علی الظاهر در این چرخهی تهوعآور از بازیهای AAA تکراری و زننده، این رسالت بازیهای Indie است که با خلق تجربهای نو، بازیبازان را از نو به این صنعت امیدوار کنند. البته این مسیر همیشه چنین طی نمیشود. گاهی نیز هستند بازیهایی Indie که به جای خلق تجربهای نو، عصارهی تجربهای کهن ولیکن جادویی را به درون بازی خود میریزند تا عطرش هوش از سر مخاطب بپراند. Death’s Door یکی از همان آثار است که با الگوگیری از زلداهای قدیم سعی در ارائهی تجربهای جدید اما آشنا و گرامی دارد. با گیمینگرویتی همراه باشید.
کلاغها و قراردادهای مرگبار!
استودیوی Acid Nerve-که هسته مرکزی آن را تنها ۲ نفر تشکیل میدهند!-سازندهی این اثر اکشن ادونچر است و Devolver Digital وظیفهی نشر آن را بر عهده داشته است که همین امر باعث میشود گوش بازیبازان Indie کمی تیز شود. بازی داستان جهانی را روایت ميکند که در آن کلاغها مامور به کشتن موجودات و منتقل کردن روح آنها هستند. کلاغی که بازیکن کنترل میکند نیز در یکی از همین ماموریتها، پس از شکست دادن هدف خویش، توسط کلاغی غولپیکر مورد حمله قرار میگیرد و روحی که مامور به تحویل آن بود را از دست میدهد. شخصیت اصلی داستان که در صورت عدم تحویل این روح و تکمیل قراردادش به دردسر میافتد شروع به تعقیب این کلاغ غولپیکر میکند. در تعقیب دزدِ روح، بازیکن وارد ماجرایی میشود که از شرح آن در این نقدوبررسی امتناع کرده، اما لازم به اشاره است که داستان بازی از ساختار مرسوم و آشنایی پیروی میکند. البته این بدان معنا نیست که بازی قصهای تکراری و کلیشهای را روایت میکند، اتفاقا بازی با کشیدن شخصیتهایی خاص و رنگ کردنشان به وسیلهي طنزی ملیح، داستانی منسجم و قابل قبول را روایت میکند که بازیکن را راضی نگه میدارد. اما خوب جوری که این داستان پیش میرود، برای بازیکن غریب و ناآشنا نیست.
بد نیست قبل از وارد شدن به گیمپلی، کمی از دوربین بازی بگوییم. دوربین ایزومتریک بازی، همراه بسیار خوبی برای ماجراجوییهای شماست و حس کنترل خوبی در مبارزات و همچنین گشت و گذارهایتان در جهان نسبتا غنی بازی را برایتان فراهم میآورد. فرو رفتن در عمق یک سیاهچاله یا صعود به قلهي کوهی برفی و لغزان، همگی به لطف دوربین خوب بازی برای بازیکن به زیبایی هرچه تمامتر تصویر شدهاند.
ساده ولی جذاب
از حیث گیمپلی بازیکن معمولا در حال انجام یکی از این ۳ کار است. مبارزه کردن، حل کردن پازل و یا گشت و گذار در جهان بازی و پرده برداشتن از اسرار آن. مبارزات بازی ساده است. بازیکن یک ضربه اصلی دارد و یک امکان دفاعی که آن هم جاخالی دادن(Dodge) کردن است. البته بازیکن میتواند ضربهی شارژ شده نیز با سلاح خود انجام دهد که بنا به ریتم تند مبارزات و ملزوم بودن بازیکن به تسریع بخشیدن به چرخهی ضربه زدن و جاخالی دادن، عملا استفادهي زیادی از آن نمیشود. در کنار سلاح اصلی بازیکن که کارکردش را شرح دادیم، بازیکن یک نوار جادو نیز دارد که میتواند از طریق آن تیرکمان، گلولهی آتش، بمب و یا Grapple شلیک کند. البته در ابتدای بازی تنها تیرکمان در دسترس بازیکن است و برای آزادسازی ۳ ابزار دیگر باید در بازی پیشروی کنید. این نوار جادو توسط ضربات نزدیک بازیکن دوباره شارژ میشود و اینگونه چرخهی مبارزات یک ایستگاه سوم نیز پیدا میکند: ضربه زدن، جاخالی دادن و شلیک کردن جادو. سیستم مبارزات بازی همانطور که در ابتدا گفته شد ساده است و در چند سطر بالا خلاصه شده است. ساده بودن مبارزات بازی البته لطمهای به تجربهی شما وارد نمیکند و سازندگان با طراحی خوب دشمنان و مینیباسها، توانستهاند از همین سیستم ساده به خوبی کار بکشند و برای بازیکن چالشهایی قابل توجه خلق کنند.
طراحی باسفایتهای اصلی اما برخلاف دشمنان عادی و یا حتی مینیباسها، چندان چنگی به دل نمیزند. بازی در کل ۴ باس اصلی دارد-به غیر از باس بسیار سادهی ابتدای بازی که نقش بخش آموزشی را ایفا میکند-که دو تا از آنها به طور جد مشکل دارند. یکی از باسفایتها بسیار ساده است و عملا هیچ چالش خاصی برای بازیکن ایجاد میکند و در نقطهی مقابل باس بعدی به شدت در طراحی ضربات و انیمیشنهایش کوتاهی شده است. بدین معنا که باس میتواند در فریمهای پایانی یک ضربهاش ناگهان بچرخد و مسیر جاخالی شما را مسدود کند! یا در لحظات پایانی یک ضربه ناگهان کش بیاید و شما را-که مطمئن هستید از این فاصله در امانید-با زمین یکی کند!
دیگر بخش مهم بازی پازلهای آن هستند. سازندگان در طراحی پازلها نیز مسیری که در مبازرات طی کردهاند را در پیش گرفتهاند و با پازلهایی بسیار ساده روبهرو هستیم اما متاسفانه در اینجا بر خلاف مبارزات، ساده بودن ضربهي خود را زده است. پازلهای بازی که عموما منوط به آزاد کردن ابزارها-گلولهی آتش، بمب و Grapple-و استفاده از ایشان میباشد. این پازلها نه آنقدر آسان هستند که نام پازل برایشان زیادی باشد و نه به قدر کافی چالشبرانگیز هستند که پس از حل کردنشان حس باهوش بودن بکنید. انگار تنها در محیط بازی جاگذاری شدهاند تا کمی روند پیشروی شما را کند کنند. هرچند تعداد اندکی پازل را میتوان برشمرد که از کیفیت قابلقبولی برخوردار باشند اما عموم این پازلها از کیفیت مناسبی برخوردار نیستند.
زیبا، غنی و به طرزی قابل توجه کوتاه!
در کنار مبارزه و حل کردن پازلها، بازیکن بخش اعظمی از وقت خویش را مشغول گشت و گذار در این جهان زیبا است. بازی طراحی مراحل خوبی دارد و بازیکن با محیطهایی برخورد میکند که از حیث گیمپلی او را به چالش میکشد. برخی محیطها بازیکن را به حرکت سریع بین سنگرها وادار میکند و دیگری او را مجبور میکند با رفت و آمد از بین تونلهایی تودرتو، مسیری جدید را برای خویش باز نماید. همچنین محیط بازی در گوشهگوشهی خود آیتمهایی را قرار داده است که بازیکن ميتواند به جمعآوری آنها اقدام کند از Soul-که Currency بازی است و میتوان به وسیلهی آن قدرت، سرعت و … را ارتقا داد-گرفته تا کریستالهایی که با جمعآوری ۴ عدد از ایشان، میتوانید میزان سلامتی یا نوار جادوی خود را ارتقا دهید. این آیتمها شاید وزن خیلی بالایی در بازی نداشته باشند و پس از مدتی ارزش خود را از دست دهند، اما خوشبختانه این اتفاق رخ نمیدهد. چرا؟ چون کار به آنجاها نمیکشد و بازی قبل از تکراری شدن و خیلی زود تمام میشود! بازی حتی اگر تمام آیتمها را هم جمع کنید نیز نمیتواند بیش از ۱۲ ساعت محتوا را در اختیارتان قرار دهد؛ بماند که داستان اصلی بازی اگر بدون توجه به فرعیات و گشت و گذار در محیط انجام شود، حدود ۷ ساعت بیشتر طول نمیکشد و این امر بهشدت توی ذوق میزند.
بازی اما از حیث بصری تجربهي بسیار زیبایی را برایتان به ارمغان میآورد. محیطهای متنوع به همراه جزئیات کوچک و بامزه در طراحی محیط و افکتهای خوب، باعث شدهاند که چشمان بازیکن در طول این چند ساعت هرگز خسته نشود. در کنار جلوههای بصری بازی شامل جلوههای صوتی خیلی خوبی نیز میشود و موسیقی به شدت گوشنوازی دارد(که به طرز عجیبی شبیه به Hollow Knight است!) همچنین صداگذاری بازی نیز کیفیت کاملا قابلقبولی دارد و جای هیچخردهای از این حیث به سازندگان نیست.
همچنین جای خوشحالی دارد که بگوییم بازی یک تجربهی فنی پایدار است. در طول تجربهی ما هیچگونه باگی مشاهده نشد و سرعت لودینگهای بالا نیز کمک کرده است تا تجربهای روان را داشته باشیم.