بازی، عجلهای برای برملا کردن رازهای خود ندارد و سعی میکند به مرور اطلاعات بیشتری به بازیکن بدهد. بسیاری از این اطلاعات در دفعات دوم و سوم بازی کردن اضافه میشوند و لحظاتی که در تجربه اول برایمان منطقی نبودهاند را توضیح میدهند. میتوان گفت این بازی کاری میکند که ناخواسته در دنیای آن غرق شوید و برای رسیدن به پاسخ این رازها تلاش کنید. شاید در تجربه اول صرفا حس و حال پروتاگونیست اصلی را درک کنید، اما اگر پس از تیراژ اول باز هم ادامه بدهید متوجه خواهید شد که ماجرای او و خواهرش تنها بخش مهم داستانی نیست و جزئیات بسیار زیادی در این بین وجود داشتهاند که از آن بیخبر بودهاید.
با وجود اینکه داستان بازی یکی از اصلیترین نقاط قوت آن است، اما موارد دیگری نیز وجود دارند که NieR Replicant را به یک تجربه لذت بخش و دلنشین تبدیل میکنند. با وجود اینکه نقشه بازی چندان بزرگ نیست اما تقریبا یک تجربه جهانباز در اختیارمان میگذارد که اگر لودینگهای نسبتا طولانی بین هر منطقه وجود نداشت بدون شک میتوانست حس یک بازی امروزی را منتقل کند. مناطق متنوعی در بازی وجود دارد که در طول داستان چندین بار به هریک از آنها سفر خواهیم کرد. در دهکده اصلی میتوان به کشاورزی مشغول شد و یا به درخواستهای اهالی دهکده رسیدگی کرد. دهکده کنار دریا منظره زیباتری دارد و برای دور شدن از فضای سنگین بازی، میتوانید گاهی در آنجا مشغول ماهیگیری یا سایر ماموریتهای جانبی شوید و مقدار زیادی هم پول به جیب بزنید. یا پس از عبور از صحرا به شهر افراد نقابدار بروید و به قوانین عجیبشان بخندید. به طور کلی میتوانید ساعتها در جهان بازی مشغول شوید و فارغ از اتفاقات مهم داستانی خود را سرگرم کنید.
ماموریتهای فرعی در بازی کمی عجیب طراحی شدهاند. برخی از آنها داستان جالبی دارند، برخی دیگر کاربردهای جدیدی در گیمپلی ایجاد میکنند. مانند ماموریتی که به شما اجازه میدهد در جادهها گراز سواری کنید و یا ماموریتی که مهارت ماهیگیری شما را افزایش میدهد. اما از طرفی هم ماموریتهایی وجود دارند که عملا هیچگونه جذابیتی ندارند و هر بار بیشتر خسته کننده میشوند. به طور مثال ممکن است شخصی از دهکده کنار دریا به مواد غذایی احتیاج داشته باشد و پس از پیدا کردن و تحویل دادن آنها، از شما کتاب دستور آشپزی بخواهد و مجددا مواد غذایی جدیدتر که این چرخه به این زودیها تمام نمیشود و برای یک فعالیت ساده لازم است تا چندین و چند بار بین مناطق مختلف بازی جا به جا شوید. حتی شخصیتهای اصلی بازی نیز از این ماجرا کلافه میشوند اما عجیب است که سازندگان چارهای برای آن نیاندیشیدهاند. حتی پس از این که در نیمه دوم بازی قابلیت Fast Travel اضافه میشود نیز کمک چندانی به بهتر شدن این وضعیت نمیکند.
در وصف سیستم مبارزات بازی میتوان گفت بخشی از بازی در آن هم میدرخشد و هم لنگ میزند. اما قبل از اینکه وارد جزئیات شویم بهتر است تا با شخصیتهای بازی آشنا شویم. همانطور که در ابتدای متن اشاره شد، پروتاگونیست اصلی بازی پسر جوانی است که هرچند انتخاب نامش بر عهده بازیکن است، اما همگان او را NieR خطاب میکنند و حتی در آلبوم Drama CD که از آلبومهای رسمی بازی است، با این نام از او یاد شده است. NieR در مراحل ابتدایی با یک کتاب سخنگو به نام Grimoire Weiss آشنا میشود که اصلا دوست ندارد کسی او را کتاب صدا بزند و حتما باید از نام کاملش استفاده شود (به یاد مورگانا از بازی پرسونا ۵). گریمور وایس از همان لحظه به یکی از جذابترین بخشهای بازی تبدیل میشود. او نه تنها همراه خوبی هست که در مبارزات بسیار کارآماد است و هر بار قابلیتهای جدیدی به دست میآورد، بلکه شخصیت پردازی فوقالعادهای نیز دارد. به طوری که اگر وایس را از بازی حذف کنیم شاید بازی خیلی خشک به نظر برسد. از آنطرف آنتاگونیست بازی کتابی با اسم Grimoire Noir در اختیار دارد. شخصیت پردازی این دو کتاب بدون شک از Podهای آتوماتا جذابتر است.
در نیمه اول بازی، NieR یک پسر ۱۶ ساله است و چندان مهارت زیادی در استفاده از سلاحهای مختلف ندارد. با وجود اینکه انیمیشنهای مبارزات در این نسخه بسیار روان و تمیز اجرا شدهاند و قابلیتهای دفاع و جاخالی دادن بسیار کاربردیتر شدهاند اما باز هم خیلی زود تکراری میشوند و برای تنوع بیشتر ناخواسته از جادوهای وایس استفاده میکنید. نیمه دوم بازی با یک فاصله زمانی ۵ ساله آغاز میشود و NieR به یک جوان ۲۱ ساله تبدیل شده که اکنون میتواند از شمیرهای سنگینتر و نیزهها نیز استفاده کند. تنوع دشمنها نیز بیشتر شده و اکثر Shadeها اکنون زره بر تن دارند و برای شکست دادنشان لازم است تا با استراتژی از هر سه سلاح خود استفاده کنید. به جرئت میتوان گفت که اولین تجربه با سلاحهای سنگین در بازی پس از یک کاتسین فوقالعاده، از جذابترین بخشهای بازی است که شدیدا احساس قدرتمند شدن را به مخاطب القا میکند و در حین حال با دشمنهای سرسختتر چالش بیشتری پیش رویتان میگذارد. با وجود اینکه در نیمه دوم همیشه Emil و Kaine در مبارزات همراهمان هستند اما باز هم باعث نشدهاند تا مبارزات بیش از حد آسان شود. متاسفانه این موضوع فقط در مبارزه با دشمنان عادی صدق میکند و طراحی باسفایتها به طرز عجیبی یکنواخت و آسان هستند. برای شکست آنها کافیاست تا دائما از راه دور از جادوی وایس استفاده کنید و در مواقعی که باس ثابت شده به او نزدیک شوید تا با قویترین سلاح خود چند ضربه به آن بزنید که حتی در برخی مواقع به این کار هم نیازی نیست و همه چیز با جادوی وایس حل میشود.
نسخه ریمستر توانسته خیلی از ایرادات بازی اصلی را برطرف کند. جهان بازی را زیباتر کند، افکتهای زیباتری برای جادوها استفاده کند و حرکات شمشیرها را سریعتر و لذتبخشتر کند، اما ظاهرا نتوانسته هیچ بهبودی در طراحی باسفایتها اعمال کند.
بازبینی تصویری:
ماهیگیری، از تفریحات لذت بخش
گراز سواری تنها گزینهای است که میتواند رفتن به مناطق مختلف را کمی آسانتر کند
زاویه دوربینهای مختلف که هر یک حال و هوای بازی را تغییر میدهند
اگر برای بار دوم سراغ بازی نروید، این لحظات را از دست میدهید
رقص و پایکوبی در عروسی پادشاه جوان مردم نقاب دار
از باسفایتهایی که سادهترین جادوی وایس برای شکست آن کافی است
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
10 پاسخ به “بررسی بازی NieR Replicant ver.1.22474487139… | بازگشت باشکوه”
مرسی بابت نقد خوبی که کردین
من زیاد از تجربه اتومتا لذت نبردم ولی همیشه باید بازی رو تجربه کرد تا به این نتیجه رسید که خوب هست یا نه برای همین قطعا سراغ این بازی هم خواهم رفت
در مورد ماموریت های جانبی متاسفانه این مشکل خیای از بازی ها هست که برای پوشش دنیای گستردشون و اضافه کردن چند ساعت به بازی رو میارن به ماموریت های جانبی بی هدف که میتونن بازیباز رو از انجام بقیه ماموریت های جانبی هم زده کنن… به نظرم اگه یه بازی فقط ۱۰ تا ماموریت جانبی هم طراز با ماموریت اصلی داشته باشه خیلی جذاب تر میشه تا اینکه بخواد ۳۰تا ماموریت جانبی بذاره که نصفش خسته کننده باشه و حوصله گیمر از انجام بقیش هم سر بره
در کل به نظرم تعداد و نوع ماموریت های جانبی نباید به گونه ای باشه که یکپارچگی داستان و ریتم بازی رو تخریب بکنه
کاملا موافقم. ولی این فکر کنم تعدادشو زیاد گذاشته چون برای رسیدن به اندینگ چهارم باید تمام ۳۳ سلاح بازی رو گرفته باشی که خیلیهاش نیاز به پول زیادی داره و احتمالا این همه ماموریت فرعی گذاشته که بشه راحتتر پول دربیاری ولی خب جالبه اونایی که مینی باس دارن پول خیلی بیشتری میدن و عملا به بقیه نیازی پیدا نمیکنی
در واقع اینا یه چاله ای کندن و برای پر کردنش گیمر رو میندازن تو چاه!!
شما یه فلش بک بزن به دوران طلایی سگا و بعد PS1 ببین خاطره انگیزترین بازی ها هیچکدوم این موارد رو نداشتن و بسیار هم زیبا بودن چون سازنده ها به جای تمرکز روی بزرگ کردن محیط و گرافیک و… تمام توجهشون به اصل گیم پلی بود و شاهکارهایی خلق شد که هنوز هم دارن ازش نون میخورن
مرسی بابت نقد خوبی که کردین
من زیاد از تجربه اتومتا لذت نبردم ولی همیشه باید بازی رو تجربه کرد تا به این نتیجه رسید که خوب هست یا نه برای همین قطعا سراغ این بازی هم خواهم رفت
در مورد ماموریت های جانبی متاسفانه این مشکل خیای از بازی ها هست که برای پوشش دنیای گستردشون و اضافه کردن چند ساعت به بازی رو میارن به ماموریت های جانبی بی هدف که میتونن بازیباز رو از انجام بقیه ماموریت های جانبی هم زده کنن… به نظرم اگه یه بازی فقط ۱۰ تا ماموریت جانبی هم طراز با ماموریت اصلی داشته باشه خیلی جذاب تر میشه تا اینکه بخواد ۳۰تا ماموریت جانبی بذاره که نصفش خسته کننده باشه و حوصله گیمر از انجام بقیش هم سر بره
در کل به نظرم تعداد و نوع ماموریت های جانبی نباید به گونه ای باشه که یکپارچگی داستان و ریتم بازی رو تخریب بکنه
کاملا موافقم. ولی این فکر کنم تعدادشو زیاد گذاشته چون برای رسیدن به اندینگ چهارم باید تمام ۳۳ سلاح بازی رو گرفته باشی که خیلیهاش نیاز به پول زیادی داره و احتمالا این همه ماموریت فرعی گذاشته که بشه راحتتر پول دربیاری ولی خب جالبه اونایی که مینی باس دارن پول خیلی بیشتری میدن و عملا به بقیه نیازی پیدا نمیکنی
در واقع اینا یه چاله ای کندن و برای پر کردنش گیمر رو میندازن تو چاه!!
شما یه فلش بک بزن به دوران طلایی سگا و بعد PS1 ببین خاطره انگیزترین بازی ها هیچکدوم این موارد رو نداشتن و بسیار هم زیبا بودن چون سازنده ها به جای تمرکز روی بزرگ کردن محیط و گرافیک و… تمام توجهشون به اصل گیم پلی بود و شاهکارهایی خلق شد که هنوز هم دارن ازش نون میخورن
عالی عرفان. خسته نباشی
مرسی 🙂
عالی عرفان. خسته نباشی
مرسی 🙂