آکاساکا، خالق مانگای کاگویاساما: عشق یک جنگ است را به شدت تحسین میکنم. او بر خلاف اکثر همقطاران خود در صنعت مانگا در وهله اول خالق یک روایت نیست، بلکه خالق یک فرم است. روند داستانهای او به مانند آثار دیگر به المانهای اصلی ژانر خود وفادار میمانند. او صورت روایت خود را با الگوی قدیمی جلو میبرد اما در فرم اصلی یک استاندارد جدید ایجاد میکند. یک آفرینش نو. این همان لحظهای است که یک خالق هنری پا را از مرزهای کشیده شده فراتر میگذارد و خود و آفریده خود را از بقیه متمایز میسازد. در ادامه با گیمینگرویتی همراه باشید.
راز آکاساکا
چرا کاگویا ساما یک اثر موفق است؟ آیا مگر غیر از این است که تمام قسمتهای انیمه یک قالب مشخص را مرتب تکرار میکنند؟ چرا با این وجود ضعفی در انیمه ایجاد نمیشود؟ پاسخ همه اینها در یک حقه نهفته است. حقهی هوشمندانهای که نه تنها آکاساکا بلکه تعداد قابل توجهی از دیگر مانگاکاها نیز از آن به نوبه خود بهره میبرند.
کلش رویال بی شک یکی از محبوبترین بازیهای موبایلی دنیاست. شما در این بازی با کارتهایی که در اختیار دارید، باید به برجهای حریف خود هجوم ببرید و آنها را نابود کنید. با هر پیروزی تعدادی جام به دست میآورید و به مراحل بالاتر صعود میکنید. کل بازی (تقريبا) همین است. اما شما و من این روند را دوباره و دوباره و دوباره تکرار میکنیم. دلیلش واضح است. ما «بیشتر» میخواهیم. یک بار که لذت پیروزی را بچشیم، دیگر آن را فراموش نمیکنیم. حتی اگر هم از یاد ببریم، ناخودآگاه ما آن را به خاطر خواهد سپرد و از ما لذت دوباره آن را طلب خواهد کرد.
داستان کاگویا ساما هم همین است. هر اپیزود کاراکترهای اصلی همان الگوی پیشین را دنبال میکنند. اما در بسترهایی متفاوت و موقعیتهایی تازهتر که عنصر جذابیت را در تجربه این الگو پایدار نگه دارند. البته در این میان نبایستی از یک نکته بسیار مهم غفلت کرد. در کنار لذت تجربه دوباره، این روند پیشرفت داستان است که به مخاطب این انگیزه را میدهد تا پا به پای داستان به جلو پیش برود. آفرینشگر میتواند این الگوی لذت مکرر را تغییر دهد یا اصلا از آن دست بکشد، اما توقف روند پیشروی داستان به معنای مرگ اثر خواهد بود. در هر اپیزود شما شاهد یک ترکیب تازه از خلاقیت کمدیک، غنای روایت و نوآوری هستید. انیمه به شما اجازه نخواهد داد که ذرهای خسته شوید.
یک تصویر تازه
انیمه کاگویا ساما مجموعهای درهمتنیده از خلاقیتهای زیرکانه و جذاب است. ظرافت کار کارگردانان انیمه را بایستی ستود. ایدههایی که به ذهنشان میرسد بکر و گیراست. برای همین هاست که من و شما شیفته کاگویا ساما هستیم. تصور کنید مانگایی را که به خودی خود یک اثر عالی به حساب میآید را در یک فرم و قالب تماشایی به یک اثر عالیتر تبدیل کنی. برای مثال در یک اپیزود زمانی که فوجیوارا در حال فکر کردن به حرفهای شیروگانه است، یک آیکون loading روی تصویر نمایش داده میشود. چنین ظرافتهای طنازانهای تنها از پس ذهنهای نوآور و خلاق برمیآید.
ذوقی که سازنده در ساخت اثر به کار میگیرد، مخاطب را نیز ناخودآگاه و به صورت طبیعی بر سر شوق میآورد. چه کسی فکرش را میکرد که خوانندگی رپ شیروگانه اینقدر جذاب و جالب از آب دربیاید؟ تا زمانی که از آزمودن ایدههای نو ترسی نداشته باشید، میتوانید چیزهای تحسین برانگیزی بیافرینید.
همانطور که پیش از این اشاره کردم، انیمه Kaguya-sama: Love Is War المانهای کلاسیک و بنیادین جهان انیمه را کنار نمیگذارد. در حقیقت در خیلی از فاکتورها شبیه عناوین همتای خود است. اگر از دور به انیمه کاگویا ساما نگاه کنیم، شاید تفاوتی با دیگر انیمه ها در آن احساس نکنیم. لیک زمانی که به تماشای انیمه میپردازیم، جلوههای خاص آن شروع به خودنمایی میکند و مخاطب را مقهور جذابیتهای خود میسازد.
ترکیب اصلی
فرم نو، خلاقیت و خاص بودن، همه اینها ویژگیهایی هستند که در لایههای ژرف انیمه قرار دارند. اما همیشه اولین و بارزترین چیزی که به چشم مخاطبان میآید، بدون شک شخصیتهای داستان هستند.
گمان نمیکنم در انیمههای دیگر، مشابه زوج اصلی این انیمه را دیده باشم. صد البته که میتوان گفت هر انیمه شخصیتهای منحصربهفرد خود را دارد، اما دست آخر شخصیتهای اصلی اکثر انیمه ها پیرو مجموعهای از استریوتایپهای مدیوم هستند. اما «شینومیا کاگویا» و «میوکی شیروگانه» جزو اقلیت منحصربهفردی محسوب میشوند که پیرو قالبهای معمول صنعت انیمه نیستند. اگرچه چینش پسزمینه رابطهشان ( یک دختر ثروتمند و یک پسر معمولی ) یک موقعیت تقریبا رایج در مانگاها و انیمههاست.
شیروگانه، رئیس شورای دانشآموزی، پسری سختکوش که از طبقه متوسط جامعه پا به آکادمی عالی شوچئین گذاشته و حالا برجستهترین دانشآموز این دبیرستان است. کاگویا، جانشین رئیس شورای دانشآموزی، کوچکترین فرزند خاندان شینومیا، پرنفوذترین و ثروتمندترین خاندان ژاپن است. او باوقار، نجیب و باهوش است.
چرا گفتم که در نگاه من شیروگانه و کاگویا کمنظیرند؟ دلیلش در این حقیقت نهفته است که این دو نفر، فقط دو شخصیت نیستند که در یک صحنه نمایش کنار یکدیگر قرار گرفته باشند. آنها با جانمایه روایت گره خوردهاند. صرفا عروسکهایی نیستند که نقشها را اجرا میکنند. این دو شخصیت با هر کنش خود فضای پیرامونشان را دستخوش تغییر میکنند و در سطحی بالاتر حتی نفس روایت را نیز دگرگون میسازند. آفرینشگر داستان به مخلوقات خود فرصت رشد و تغییر میدهد و آنان را به قالبهای پیشساختهشان محدود نمیکند. رفتار آفرینشگر به گونهای است که انگار شخصیتهایش، موجوداتی زنده و واقعی هستند.
در اکثر انیمهها معمولا با تاسی به پسزمینه کاملا متفاوت زندگی این دو مدل کاراکتر و تضادشان موقعیت طنز آفریده میشود. اما انیمه کاگویاساما به هیچ وجه نمیخواهد که تنها به این شیوه بسنده کند. پس لایههای درونی شخصیتهایش را میشکافد. از این رهروی در کنار آفریدن صحنههای آغشته به کمدی بدیع، زاویههای جدیدی از سکنات شخصیتهایش را به مخاطب میشناساند. شناختی که به مرور در ذهن مخاطب تهنشین شده و به تدریج به یک تصویر مشخص تبدیل میشود.
در میانه این کنکاش شخصیتی است که معنی واقعی «عشق جنگ است» نمایان میگردد. بنیاد اصلی داستان که تک تک اپیزودهای انیمه به خاطر آن به وجود آمدهاند. با این گشایش دیگر کوششهای این دو شخصیت در چشم تماشاگر تقلایی کودکانه و غیرضروری به نظر نمیآید.
شخصیتهای فرعی با تاثیری که در روند داستان میگذارند، شیمی بین دو شخصیت اصلی را تکمیل میکنند. حتی گاهی اوقات شخصیتهای فرعی گوی سبقت را از شخصیتهای اصلی میربایند و صحنه نمایش را به تسخیر خود در میآورند. بهترین نمونه برای این موقعیت، ایشیگامی است.
از دیدگاه من، ایشیگامی بهترین شخصیت فصل دوم انیمه بود. اما درخشش او تنها به همان فصل محدود نشد و در این فصل هم ادامه یافته است. ایشیگامی که اعتماد به نفس خود را بازیافته، حالا به انسانی نو مبدل شده است. بهترین نکته درباره شخصیت ایشیگامی همین سیر تحولی است که از ابتدای شروع انیمه تاکنون شاهدش بودهایم. عبور از گذشته، حرکت کردن روبهجلو و هدف قراردادن افقهای تازه، پسر منزوی و ضداجتماع داستان ما عجب مسیر الهامبخشی را از سر گذرانده است. حالا نیز موقع یک شیفت جدید در روند داستان اوست. اما باید پرسید که آیا این شیفت او را به گذشته تاریکش بازخواهد گرداند یا فصل جدیدی در زندگی اش خواهد گشود؟
یک فرم جادویی
میدانید، اکثر انیمهبازها با تماشای نیمی از یک انیمه میتوانند حدس بزنند که داستان در ادامه چگونه پیش میرود و چگونه به پایان میرسد. زیرا اکثر انیمهها پیرو قالبها و استریوتایپهای مشهور مدیوم هستند که بارها تکرار شده است و چشم تماشاگران به دیدنشان عادت کرده است. این قضیه در ژانرهایی مانند رومنس بیشتر رایج است. مخاطبان انیمه رومنس این ژانر به این دلیل دنبال میکنند که در نهایت وصال و سرانجام خوش شخصیتهای داستان را ببینند. از این روی دست آفریننده در ایجاد تغییر کمی بسته است. نمیتوان بینندهای را که با انتظار قبلی مشخصی به تماشای انیمه نشسته است را ناامید کرد. پس بایستی کمی خلاقیت به خرج داد. یک غافلگیری میتواند ایده خوبی باشد.
به همریختن فرم غالب ژانر و آفرینشی تازه، کمتر از این هم از آکاساکا انتظار نمیرفت. زمانی که اکثر آثار این ژانر از نقطه الف شروع میشوند و در نقطه ب به پایان میرسند، آکاساکا دست به بدعت میزند. او از نقطه الف داستان را شروع میکند، اما نقطه ب را از پایان به میانه داستان منتقل میکند و نقطهای جدید برای پایان میآفریند. این همان لحظهای است که یک آفرینشگر خود و آفریده خود را از دیگران متمایز ساخته است.
آکاساکا حتی صورت ارتباط بین شخصیتها را نیز از قالبهای پیش فرض ظاهری بیرون کشیده و ارتقا داده است. روندها پیروی یک خط مشی محتوم بیرونی نیستند، بلکه یک سیر منعطف را در قلب خط روایت و متاثر از آن طی میکنند. فارغ از فرم، نوع ارتباط و کنشهای شخصیتهای داستان به هیچ وجه پیرو کلیشههای مدیوم نیست. بسی مایه تاسف است که نمیتوانم منظورم را بیش از این روشن کنم، چون ناگزیر بخشهای خیلی خوبی از داستان برایتان لو خواهد رفت. پس بهتر است برای فصل بعدی صبر کنید. یا اگر طاقتش را ندارید، توصیه میکنم به سراغ مانگا بروید.
نمایش تازه شروع شده است
پیش از این در سایر مقالههایم کمابیش گریزی به تفاوتهای دو مدیوم مانگا و انیمه زده بودم. طبیعتا مطالعه یک اثر صامت تجربه متفاوتتری نسبت به تماشای همان داستان در قالبی متحرک خواهد داشت. در اکثر نقدهای انیمهایام تلاش میکنم تفاوتهای میان منبع اقتباس اصلی و سری انیمهای را برای مخاطبان آشکار کنم. احساس میکنم بدین وسیله میتوان به درک بهتری از فضای کلی اثر رسید. چه بسا در مورد Kaguya-sama: Love Is War-Ultra Romantic این مورد بیش از پیش صدق بکند.
مانگای کاگویا ساما یک اثر سنین است. مخاطب هدف سابژانر (Seinen) بزرگسالان و به طور خاص مردان بالغ است. به همین خاطر مفاهیم بزرگسالانه و سنگینتری را نسبت به شونن در خود دارد. شاید با کمی ریزبینی در فضای انیمه، به چندی از این اشارات برخورد کرده باشید. شوربختانه تنها نکته منفی انیمه کاگویا ساما ، ضعف در به تصویر کشیدن بعد واقعگرایانهتر داستان است. ادعا نمیکنم که تلاشی برای این مهم صورت نگرفته، اما اینگونه به نظر میرسد که برای حفظ صورت کمدیک و جذاب انیمه، فعلا از پرداختن به این بعد صرف نظر شده است.
اما جای نگرانی نیست. بخش های آینده داستان ناگزیر بعد سنین اثر را بیرون خواهند کشید. روایت به گونهای خواهد بود که خواه یا ناخواه انیمه را هم با خود همراه خواهد کرد و چه بسا خود نیز فرمان را به دست بگیرد و سریال را به جلو ببرد. پس منتظر باشید و کمربندها را محکم ببندید. بهترین بخش داستان «کاگویا ساما: عشق یک جنگ است» در راه است.