ادگار رایت (Edgar Wright) کارگردان کمکار و شناختهشده بریتانیایی است که در اوایل سالهای 2000، توانست نام خود را با فیلم (Shaun of the Dead) بر سر زبانها بیاندازد. این فیلم، تبدیل شد به اولین فیلم سگانه بستنی کورنتو ادگار رایت که تا به امروز معروفترین اثر وی نیز به شمار میرود. ادگار دوباره در اوایل دهه 2010 میلادی، فیلم «اسکات پیلیگریم علیه دنیا» را روی پرده برد. فیلمی اقتباسی از دنیای ویدئوگیم که هرچند از نگاه منتقدان کمفروغ بود، اما برخی از طرفداران و اهالی صنعت گیم، همچنان آن را در زمره بهترین اقتباسهای ویدئوگیمی در بستر هنر هفتم قرار میدهند. ادگار رایت پس از تجربه سه فیلم در ژانر کمدی اکشن و یک فیلم اقتباسی فانتزی، به سراغ سبکی جدید رفته و با فیلم (Baby Driver) دوربین خود را به دنبال ماشینهای پر سرعت روانه خیابانها کرد.
این کارگردان در آخرین اثر خود، تفعلی به سینمای تریلر و ترسناک دهههای 60 و حتی 70 میلادی زده و این ژانر را قالبی مناسب برای ایدههای جدیدش تشخیص داده است. برای خواندن ادامه این مقاله، با گرویتیگیمینگ همراه باشید.
Last Night in Soho داستان دختری است که از شهری کوچک، به لندن سفر میکند؛ سفری که ممکن است برای او به قیمت سلامت عقلی و یا حتی جانش تمام شود. این اثر آخرین و یکی از پختهترین فیلمهای ادگار رایت از منظر کارگردانی است. کسی که در سگانه بستنی به استفاده کمیک از دوربین معروف شد و در Baby Driver توانست نشان دهد که در امر کارگردانی و به خصوص فیلمبرداری، در حال رشد و یادگیری است. حال در این فیلم، او نیت کرده تا خود و تواناییهایش را در ژانری دیگر و فضایی جدیدتر رقم بزند.
فیلم با رقص سرخوشانه (Eloise) درمیان دنیای ساده خود شروع میشود؛ گیر کردن دیسک گرامافون، خبر از وقوع حادثهای غیرقابل پیشبینی و هولناک را میدهد. الی وسایل خود را جمع کرده و با کولهباری از امید و آرزو برای تبدیل شدن به یک طراح لباس معروف، روستای کوچکش را به مقصد لندن ترک میکند.
الی شخصیت ساده اما مناسبی است، علایق او به درستی در ابتدای فیلم پایه ریزی شده و تا انتها، به صورت مستقیم و غیرمستقیم در فیلمنامه و داستان استفاده میشوند. علاقه او به موزیکهای قدیمی به نوعی دلیلی است تا با رویاهای شخصیت (Sandie) همزادپنداری کرده و حرفه طراحی لباس، تمثیلی است از انعکاس شخصیت سندی در روح و علایق کارکتر الی؛ اینگونه فیلم با پرداختهای جزئی و کوتاه فیلمنامه خود را به آرامی پرورش داده و تقویت میکند.
Last Night in Soho تریلری با پوستین سینمای امروزی است که در دل خود، ریشههای بزرگ زیادی از آثار معروف و غیرمعروف سینمای دهه 60 را جای داده است که این وابستگی به داستانها و فیلمهای قدیمی خود یکی از خصایص آشکار سینمای رنگارنگ ادگار رایت است.
این اثر تمامی مولفههای سینمای ادگار رایت را از خود نشان میدهد؛ فیلم مملو از رفرنسهای مختلف است، موسیقی نقشی محوری در فیلم دارد، دوربین و میزانسن فیلم چشمنواز و استثنائی عمل میکنند و مجموع این خصایص، فیلمی سرگرمکننده و جذاب را ارائه میدهند.
برجستهترین نکته این فیلم بدون شک همان دوربین خاص و میزانسن خیرهکننده آن محسوب میشود. فیلم با آرامش خاطر و بدون عجله، از رومانتیک به سمت تریلر ترسناک حرکت میکند و دوربین و به خصوص نورپردازی اثر، یکی از اساسیترین نقشها را در این مسئله ایفا میکنند. سکانسهای پرزرق و برق ابتدایی از سالن رقص، جای خود را به محیط قرمز و بهتزده اتاقک سندی و الی میدهند. فضای آبی رنگ پارتیهای دانشجویی، رنگ تیره و خاکستری به خود میگیرند و بدین شکل، احساسات بیننده را همراه با فراز و نشیبهای فیلم بالا و پایین میکنند.
متاسفانه این دوربین با همه فریبندگیاش، در خدمت اصلیترین جملات و سخنان فیلم نیست و به داستان برای به کرسی نشاندن حرف و محتوای خود کمکی نمیکند.
شعارزدگی، لکه بدرنگ و چندشی است در پارچه حریر فیلم و دوربین و میزانسن هیچ تلاشی برای رفع این مشکل انجام نمیدهند. از ابتدا تا آخرین لحظه فیلم به کرات دیالوگهای منفی شخصیتها درباره لندن را میشنویم و خطرات زیادی که یک دختر جوان و غریب را در میانه این شهر شلوغ و کوچک وجود دارد را صرفا از دهان دیگر شخصیتها میشنویم. اگر مقداری از بازیگوشی دوربین فیلم کم میشد و در ازای آن، دوربین به جای شخصیتها سعی میکرد تا خطرناک بودن لندن را از زبان خود به ما بگوید، دیگر نمیشد با چنین اطمینانی درباره شعار زدگی فیلم صحبت کرد.
سوهو نمایشی است رنگارنگ و پر از چراغهای چشمکزن که دست بر قضا و برخلاف سنت رایج چنین فیلمهایی، از فیلمنامه بدی هم برخوردار نیست. اما داستان فیلم ظرافت مورد نیاز را در خود ندارد. اتفاقات و شخصیتهایی که به سادگی از میان قصه گذر میکنند و دیگر به داستان باز نمیگردند؛ هماتاقی بدجنس الی یعنی جاکوستا، کلیشهای ترین تیپ ممکن از یک هماتاقی را ارائه میدهد و به حدی در کلیشهای بودن موفق است که بیننده سریعا متوجه بیاثر بودن نقش این شخصیت در داستان خواهد شد. پیشزمینه داستانی الی و مادرش بدون کوچکترین پرداختی تا پایان فیلم ادامه دارد و این مسئله درباره رابطه الی و لینزی، افسر پلیس سابق نیز صدق میکند. ادگار رایت با قرار دادن این شخصیتها قصد داشته تا از لو رفتن توئیست پایانی فیلم جلوگیری کند و در این امر نیز موفق بوده، اما مشکل اینجاست که سرهمبندی بودن این شخصیتها و اتفاقات خود تبدیل به نقط ضعفی در بستر فیلم شده و از سمتی دیگر به فیلم ضربه میزنند.
فیلم با تمامی بالا و پایینهای خود به ایستگاه آخر میرسد، جایی که سنت همیشگی این گونه آثار مجاب میکند تا با توئیستی جذاب و چرخشی 180 درجه در داستان روبرو شویم. پایانبندی فیلم در تمامی بخشها عملکردی قابل قبول دارد و مخاطب را با نارضایتی بدرقه نخواهد کرد، تنها موردی که میتوان به آن خرده گرفت رفتار سندی و تغییر او در بخش پایانی است. گویی فیلم فراموش کرده که تجربیات وهمگونه الی و زندگی شبانه او در کنار سندی جوان، صرفا متعلق به الی بوده و نباید تاثیری در رفتار و شخصیت او داشته باشند.
بارزههای زیادی از نبوغ و خلاقیت در سوهو دیده میشود؛ موتیف آینه به خوبی توانسته خود را از فیلتر دوربین این فیلم به مرحله کمال برساند. آینهها و انعکاس چهره سندی در نگاه الی، موقعیتهایی هستند که میتوانند معنی درست و قابل قبولی به داستان مادر الی داده و آن را به درخت شخصیتی الی وصل کنند. این همزیستی الی و مادرش در آینهها که در سکانس ابتدایی وجود داشت، در طول فیلم تبدیل به نماد زندگی الی در رویاهای سندی شده و در آخرین سکانس، پایانی دلهرهآور را برای ما به ارمغان میآورد. بازی (Matt Smith) در کالبد یک شخصیت منفی، جذابیت دوچندانی به فیلم اضافه کرده و طراحی صحنه و لباس در نوع خود زیبا و دیدنی هستند. موسیقی متن نیز به سبک دیگر آثار ادگار رایت به یاد ماندنی و گوشنواز ساخته شده و بدون توجه به سلیقه موسیقیایی یا میزان توجه فرد به موسیقی فیلم، گوشهای بیننده را نسبت به صداهای فیلم تیز میکند.
ادگار رایت کارگردان بیشفعالی است که مدام به بالا و پایین میپرد. جهت، رنگ، ژانر و بازیگران خود را بدون توقف عوض کرده و شور و شوق شدیدی برای تجربه سبکهای متفاوت سینمایی دارد. او کودکی است باهوش و اتفاقا پرتجربه. کسی که قبل از کارگردان بودن یک سینهفیل و فیلمدوست پر شور و حرارت است که از شدت ذوقی که این حجم از اطلاعات درون وی به وجود میآورند، چارهای بجز فیلمسازی و چشیدن مزه (خالق بودن) ندارد. این ویژگیها هر کدام به یک خصیصه و مولفه از سینمای وی تبدیل گشته اند و جز دلایل اصلی محبوبیت او حساب میشوند. اما این هیجان شدید و مضاعف، غرامت مضاعفی را نیز در بر خواهد داشت. این دلبستگی شدید به سینما باعث شده تا فیلم در برخی موارد که نیاز دارد تا خودش باشد و نه فیلمی دیگر، نتواند از پس این امر به درستی بر بیاید. شوق زیاد از جزئیات فیلمنامه کاسته است و باعث شده تا در انتهای فیلم، تعدادی سوالات ریز و درشت و حفرههایی هرچند به ظاهر کوچک، در فیلم دیده شده و جلوی جذابیت بیشتر آن را بگیرند.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6085