گیمینگرویتی

ثبت نام

معرفی فیلم «زنان کوچک»؛ عشق، آرزو، زن

حتماً بچه‌های دهه‌ی شصت و بعضاً هفتاد، سریال کارتونی «زنان کوچک» را به یاد دارند؛ کارتون شیرین و محبوبی که هر کودک و نوجوانی را مجذوب خود می‌کرد؛ این‌بار امّا ”گرتا گرویک“ کارگردان، دست به اقدام خطیری زد و فیلم موفق و پرستاره‌ی زنان کوچک را (بعد آن اقتباس موفق دیگر در سال ۱۹۹۴) دوباره به قاب تصویر کشانید. کارگردان فیلم‌های موفّقی چون Lady Bird، Jackie و Frances Ha که قهرمانانش چون خودش زن هستند، چهاردهمین اقتباس و حتی می‌توان گفت یکی از موفق‌ترین اقتباس‌ها از رمان «زنان کوچک» لوییزا می الکات مشهور را به ثمر رسانده و توانسته به خوبی نوستالژی را زنده کند، نقش خاطرات و چرایی گرم‌تر بودن آن‌ها نسبت به دنیای سرد واقعی روز بگوید تا معنای مواجهه‌ی انسان با رخدادهایی نسبتاً مشابه در طول زندگی خویش را واکاوی کند.

داستان در مورد زندگی و ماجراهای چهار خواهری ست به نام‌های ژوزفین، مِگ، بِث و اِیمی که پدر کشیش‌شان در خط مقدم جنگ جنوبی‌ها و شمالی‌های آمریکا به عنوان واعظ به کمک سربازان رفته و آن‌ها به همراه مادر و همسایه شان، آقای لارنس پیر و نوه‌اش، تئودور(تدی) و عمه مارچ دوران جنگ داخلی آمریکا را سپری می‌کنند و اوقات تلخ و شیرینی را با هم به تجربه می‌گذارند. فیلم سرگرم کننده‌ای که هیچ کسی شخصیت اوّل و قهرمان داستان نیست ولی همه قهرمان زندگی خودشان اند.

خانواده‌‌ی هنرمندی که قبلاً وضع مالی خوبی داشتند امّا هریک می‌کوشند در شرایط جدید، خود گلیم خود را از آب بیرون بکشند؛ ژوزفین(جو) که فیلم ابتدا با محوریت او شروع شده، نویسنده و نمایشنامه‌نویس خلاق و جسوری است که می‌خواهد پا در عرصه‌ی بزرگانی چون شکسپیر بگذارد و نوشته‌هایش را هر طور که شده بفروشد؛ ایمی که او هم مانند جو مستعد هست نقاشی می‌کند و شعر می‌سراید و دو خواهر دیگر، بث، که نحیف و مهربان است، موسیقی دوست دارد و پیانو می‌زند و آن دیگری، مگ که نسبت به دیگران دلسوز تر است، شخصی‌ست رمانتیک و عاشق خانواده و بچه‌ها.

برعکس بقیه اقتباس‌ها، گرویک به مراتب ظریف تر و قدرتمند تر به شخصیت پردازی و توجه به تک تک کاراکترها پرداخته است و به خوبی درک کرده است که خود نیز باید در این مسیر به تمام عقاید شخصیت‌های قصه احترام بگذارد. موسیقی متن دل‌نشین الکساندر دسپلا هم مزید بر علت می‌شود که بتوان در اکثر فیلم‌های درام خانوادگی روی او حساب باز کرد!

فیلم یک روایت غیرخطی و چندزمانه دارد که ما را با اتفاقات و فراز و نشیب آنها آشنا می‌کند؛ کارگردان دائما نشانه‌هایی قابل دنبال کردن برای شناخت خطوط زمانی از یکدیگر را مقابل ما می‌گذارد اما از جایی به بعد نه او و نه تماشاگر هدف به تمرکز شدید روی تفاوت آن‌ها اهمیتی نمی‌دهند؛ فقط دنبال کردن درست جریان تلخ‌وشیرین و توقف‌ناپذیر زندگی است که اهمیت دارد.

جو (ژوزفین) که عمه مارچ را الگوی خود دانسته می‌کوشد شخصی مستقل باشد و با نوشتن اولین داستانش هم به خانواده خود کمک مالی کند و هم خود طعم شیرین موفقیت را در نویسندگی بچشد. او تمامی اعضای خانواده‌اش را دوست دارد؛ حتی زمانی که ایمی از قصد نوشته‌هایش را می‌سوزاند و یا فرصت او را برای رفتن به اروپا همراه عمه مارچ می رباید و یا با تدی که پیشتر خواسته بود با او ازدواج کند، ازدواج می‌کند.

گرویگ که زندگی شخصی نویسنده را هم مطالعه داشته و از هرگز ازدواج نکردن وی و درون‌ریزی‌های او آگاهی است، به مخاطب می‌فهماند که ترسناک‌ترین بخش این قصه شاید پایان‌بندی اجبارشده بر آن باشد؛ همین که جو برای ترس ناشر از عدم فروش کتاب یا باید بمیرد (!) یا باید ازدواج کند. فیلم این‌گونه به یاد تماشاگر می‌آورد که چه مخالفت‌هایی با این کتاب‌ها انجام شده‌ و چرا چنین داستان‌هایی هنوز پراهمیت هستند؛ چون حتی آن‌ها هم باید تغییرات ناخواسته را می‌پذیرفتند و دربرابر خواسته‌هایی گوناگون سر خم می‌کردند.

فیلم بیشتر آنکه فمینیستی باشد، یک روایت انسانی و واقع‌گرایانه دارد و مخاطب را به لطافت و آرامی وارد اتفاقات و حوادثی که برای زنان جامعه رخ می‌دهد‌، می‌کند؛ گرویک که خود نیز یک زن موفق است، به شرح و وصف هریک می‌پردازد و درنهایت با نمایش نقاط درخشان هرکدام از این زندگی‌ها، پراهمیت، ضروری و زیبا بودن تک‌تک آن‌ها را در ذهن و قلب بیننده پررنگ می‌سازد. او در به کارگیری حداکثری از توان تمامی ستاره‌های فیلم چشم پوشی نکرده و همه به زیبایی تفاوت شخصیت‌ها را در کنار هم به نمایش می‌گذارند. “فلورنس پیو”ی جوان که پیشتر موفقیت جلب برانگیز او در فیلم «Midsommar» دیده‌بودیم، نقش باهوش ایمی را به خوبی اجرا می‌کند و سورشا رونان(جو) و اما واتسون(مگ) هم یکی از احساسی‌ترین نقش‌های خود را به اجرا درآوردند.

فیلم، فیلمی است که شعار نمی‌دهد امّا در رسیدن به هدفش هیچ گامی را فراموش نمی‌کند. روایت خوش ساختی که می‌توانید در کانون خانواده تان تماشا و لذتش را ببرید. فیلم در دو بخش بهترین بازیگر زن فیلم درام (برای سورشا رونان) و بهترین موسیقی در هفتاد و هفتمین مراسم گلدن گلوب نامزد دریافت جایزه شد. از طرف دیگر هم ۹۵ درصد از منتقدان سایت راتن تومیتوز هم که این اثر درام را تماشا کرده بودند، آن را دوست داشتند و می‌توان گفت که بعد سال‌ها، ما شاهد یکی از بهترین فیلم‌های اقتباسی در قاب سینما بوده‌ایم.

امتیاز به پست :

آدرس شبکه های اجتماعی :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *