چه چیزی باعث ایجاد یک رابطه بین دو فرد میشود؟ کدام عنصر از نظر ذهنی انسان را آماده ورود به قلب فردی دیگر میکند؟ شرح عشق چیست و چطور میتوان به آن دست یافت؟ آیا میتوان ظاهر را عنصری برای عاشق شدن دانست؟ مهربانی چطور؟ و شاید بهتر از تمام اینها، خاستگاه اصلی عشق در دل یک جنایت قرار گرفته باشد. «تصمیمی برای ترک کردن» پاسخی است عاشقانه، به سوالی خونبار و وحشیانه که در ادامه این مقاله، به بررسی این سوال و جواب خواهیم پرداخت.
با گیمینگرویتی در ادامه این مطلب همراه باشید.
سینمای کره برای افرادی که آشنایی زیادی با آن ندارند، پر از شگفتی و شاهکار است؛ آثاری فاخر و پرمحتوا که هرکدام به سبک خاص خود توانستهاند نقشی از خود بر لوح سینمای جهان هک کنند. پارک چون ووک (Park Chan Wook) یکی از کارگردانهای نام آشنای آسیایی است که با فیلم (Old Boy) توانست نام و برند خود را جهانی کند. ووک کارگردان گزیدهکاری است. آخرین فیلم او، جدای از اهمیتی که از نظر متن اثر و درونیات خود دارد، برای او یک حرکت جدید محسوب میشود، زیرا دولت کره تصمیمگرفته بعد از مدتها نادیده گرفتن ووک، این فیلم را برای آکادمی اسکار ارسال کند.
ووک در آخرین فیلم خود به سراغ موضوعی رفته که شاید در نگاه اول حرف جدیدی برای گفتن نداشته باشد، یا حتی موضوع جدیدی را روایت نکند، اما با گذشت تقریبی 30 دقیقه از فیلم، ووک خاص بودن خود را به همگان ثابت میکند. در اینجا دیگر انتقام موضوع محوری داستان را شکل نمیدهد، این بار خبری از خدمتکار عاشق نیست و داستان جدید ووک، صرفا خود را وقف تشریح یک رابطه عاشقانه میکند. رابطهای که در دل صحنههای جرم پرورش پیدا کرده و با وقوع هر قتل یا مرگ، به مرحله پایانی خود نزدیکتر میشود.
آدمهای این داستان، ویژگیها و مشخصههای خاص ووک را به نوعی دیگر در فیلم بازنمود میکنند. عنصر انتقام که در دیگر آثار او نقشی مهم و تاثیرگذار ایفا میکرد، حال تبدیل به وسیلهای شده تا دو قطب مختلف داستان را در یک مکان مشخص قرار دهد. ماجرا از افتادن کوهنوردی از بالای قله آغاز میشود و «هی-جون» مامور بررسی به این پرونده میشود. کارگردان این شخصیت را از اولین صحنه، شخصیتی جدی و مصمم نشان میدهد. هی-جون از به خطر انداختن جان خود برای رسیدن به دیدگاه قربانیان ترسی ندارد و از کار خود برای راه فراری از زندگی یکنواختش استفاده میکند. تمامی این المانها در کنار یکدیگر، رابطه میان او و همسر قربانیاش را به شکلی ملموس برای بینده رمزگشایی میکند. هی-جون به مطالعه تک به تک رفتارهای او مینشیند و با سرک کشیدن به زندگی شخصیاش، موفق میشود تا به ترکیبی رویایی از شغل و زندگی عاطفی خود دست پیدا کند. ترکیبی که جذابیتش در ادامه نتیجه خوشایندی برای کارآگاه و زندگی او نخواهد داشت.
«Decision to Leave» اثری است شخصیتمحور که تقریبا تمام زمان خود را صرف ساخت و پرداخت شخصیتهایش میکند؛ شخصیتهایی چند لایه و عمیق که قدرت رساندن حس در بالاترین حد را به بیننده داشته باشند. قدرتی که بدون قرار گرفتن بازیگری کاربلد در کالبد نقش، مجالی برای رخنمایی پیدا نمیکرد.
بازیهای فیلم علارغم ظاهر سادهای که از خود نشان میدهند، مسئولیت سنگینی بر دوش خود حمل میکردند. روایت کردن احساسات بدون نیاز به دیالوگ، از بارزههای اصلی این اثر محسوب میشود. شیمی و روابط عاشقانه میان دو شخصیت اصلی داستان، در تک تک رفتارهای آنها نمود پیدا میکند و حتی باقی کارکترها نیز در اجراهای کوتاه و مختصر خود، شخصیتپردازی فیلم را آسانتر و روانتر میکنند.
هرچند که روابط عاشقانه و نوع آشنایی افراد در این فیلم دلنواز و جذاب است، اما از سمتی دیگر توانسته آسیبهایی هرچند کوچک، به باقی شخصیتها و برخی وجهات آنان وارد کند.
هی-جون در همان ابتدای فیلم، زندگی یکنواخت خود را برای بینندگان شرح میدهد و مخاطب در همان قدم اول، متوجه نیاز او به یک چالش جدید در زندگی میشود. «جونگآن» به عنوان همسر دلسوز او، نقشی منفعل را در زندگی و همچنین در بستر فیلم ایفا میکند. داستان قصدی برای پرداختن به رابطه میان این دو به صورت برجسته ندارد و با این کار، به نوعی موفق میشود تا میل باطنی هی-جون را نسبت به برقراری ارتباط با زنی دیگر، برجستهتر از قبل نشان دهد. این اتفاق هرچند که در محصول نهایی به نفع فیلم تمام شده و میتواند عشقی عمیقتر را بیان کند، اما باعث کامل نشدن مسیر شخصیتی همسر کارآگاه میشود و بیننده تا انتهای فیلم، توان درک علت و معلول میان رفتارهای او را نخواهد داشت. علاوه بر این موضوع، روند آشنایی اولیه این دو نفر، میتوانست زمان بیشتری را به خود اختصاص دهد و نیازی به عجله برای رسیدن به فاز دوم عشق در این فیلم، مشاهده نمیشد.
دیگر شخصیتهای فیلم هیچکدام حضوری مداوم و پیوسته در داستان ندارند و با این حال، هیچکدام از ارائه یک بازی زیبا و شخصیتپردازی به جا و مناسب، دریغ نمیکنند.
کارگردانی و نویسندگی فیلم، به بهترین نحو ممکن به انجام وظایف خود پرداخته و رفته رفته با پیشروی داستان فیلم، خود را به کمال در ارائه محتوا میرسانند.
فیلم با حرکت روی لبه مونتاژ، موفق میشود تا ذهنیتی مشخص از کارگردانی خود به بینندگان ارائه دهد. نحوه تدوین فیلم سکانس به سکانس از حالتی ذهنی به شیوهای روایی تغییر پیدا میکند. کارگردان با قرار دادن هی-جون در مکانهایی که حضور ندارد، توانسته تا نزدیکی احساسی او و معشوقهاش را به بینندگان ثابت کند. این موضوع تنها خلاقیت فیلم نبوده و در تک تک سکانسها، چه از منظر مونتاژ زیباییشناسانه و چه در باب قاببندیها و میزانسن، فیلم یک اثر برجسته و ستودنی به شمار میآید. تلاقی تصاویر در سکانس رمزگشایی داستان در اواسط فیلم، هر بینندهای را میخکوب خود خواهد کرد و روایت موازی در این سکانس بین قربانی، قاتل و عاشق از بهترین ابزارهایی است که کارگردان فیلم میتوانسته به وسیله آن تسلط خود را بر دنیای اثر، نشان دهد.
فیلم تا لحظات پایانی هویت خویش را حفظ کرده و در سکانسهای نهایی، موفق میشود تا برای آخرین بار هنر خود را در چینش سکانسها و همچنین وقایع، به زیبایی برای بینندگان شرح دهد. اتفاقات پایانی فیلم، شاید به خودی خود قدرت و جاذبه ساخت یک پایانبندی زیبا را نداشته باشند اما این کارگردان و نحوه روایت فیلم است که میتواند آن را به یک اتفاق جذاب، غمانگیز و اجتنابناپذیر تبدیل کند.
«Decision to Leave» توانسته با پرداخت صحیح نسبت به نمادهای خود، دنیای داستان و افراد درون آن را برای بینندگان ملموستر کند. مهمترین عنصر تکرار شونده فیلم، دریا است. در اولین قدم هی-جون از علاقه خود به دریا میگوید و در ادامه، دریا تبدیل به ماهیتی پنهان میشود. محلی برای مخفی کردن رازهای یک کارآگاه پلیس؛ به طوری که او از معشوقه خود درخواست میکند تا مدارک جرم را در دریا بریزد. دیوارهای خانه «سو رای» را طرحی از دریا پوشانده است. با این حیله خلاقانه، ووک به نوعی پنهانی بیننده را از وقایع پایانی فیلم خود مطلع میکند. در انتهای داستان تمامی رازهای هی-جون در اعماق دریا پنهان میشوند، دقیقا به همان شکلی که خودش درخواست کرده بود.
اثر جدید پارک چون ووک، کاردستیای ظریف از روابط انسانی است. روابطی ممنوعه و سرزنش شده، میان انسانهایی که به خاطر حرف دل خودشان، مسیری جدا از راه ذهنی خود را طی میکنند. شخصیتهای این فیلم خواسته و ناخواسته، تن به روابطی میدهند که از پوچ بودن آن به طور کامل مطلع هستند و این مسئله، درونمایه فیلم را شکل میدهد. تصمیم برای ترک، تنها یک نام ساده برای این فیلم نیست و پس از دیدن فیلم میتوان به آن لقب کلیدیترین جمله فیلم را نسبت داد.
هرچند این فیلم، عاری از ایراد نیست و میتوان برخی مشکلات ریز و قابل بخشش را در بطن اثر حس کرد، اما در نهایت فیلم تبدیل به اثری ارزشمند میشود که با توجه به زمان طولانی آن، ریتم و هیجان خود را، در حد مورد نیاز برای بیننده، حفظ میکند. «تصمیمی برای ترک کردن» توانسته خود را از دو جهت تبدیل به اثری شایسته کند؛ ابتدا در ذهن و نظر بینندگان و سپس در مقیاس و اندازههای جشنوارهها و مراسمات بزرگ سینمایی. حال تنها باید منتظر نشست و دید که این کارگردان، بعد از ساخت فیلمهایی معروف و دیدنی، در نهایت موفق به کسب چه نوع جوایزی برای آخرین فیلم خود خواهد شد.