این نقد بر اساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت گیمینگرویتی نوشته شده است
بازی مستقل DARQ که سال گذشته توسط استودیو تازه تأسیس Unfold Games برای PC منتشر شده بود، به تازگی همراه با محتویات جدید داستانی راهی کنسولها نیز شده است. ناگفته نماند که این محتویات جدید برای نسخه PC نیز از طریق آپدیتهای رایگان منتشر شده بودند. اما از آنجایی که این عنوان به تازگی برای کنسولها عرضه شده است، تمام بخشهای بازی را همراه با مراحل جدید بررسی خواهیم کرد. در ادامه با گیمینگرویتی همراه باشید.
بازی DARQ، شخصیت اصلی، یعنی لوید را در یک رویای شفاف قرار میدهد. رویایی که در آن فرد با آگاهی کامل از اینکه به خواب رفته است، توانایی کنترل اتفاقات هر رویا را دارد. از این رو لوید میتواند قوانین جاذبه را زیر سوال ببرد و روی دیوار یا سقف راه برود که مهمترین ویژگی در گیمپلی بازی نیز همین مورد است. هر یک از مراحل بازی در یک محیط جداگانه اتفاق میافتد. در هر مرحله، اتاقها و فضاهای مختلفی وجود دارد که در طول بازی باید چند بار به آنها رجوع کنید و با به دست آوردن آیتمهای مختلف، مسیرهای جدیدی را باز کنید. با وجود اینکه بازی در فضایی تاریک و ترسناک جریان دارد؛ اما آنچنان چیزی برای ترس وجود ندارد. حتی اشخاصی که با شکلهای عجیب و غریب در این رویاها ظاهر میشوند، به ندرت حس ترس را به بازیکن منتقل میکنند. تنها راه برخورد با این اشخاص نیز مخفی شدن است که حتی اگر در این کار شکست بخورید، مرحله مجددا از همان نطقه بارگزاری خواهد شد و چالش خاصی از این بابت وجود ندارد. در واقع تنها کمکی که این موارد به تجربه بازی میکنند، جلوگیری از تکراری شدن روند گیمپلی با حل معما میباشد و همین نیز، خود نکته مثبتی محسوب میشود.
به طور کلی میتوان گفت، درخشش این عنوان در معماها و فضای منحصر به فرد آن است. درست است که بازی تلاش چندانی برای انتقال حس ترس به مخاطب نمیکند. اما فضاسازی آن به گونهای است که مخاطب را به سادگی به اعماق آن فضا میبرد. طراحی جلوههای صوتی نیز کمک بسیاری به عمیقتر شدن فضاسازی کرده است. در اکثر موارد موسیقی خاصی در بازی پخش نمیشود و صدای محیط اطراف بیشتر جلب توجه میکند که کمک بسیاری به ساخت یک تجربه اتمسفریک کرده است. روایت داستان نیز در این بازی به شیوه مستقیم نیست و هرکس بر اساس تجربه خودش و بررسی نمادهایی که در محیطها و شخصیتها گذاشته شده است، میتواند معنا و مفهومی برای آن در ذهن خود تصور کند. متاسفانه اگر نتوانید این نمادها را به درستی تشخیص دهید، نمیتوانید چندان از داستان لذت ببرید. برخلاف سری سولز که داستان حتی برای سادهترین مخاطبها نیز جذاب جلوه میکند.
۷ مرحله اصلی بازی، معماهای بسیار جذابی دارند و جا به کا کردن نیروی جاذبه هنگام حل این معماهای هوشمندانه، تجربه سرگرم کنندهای را ارائه میدهد. اما طراحی معماها در ۲ مرحله جدید به قدری پیشرفت کردهاند که مراحل اصلی در کنارشان شوخی به نظر میآید. مقایسه مراحل اصلی با این مراحل جدید، به مانند مقایسه Bloodborne با محتوای داستانی The Old Hunters میباشد؛ همانقدر جاهطلبانهتر و همانقدر دشوارتر. در این ۲ مرحله جدید خبری از دشمنها نخواهد بود و تمرکز به طور کامل روی حل معماهاست. البته لحظات جامپ اسکر زیادی در این مراحل وجود دارد و به طور کلی فضاسازی ترسناکتری دارند. در بخشی، هنگام رد شدن از کنار مجسمهها متوجه میشوید که نگاه آنها با حرکت شما جا به جا میشود و حس مرموزی در مخاطب ایجاد میکند. اگر چند بار بازی را تجربه کرده باشید و در آن حرفهای شده باشید میتوانید هر دوی این مراحل را در کمتر از نیم ساعت به اتمام برسانید که همراه با ۷ مرحله اصلی، احتمالا مدت زمان گیمپلی به ۲ ساعت برسد. اما در تجربه اول، معماهای مراحل جدید آنقدر درگیرکننده هستند که انجام دادنشان از مراحل اصلی نیز طولانیتر خواهد شد. این معماها نه تنها در پیچیدگی، بلکه در فرم و نحوه بیان نیز بسیار جذابتر از سایر معماهای بازی هستند. برخی از آنها معنا و مفهومی در روایت داستان دارند و برخی دیگر حس مرموز بودن کابوسها را به خوبی انتقال میدهند.
یکی از مسائلی که در تجربه اولم از این عنوان توی ذوق میزد؛ کوتاه بودن بیش از حد بازی بود که اکنون با اضافه شدن ۲ مرحله جدید این مشکل حل شده است. خوشبختانه ارزش تکرار این مراحل نیز به واسطه بخشهای مخفی بیشتر شده است و اگر اهل جمع کردن تروفی/اچیومنت باشید، میتواند تا ساعتها شما را سرگرم کند. در نسخه کامل، هنوز هم کنترل بازی کمی ایراد دارد و حل برخی معماها به دلیل این کنترل عجیب و غریب، دشوارتر میشوند. اما به طور کلی میتواند تجربه بهتری ارائه دهد و روایت خود را از ماجرای غم انگیز پسر بچهای به نام لوید با پایانی شکوهمند کامل کند.