فصل دوم انیمه محبوب شیطانکش (Demon slayer) که در تابستان سال گذشته پخش شد باز هم مورد استقبال هواداران خود قرار گرفت. فصل دوم سرگرمکننده و هیجانانگیز است؛ اما عدم ثبات و پسرفت در گوشه و کنارش نیز به چشم میخورد. در ادامه همراه گیمینگرویتی باشید تا به بررسی این انیمه بپردازیم.
هفت قسمت آغازین انیمه خلاصهای از آرک قطار بینهایت است که در اصل پاییز سال گذشته و در قالب یک فیلم سینمایی در ژاپن و دیگر کشورهای مختلف دنیا بر روی پرده رفت و موفقیتهای بیشماری را کسب کرد. با این که فیلم قطار بینهایت در دوران پاندمی کرونا اکران شد؛ اما با اقبال بینظیر تماشاگران روبهرو گشت و با فروش نیم میلیارد دلاری در باکس آفیس جهانی در کنار تبدیل شدن به پرفروشترین فیلم سال ۲۰۲۰ دنیا ، عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ژاپن را نیز از آن خود کرد. با این تفاسیر سینمایی (Demon slayer: Mugan train) را به حق میتوان دستاوردی کم نظیر در تاریخ استودیو یوفوتیبل(ufotable) به شمار آورد. پس از فروش فوقالعاده در گیشه ها، این سینمایی در قالب هفت قسمت به ابتدای فصل دوم اضافه شد تا مخاطبان تلویزیونی نیز این بخش از داستان را از دست ندهند.
داستان فصل دو بلافاصله بعد از وقایع آرک قطار بی نهایت رخ می دهد. تانجیرو، نزوکو، زنیتسو و اینوسکه این بار به همراه هاشیرای صدا، تنگن اوزوی (Tengen uzui) پا به شهر یوشیوارا و منطقه سرگرمی آن میگذارند تا شیاطینی که در این منطقه پنهان شدهاند را از بین ببرند. ورود یک هاشیرا جدید به خط اصلی داستان که میتواند ابعاد جدیدی از داستان را برای ما بگشاید حرکتی لازم و امیدوارکننده بود. به اضافه معرفی چند ویلن ( شخصیت خبیث ) جالب، قدرتمند و با پس زمینه داستانی خوب که تنش و ریتم داستان را طبیعتا بالا خواهند برد. همه این ها نوید یک فصل تماما هیجان انگیز و جذاب را میداد که نتوانیم از آن لحظهای چشم برداریم؛ اما همه چیز آنگونه که باید پیش نرفت.
منطق داستان و طرح روایتی که لنگ میزند:
شروع آرک جدید انیمه نهچندان جالب و شیوه ورود هاشیرای صدا تقریبا ناامیدکننده بود. در همان ابتدا میبینیم که تنگن اوزوی وارد عمارت شده و در حال تلاش است که یکی از دختران خدمتکار آنجا را بدزدد تا از او در یک عملیات خطرناک استفاده کند. یک باره از ناکجاآباد تانجیرو و سپس همراهانش اضافه میشوند و بعد از بحث و جدلی کوتاه ، هاشیرا تصمیم میگیرد که این سه را به جای آن دختر به منطقه چراغ قرمز ببرد. در وهله اول بردن یک آماتور به یک ماموریت دشوار و سری علیه شیاطین رده بالا که حتی سه نینجای ماهر و چیرهدست هم از پس آن برنیامدهاند حماقت محض است. حماقت تانجیرو و اینوسکه قابل توجیه است، اما حماقت یک فرد بالغ که یک جنگجوی رده بالا و مسئول در سپاه شیطانکش است را نمیتوان توجیه کرد. به خصوص زمانی که در بخشهای بسیاری از داستان تصویری که از تنگن به نمایش درمیآید، تصویر فردی پخته و باهوش است که قابل تکیه کردن است و تصمیمات خوبی میگیرد. در وهله دوم تغییر نظر ناگهانی تنگن و انتخاب تانجیرو و دوستانش برای عملیات هم چندان منطقی نیست. اول از همه اینکه او به توانمندیهای این سه عضو سپاه شیطانکش برای این ماموریت خاص آگاه نیست. افزون بر این قضیه، جا زدن این سه «پسر» به عنوان دخترانی که برای کار به منطقه سرگرمی آمدهاند چطور امکانپذیر است؟ آیا مسئولان و مالکان حرفهای و کارکشته این «خانهها» توانایی تمییز دادن یک پسر از یک دختر را ندارند؟ گویا اینگونه به نظر میرسد که علاوه بر تنگن، تعداد قابل توجهی از افراد منطقه چراغ قرمز نیز از لحاظ درک منطقی مشکل دارند.
در اینجا مساله صرف حماقت تنگن نیست،_به هر حال این حقیقت آنچنان آشکار بود که زنیتسو در همان ابتدا متوجهاش شد_مساله این تضاد آزاردهنده است که به طور حتم فقط برای ایجاد چند موقعیت طنز در خط داستان به وجود آمده است. نمایش داده شدن چندین موقعیت کمدی که بهایش از دست رفتن چارچوب جدی و منطقی انیمه بود. شاید بعضی اینگونه استدلال کنند که منطق شونن همین است و نباید چندان سخت گرفت. شاید در کل حرف بیراهی نباشد؛ اما در اینجا توجیه درستی برای این ضعف انیمه نیست. در نهایت هرچقدر هم که صحنهها و موقعیتها در شونن غیرواقعی باشند، یک منطق عادی باید حداقل بر دنیای عادی پیرامون حاکم باشد. چنین چیزی بدیهی است و چندان جای بحث ندارد.
در حقیقت مشکل اینجاست که تقلای عجیبی وجود دارد که صحنههای کمدی و جدی انیمه باهم درآمیخته شود. حتی اگر به قیمت لنگ زدن منطق داستان و از دست رفتن جدیت و صراحت آن باشد. جدیت و واقعگراییای که عملا یگانه عنصر درخشان پلات دیمن اسلایر است. وضعیت به گونه ای از آب درآمده که گویا شیطانکش دارد توجه مخاطب را گدایی میکند. در حالی که هیچ نیازی به پیش گرفتن این رویه نیست. در واقع شکل دادن یک موقعیت جدی و حتی تنشزا بیشتر توجه بیننده را جلب میکند و هیجانش را برمیانگیزد. کمدی و شیرینی داستان است؛ اما شیرینی بیش از اندازه و نابهجا نیز دل آدم را میزند و طبعش را کور میکند. با همه اینها این روند نهچندان جالب تا قسمتهای پایانی انیمه ادامه یافته و در انتهای داستان این فصل, شیطانکش ناگهان خودش را بازمیبابد.
تقلا برای توجه یا پایهای برای روایت؟
یکی از اشکالات داستان را میتوان فلشبکهای متعدد و زیاده از اندازه عنوان کرد. پس از شکست هر دشمن در انتهای هر بخش از داستان، پرشی به گذشته غمناک و مصیبتبار شیاطین زده می شود و انیمه ما را وادار میکند که با آنان همدلی و همراهی کنیم و برایشان افسوس بخوریم. حقهای که همیشه به اجرا در میآید و به طرز ناامیدکنندهای نیز همیشه تاثیرگذار است. به نظر میرسد که خالق اثر به سختی میکوشد با چنگ انداختن به چنین حقهای، جهان داستانش را بیشتر برای مخاطب بگشاید. از این رهنمود، نویسنده تلاش میکند تا مردم حقیقتهای تلخی را که در بطن داستان وجود دارد و بازتابی از تاریخ خود ژاپن است را دربیابند. فقر ، نبود امنیت ، ستمگری اربابان، فساد، فحشا و….. تصاویری بود از ژاپن در عصر فئودالیته که حالا در آینه داستان Demon Slayer انعکاس یافته است. خالق داستان نیز به صورتی هوشمندانه، این انعکاس تاریخی را سنگ بنیان روایت خود قرار میدهد. پربیراه نیست اگر اینگونه ادعا کنیم که هویت کنونی شیطانکش تنها و تنها به خاطر این پسزمینه جدی و واقعگرایانهایست که در قلب داستان جریان دارد. اما روشهای خیلی بهتری نیز برای نشان دادن این تصویر تاریخی وجود دارد. لازم نیست هر بار از فلشبک ها استفاده کنیم و ریتم داستان را به درون دام تکرار بیاندازیم. توامان کردن فلشبکهای کوتاه در طول روند روایت نه تنها تاثیر عمیقتری بر جان مخاطب میگذارد بلکه باعث ایجاد تعلیق در داستان میشود. تعلیقی که میتواند کمی چاشنی اسرارآمیز بودن را به انیمه بیافزاید و مخاطب را بیش از پیش هیجانزده کند.
گروه کارگردانی انیمه میتوانستند با وفاداری به پلات و خط داستانی اصلی، اقتباس منعطفتر و قویتری از عنوان دیمن اسلایر داشته باشند؛ اما به نظر میرسد که به جای تغییر در صورت روایت و نحوه پیشبرد داستان، ترجیح دادهاند که فقط چند صحنه طنز جدید به انیمه اضافه کنند.
پس زمینه روایت و جهان داستان
از نکات جالب انیمه Demon Slayer برای من، به تصویر کشیده شدن دوران گذار ژاپن از سنت به مدرنیته و به طبع سقوط و محو شدن فئودالیتهایست که قرنها در این کشور ریشه دوانده بود. بازآفرینی واپسین روزهای عصر فئودالیته برای فراهم ساختن بستر روایت داستانی را باید یکی از برجستهترین نقاط قوت داستان دانست؛ زیرا پر واضح است که میزان قابل توجهای از اقبال مخاطبین ژاپنی به مانگا و انیمه شیطانکش وجود المانهای تاریخی و فرهنگیای بوده که جان مردم ژاپن با آن آشنا است و به خوبی آن را درک میکند. عموما بهرهگیری از المانها ، اسطورهها و افسانههای ملی برای ساخت فیلم، سریال، بازی و دیگر فرمهای مشابه رسانهای با اقبال مردم آن کشور مواجه میشود. شاید بتوان ادعا کرد که این یک نوع قاعده کلی است؛ اما عناوینی هستند که با وجود گرهخوردگی به المانهای اصیل یک جهان فرهنگی واحد، از چنان جذابیت و گیرایی برخوردار هستند که مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و با اقبال مخاطبینی از سراسر دنیا روبهرو میشوند. شیطانکش نیز یکی از همین دست عناوین است که با بهرهگیری از عناصر منحصربهفرد فرهنگ ژاپنی و ارایه آن در بستر یک شونن تمامعیار هواداران زیادی را در سراسر دنیا برای خود پیدا کرده است.
طنز نابالغ
شاید آزاردهنده ترین و در عین حال خوشایندترین بخش از انیمه Demon Slayer کمدی سیال آن باشد که بیشتر تنه به طنز موقعیت میزند. ایدههایی که در بستر آن موقعیت کمدی خلق میشود مناسب و حتی میتوان گفت عالی است؛ اما در حیطه اجرا به مشکل میخورد. برای مثال یک سکانس از مکالمه سه شخصیت اصلی داستان را تصور کنید: تانجیرو ، اینوسکه و زنیتسو با یک خطر مواجه میشوند. تانجیرو و اینوسکه یکباره به سمت خطر میروند؛ اما زنیتسو که نسبت به خطرات محتاطتر است جلوتر نمیرود و ناگهان شروع به گریه و زاری میکند. نفس این واکنش زنیتسو مضحک و طنزآمیز است؛ اما مشکل اینجاست که این موقعیت طنزناک بیش از حد نیاز کش میآید. باور کنید هر چهقدر هم زنیتسو -کاراکتر بامزه و خندهداری هم باشد، تماشای وحشت و زاری او به مدت 7-8 ثانیه متداوم اصلا خوشایند نیست. البته شاید بتوان مشکل را در اقتباس مستقیم از منبع اصلی که مانگای Demon Slayer باشد جستجو کرد. اکثر موقعیتهای کمدی انیمه به صورت مستقیم از مانگا برداشته شده و مابقی آن نیز با تقلید از همان الگوی مانگا در انیمه به اجرا درآمده است. در اینجا مشکل اصلی تفاوت فرم دو مدیوم است. به صورت میانگین هر قسمت از یک انیمه سریالی 20 الی 30 دقیقه است. و هر چپتر یک مانگا هفتگی نیز حدودا 16 الی 20 صفحه است. شما اگر بخواهید یک قسمت از انیمه را تماشا کنید باید حداقل 20 دقیقه وقت بگذارید. اما شاید مطالعه یک چپتر مانگا حتی 2 دقیقه نیز برای شما به طول نیانجامد. انیمه تلفیقی از تصاویر متحرک و صداها است؛ اما مانگا فقط به مجموعهای از تصاویر(طبیعتا صامت) آمیخته با متن محدود میشود. از این رو زمانی که شما به صحنههای کمدی جالب اما ناپخته مانگا برسید در عرض چند ثانیه از آن خواهید گذشت و چندان درگیرش نخواهید شد. از طرفی دیگر در انیمه این صحنههای کمدی با این که در موقعیتهای جذاب و جالبی شکل میگیرند؛ اما چون بیش از زمان لازم و کافی نمایش داده میشوند آزاردهنده و غیرضروری به نظر خواهند آمد. خوشبختانه در فصل دوم شیطانکش اقتباس خطی و موبهمو از مانگا در باب صحنههای کمدی کاهش یافته است. گروه کارگردانی ظرافت طبع بیشتری در خلق این سکانسهای خندهدار به کار برده، صحنههای کمدی انیمه خوشایندتر و پختهتر از پیش شدهاند.
ریتم و تمپوی کشدار و خستهکننده
در مقایسه با فصل پیش، این فصل انیمه از لحاظ کیفیت روایت چنگی به دل نمیزند.افزایش اپیزودهای فصل دوم ریتم داستان را به هم ریخت و در نهایت کل این فصل منحصر به قضایای منطقه چراغ قرمز است و همین سکون در مکان و محتوا ریتم داستان را طولانی و خستهکننده میکند. نکته جالب توجه اینجاست که ریتم و تمپوی داستان در انتها ناگهان میزان میشود و از آنجا به بعد انیمه جانی دوباره میگیرد؛ در واقع آرک منطقه چراغ قرمز به اندازه کافی آرک خوب و پرباری نبود که یک فصل کامل را به آن اختصاص داد. آرک قطار بینهایت که به ابتدای انیمه افزوده شده بود نیز چندان تغییری در پلات اصلی فصل دوم ایجاد نکرد.
به مانند فصل پیش ، چند آرک مکمل نیاز بود که انیمه را میزان نگاه دارد و از این طولانی شدن بیفایده و آزاردهنده آن بکاهد؛ اما این اتفاق رخ نداد. شاید دلیل محدود کردن فصل دوم به یک آرک معمولی را بتوان در عواید مالی نیز جستجو کرد. اما بهتر است در این دست از مسائل که در آن آگاهی کمتری نسبت به دیگر حوزهها برای ما وجود دارد ریز نشویم و در نهایت امید به یک تغییر اساسی و درست در نحوه اقتباس این عنوان محبوب داشته باشیم. تغییری که صرفا در راستای پول و دیگر چیزهای مشابه آن نباشد.
شخصیتهای قدیمی و یک تصویر تازه
تانجیرو یک قهرمان شونن است. تغییر و تحولات برای او متفاوتتر و محدودتر از بقیه کاراکترهاست. مخاطبان شونن چندان نمیپسندند که قهرمان داستانشان دچار دگرگونی شود. ترجیح این است که در بهترین حالت همان صفات اصلی وی تشدید بیابد و برجستهتر گردد؛ اما درباره کاراکترهای فرعی، قضیه متفاوت است. تمرکز و سختگیری چندانی بر روی آنها نیست و حتی یک تحول تازه نیز میتواند اقبال مخاطب نسبت به یک کاراکتر خاص را افزایش دهد. حتی بعضی مواقع نیاز به دگرگونی و تحول نیست. باز کردن لایههای نپرداخته شده یک شخصیت به کلی میتواند دیدگاهها را درباره او تغییر دهد و مهمتر از همه غنای بیشتری به خط روایت داستان ببخشد.
اینوسکه، شگفتانه این فصل انیمه دیمن اسلایر بود. در حالی که تصویر کلی ما از او عموما فردی ساده و سطحی و درعین حال قدرتمند بود. در فصل جدید عرصه کوتاهی برای اینوسکه به وجود آمد تا خودی نشان بدهد. او در نبرد با شیاطین هوشمندانه تصمیم میگیرد و حتی در مهلکه نبرد دشوار خود نیز وظیفه خود را فراموش نمیکند. مهارتهای رزمیاش را نمیتوان دست کم گرفت و در عین حال که مردم فکر میکنند که انسان سربههوا و نابخردی است، او تماما به آنچه دور و اطرافش میگذرد به خوبی واقف است و کاملا واضح و روشن آن ها را درک میکند.
زنیتسو همچنان همان شخصیت آزاردهنده همیشگی است؛ اما نزوکو قدم به قدم دارد در خط داستان پررنگتر و مهمتر میشود. تنگن اوزوی منطقی به نظر نمیآید ولی همچنان توانمندیهایش در مبارزه چشمگیرند و درک کامل و جامعی از محیط اطراف خود در میدان نبرد دارد. میتوان گفت داکی ویلن خوبی است و شخصیتپردازی رضایتبخشی دارد.
و در ستایش هنر و تصویر
یوفوتیبل ثابت کرد که به یقین یکی از بهترین استودیوها در صنعت انیمه_ و چه بسا فراتر از آن_است. صحنههای اکشن فوقالعاده دیدنی و جذاب هستند و در اوجشان، نفس مخاطب را در سینه حبس میکنند. البته هنرنمایی یوفوتیبل فقط به صحنههای اکشن محدود نمیشود. یوفوتیبل ثابت کرده که در تصویرگری چهره کاراکترها به صورتی که تصویرگر احساسات درونیشان باشد نیز دستی بر آتش دارد. همه این پروسه حرفهای و مثالزدنی یوفوتیبل به همراه اقتباس داستانی خوب از منبع اصلی، شیطانکش را به این چیزی که اکنون میشناسیم تبدیل کرده است. وفاداری ستودنی به آرت اصلی اثر که از لحاظ طراحی ضعفهای زیادی داشت و تبدیل کردن آن به یک سبک بصری چشمنواز، دیگر چه چیزی بیشتر از این میتوان انتظار داشت؟
جلوههای بصری شهر بزرگ یوشیوارا، آتشبازیها و چراغهای خیابانی در محله سرگرمی، همه اینها تصویری جذاب در پیش چشمان مخاطب شکل میدهند که نمیتوان به سادگی ازشان گذر کرد. موسیقی متن انیمه مانند فصل قبل در سکانسهای آرام و ساکت داستان زیبا و تاثیرگذار و در هیاهوی نبردها حماسی و شورانگیز است. به این آلبوم موسیقی پر و پیمان نیز Gurenge لیزا را اضافه کنید که با ملودی جذاب و ریتم درگیرکننده خود حسابی هواداران را بر سر ذوق میآورد. باید اعتراف کرد که استودیو یوفوتیبل به معنی واقعی کلمه برای انیمه شیطانکش سنگ تمام گذاشته است.