این نقد بر اساس نسخهی ارسالی سازندگان برای وبسایت گیمینگ گرویتی نوشته شده است
بازیهای Remake که از صفر تا صد توسط سازنده چکش میخورند و شکل میگیرند، همیشه ریسک بزرگی هستند – ریسکی که سازنده با قبول کردنش نه تنها باید یک بازی خوب و مدرنتر بسازد، بلکه باید به اثر اصلی پایبند باشد و طرفداران قدیمی را شرمسار نکند، که اغلب ریمیکها هم یا اولی را بدرستی اجرا نمیکنند یا دومی را! اما در مورد Mafia Definitive Edition باید بگویم؛ تامی آنجلو (Tommy Angelo) راننده تاکسی محبوب بازگشته است، نه فقط برای تکرار داستان جذاب، مافیایی و بیآلایشش، بلکه برای یادآوری نکتههای فراموش شده در جزئیات بازیسازی.
ابتدا از پررنگترین و پربحتترین نکته بازی شروع کنیم؛ سازندگان بازی در نسخه بازسازیشده تغییرات کثیری را نسبت به نسخه اصلی اعمال کردهاند، این تغییرات کاملا در جزئیات و روایت اثر هستند و داستان و درونمایه کلی بازی را تغییر نمیدهند! برای مثال شخصیت تامی کمی تندتر شده است که از نظر من بمراتب عملکرد بهتری در القای شخصیت یک راننده تاکسی ساده، که بعدها تبدیل به یک شخصیت کاردرست میشود ارائه میدهد. شخصیت سم که او هم چه در انتخاب دیالوگها و چه در ریزجزئیات داستانی و ارتباطش با تام، دچار تغییرات شده است، نه تنها بدتر و یا دورتر از همان شخصیت نسخه اصلی نشده است، بلکه روایت بهتری هم از همان داستان ارائه میدهد. بارها شد که من با آنکه تفاوت صداپیشگان را حس میکردم، اما این سم جدید بیشتر حس سم را از قبلی بمن میداد – شخصیتی نرمالتر، ناجوانمرد و دروغگو …
از شخصیتهای اصلی جبهه سالیارو که بگذریم، میرسیم به نقشهای منفی؛ مهمترین تفاوت که باز هم در جزییات است بنظرم مدیون شخصیتپردازیهای جدید است؛ به ویژه یکی از بهترین شخصیتهای منفی چندسال اخیر یعنی سرجیو مارلو. سرجیو در نسخه اصلی با آنکه باز هم از نقشهای منفی اصلی بود، اما با برادرش گسل تفاوتی زیادی نداشت، که در این نسخه این مشکل کاملا برطرف شده است؛ سرجیو نه تنها چند نکته شخصیتپردازی جدید در داستان پیدا کرده است که خودتان در بازی بازی تجربه خواهید کرد، بلکه با صداپیشگی خوب Matt Borlenghi و طراحی صورت جذابتر از نسخه اصلی، شخصیتش بسیار برجستهتر میشود. لازم به ذکر است که برخی مرحلههای غیرکلیدی بازی هم حذف شدهاند که بنظرم به روایت کلی اثر ضربه کوچکی وارد کرده است که خودتان بعد از تجربه اثر متوجه آن خواهید شد.
اما گل سرسبد شخصیتها قطعا ساراست؛ سارا در نسخه ریمیک با کارگردانی عالی و انتخاب دیالوگهای دقیق، رابطه و رومنسی را با تامی به وجود میآورد که با وجود کوتاه بودنش، ابدا فراموشش نمیکنید. کارگردان اثر، با حد دانستن جدی در قالب کلی و حذف و جایگذاری برخی سکانسها، شما را از بند عشقهای تیپیک و دبیرستانی امروزی جدا میکند و یک رابطه بسیار انسانی با بستی هدفدار شکل میدهد. تاحدی که شما عشق این دوشخصیت را که هر دو آنها فرممند شدهاند، به خوبی حس میکنید. تقریبا در همه سکانسهای بازی حداقل یک دیالوگ از نسخه اصلی تغییر یافتهاند، تغییری که در اغلب موارد به استحکام کلی اثر کمک میکنند، و طبیعتا در برخی جاها هم خیر؛ مثلا دیالوگ پایانی و بسیار مهم تامی {جهان توسط قوانین روی کاغذ اداره نمیشود بلکه … } نه تنها به اندازه نسخه اصلی غمانگیز نیست، بلکه حالت شعاریتری پیدا کرده است که با محتوای کلی اثر تطابق نمیدهد، و بنظرم باید عوض نمیشد، حداقل نه در ابعاد کلی.
از داستان و شخصیتها که بگذریم؛ مهمترین نکته روایتی با کمک گرافیک فنی و کیفیت بافتهای بالا (که در موردش صحبت خواهیم کرد)، کارگردانی و تصویربرداری خارقالعاده بازیست. دوربین نه تنها تم کلی هر فضا را به درستی نشان میدهد، بلکه با استفاده از حرکات سینماییاش حس صحنه را هم منتقل میکند. در کل روایت چارچوبی اثر در تک به تک اجزا و با اضافه یا برجسته شدن شخصیتهای جدید، بسیار مستحکمتر از نسخه اصلی شدهاست که بعد ازسالها به شما قصهگوییای درست و انسانی را در این مدیوم یادآوری خواهد کرد.
موسیقی بازی در یک کلام خارق العاده است؛ از همگام شدن با طراحی صحنه تا تم سکانس، موسیقی هر کجا که دوربین باشد با آن حرکت میکند و از آن پیشی نمیگیرد. اما در زمینه صداگذاری (SFX) بازی از استانداردهای امروزی پایینتر هست؛ مثلا صدای راه رفتن روی آسفالت خیس بسیار آرام هست، یا صدای رعد برقها در بعضی مراحل ناچیز و فانتری هستند. دلیل اهمیت موضوع SFX، تمبندی کلی اثر هست، که به علت سینمایی بودن روایت داستان بیشتر هم حس میشود.
کیفیت بافتها و گرافیک فنی و هنری، در نماهای نزدیک عالی هستند، به ویژه در نورپردازی و رنگبندی صحنه کاملا میتوانید تصویر را حس کنید و از مناظر لذت ببرید. اما در نماهای دور بازی بسیار جای کار داشته است؛ به حدی که گهگاهی همزمان با رد شدن ماشین من از یک نقطه مشخص تازه میتوانستم لود شدن ماشینها و یا درختهای آنطرف خیابان (!) را ببینم که نکته اذیتکنندهای هست. موشن کپچر (Motion Capture) صورت با آنکه نمیتواند با غولهای این صنعت یعنی ناتی داگ (Naughty Dog) و راکستار (Rockstar) مقایسه شود، اما بسیار خوب عمل میکند. شما بخوبی میتوانید احساس ترس، یاس یا شادی را الخصوص در کلوز آپها روی صورت افراد ببینید و حسشان را درک کنید. اما در زمینه طراحی انیمیشنهای راه رفتن و حرکت دستها در گیمپلی، به ویژه برای NPCها بازی کاملا در همان زمان انتشار نسخه اصلی بازی باقی ماندهاست. گهگاهی حتی با دیدن حرکاتشان احساس میکنید این همان بازی قبلی است که فقط ارتقای گرافیکی پیدا کرده است.
برسیم به بحث نهایی و جذاب بازی، یعنی گیمپلی؛ گیمپلی کلی بازی برای من به دو بخش خیلی خوب و خیلی بد تقسیم شده است! در بخش بد ابتدا سیستم کلی دشمنان قرار دارند – بازی در برخی نقاط و درگیریها با توجه به نوع سیستم تیراندازی، تعداد کسانی که در جبهه روبرو قرار میدهد، آنچنان زیاد میکند که روی مخ رژه میروند و الگوی درست حسابیای ارائه نمیدهند. هوش مصتوعی بازی هم با آنکه در جزییات بمانند پرتاب کردن مولوتف برای تغییر کاور شما یا قطع کردن از جناحین خوب عمل میکنند، اما در کلیت دچار مشکلاند، مثلا بارها برایتان اتفاق خواهد افتاد که دشمنان چندنفره بدون هیچگونه کاوری در یک خط صاف بمانند هویج ایستاده باشند و از شما تیر بخورند. بالانس اسلحهها هم خوب نیست و بحدی برخی از آنها بمانند تامپسون ناکارآمدند که ۱۹۱۱ را در اغلب موارد ترجیح خواهید داد. اما بدترین نکته گیمپلی قطعا سیستم مبارزات نزدیک بازی است؛ فارغ از آن که سیستم مبارزات فقط به مشت زدن و گهگاهی یک جاخالی بتمنی ختم میشود، بلکه انیمیشنهای آنها هم بسیار بد طراحی شدهاند و با هوش مصنوعی پایین دشمنان در جنگهای نزدیک بدتر و آزار دهندهتر هم میشوند. در زمینه مخفیکاری هم بازی با مشکل انیمیشن دست و پنجه نرم میکند.
در نکات خوب گیمپلی؛ ابتداییترین چیزی که متوجه آن خواهید شد – سیستم سلامتی بازیست، که از ۰ تا ۱۰۰ به حالت مشابهی به مانند Call Of Duty : World War II در آمدهاند؛ یعنی شما جانتان را تا ته میتوانید از دست بدهید و بعد خود بازی تا یکپنجم آن را بازمیگرداند، اگر نیاز به سلامتی بیشتری داشتید باید ّFirst Aidهایی را پیدا کنید که روی دیوار مناطقی که در آنجا درگیر خواهید شد، مشاهده خواهید کرد. نکته بعدی سیستم کاورگیری است که به مانند بقیه بازیهای شوتر به شما اجازه کنکاش و خلاقیت میدهد و چیز جدیدی نیست. اما مهمترین سیستم مبارزات بازی به طراحی نقشه مناطق جنگی بازمیگردد که به شما اجازه خلاقیت بسیار بالایی میدهند که در بسیاری از بازیهای امروزی مخصوصا داستانی، کاملا به فراموشی سپرده شدهاند. شما هیچگاه در بازی حس این را نخواهید داشت که سازندگان این بخش را ساختهاند تا ساخته باشند، بلکه بسیاری از جاها چه یک مبارزه ساده باشد و چه یک تعقیب گریز پلیسی با ماشین، همیشه جایی برای خلاقیت برای شما کنار گذاشته است. درجه سختی بازی در حالت نرمال بسیار راحتتر شده است، اما در درجه سختی کلاسیک به اندازه نسخه اصلی سختی را القا میکند.
صحبت از تعقیب و گریز شد، باید بگویم بازی در سیستم رانندگی دو قابلیت به شما ارائه میدهد. هر کدام از این قابلیتها که در تنظیمات میتوانید تغییر دهید، تجربه شما را از رانندگی مشخص میکنند؛ شبیهساز (Simulation) و نرمال! اگر نرمال را انتخاب کنید، تقریبا همان تجربه رانندگیای را دریافت خواهید کرد که در بازیهای اپنورد (Open World) شاهدش هستید، اما اگر شبیهساز را انتخاب کنید نه تنها کنترل ماشینها سختتر میشود، بلکه باید کمی به نقشه هم توجه کنید تا بتوانید در زمان درست بعلت سرعت ترمز پایین و قدیمی بودن ماشینها، در پیچها بچرخید.
یک نکته مهم و ایراد کلی به اثر که بنظرم براحتی میتوانست رفع شود، مرز بین کاتسینها و گیمپلی هست. بنظرم بازیهای امروزی تا جایی که ممکن است این مرز را کاملا حذف میکنند؛ مثلا در آخرین بازیهای شرکت سونی یا راکستار و دیگر غولهای صنعت بازی، شما در میان این دو اصلا صفحه بارگذاریای مشاهده نمیکنید. اما در مافیا نه تنها شما صفحات بارگذاری میبینید، بلکه ممکن است زمانی که هنوز به مقصد خود نرسیدهاید، ناگهان به کاتسین بازی منتقل شوید که میتوانست با کمی صیقل دادن، بمراتب بهتر شود. در زمینه افت فریم و باگ من شخصا بغیر از یک مورد چیزی ندیدم و آنچنان قابل اشاره نیست.
بازبینی تصویری:
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6085