این نقد بر اساس نسخهی ارسالی سازندگان برای وبسایت گیمینگ گرویتی نوشته شده است
جوان بودن صنعت گیم و سرعت پیشرفت آن مطمئنا مزایایی فوقالعاده برای دنیای گیم و طرفداران آن داشته است اما از طرفی دیگر مایهی افسوس است که تعاملیترین مدیوم سرگرمی، عصر طلایی سورئالیسم را از دست داده است. حوالی دههی ۱۹۳۰ میلادی، دورهای بسیار خاص و منحصربفرد برای هنر و مخصوصا انیمیشن محسوب میشود که بازیهای ویدیویی فرصت عرض اندام در آن را از دست دادهاند.
خوشبختانه عنوان Cuphead از استدیوی MDHR جسارت کافی را دارد که بیاعتنا به واقعگرایی، به سراغ همان سبک پر از اعجاب، بزرگنمایی و شیطنت برود و حالا با عرضه شدن این عنوان بر روی کنسول PS4 بهانهای دیگر به وجود آمده است تا به بررسی آن بپردازیم.
با درخشش سبک هنری خاص و انیمیشنهای روانی که از همان لحظات اولیه مخاطب را مجذوب خود میکند و همینطور گیمپلی صریح و نابخشودنی بازی که تمام حواس شما را مطالبه میکند، همانطور که انتظار میرود، داستان در Cuphead در پسزمینه قرار میگیرد و صرفا نقش جرقهای را دارد که سناریوهای دیوانهوار و متنوع رویارویی با باسهای مختلف را در بازی شعلهور کرده و توجیه میکند. Cuphead و Mugman برادرانی هستند که با شرطبندی در کازینوی شیطان در دام او افتادهاند و برای اینکه روح آنها توسط شیطان تسخیر نشود، وارد یک معاملهی خطرناک شدهاند تا روح اهداف دیگری که شیطان نام آنها را ارائه میدهد، تسخیر کنند و در این معامله بتوانند خود را نجات دهند.
تا حالا حتما میدانید که Cuphead زیباییهای خود را به راحتی به شما اعطا نمیکند و به سختی و باید با تلاشهای مداوم و استفاده از استراتژیها و ابزار مختلف، باسهای آن را شکست بدهید. از این رو اگر با آمادگی به سراغ آن نرفته باشید، ممکن است همان ابتدا شگفتیِ دنیا و انیمیشنهای Cuphead جای خود را به آزردگی و مرگهای متعدد بدهد. خوشبختانه پس از مدتی، بازی موفق میشود ذهنیت درستی از مکانیکهای خود به مخاطب ارائه بدهد و چه با راهنماییهای غیرمستقیم و چه با شخصیتهایی که در نقشهی بازی به آنها برمیخورید، مستقیما شما را در مسیر درست هدایت میکند.
بنابراین چالش Cuphead ممکن است ۱۰ درصد شامل آزردگی و ناامیدی شود اما در بقیهی مواقع، به لطف تنوع بی حد و حصر هر مرحله و مکانیکهای مبارزهای که اکثرا به راحتی شما را درگیر خود میکنند، تجربهیتان پر از پویایی و احساس قدرت پس از پیروزی خواهد بود و پس از هر مرحله کاملا میتوانید حس کنید که در حال پیشرفت هستید.
در واقع اگر Cuphead را فقط از نظر مراحل مبارزه با باسها و به اصطلاح به عنوان یک بازی Boss Rush در نظر بگیریم، با عنوان قدرتمندی مواجه هستیم که اجازه نمیدهد حتی ذرهای از تکرار و خستهکنندگی وارد دنیایش شود. تمام مبارزات با نهایت هیجان و با فریادی از شادی یا در صورت اشتباه کردن، افسوس و انگیزه گرفتن برای تلاش دوباره به پایان میرسد. استیجهای مختلف در جزایر سهگانه بازی یعنی Inkwell Isles حتی با تکرار چند ده باره نیز تازگی و شگفتی خود را از دست نمیدهند و شاهد این هستیم که به صورت تصادفی فازهای مختلف هر باس در هر بار مبارزه تغییر پیدا کرده و جابهجا میشود و بازی انیمیشنهای جدید خود را به رخ میکشد.
از محیطهای کاملا متفاوت مانند جنگل، شهربازی، روی موجهای دریا و مبارزه با گیاهان خشمگین، اژدهای سه سر و کاپیتانِ کشتی گرفته تا درگیری با زنبور عسلی که ناگهان به هواپیما تبدیل میشود و قورباغههای بوکسوری که به ماشین بختآزمایی کازینو تبدیل میشوند و کلی موجودات دیگر که حتی نمیتوان آنها را در چند خط به صورت کامل توصیف نمود و در واقع نشانهای شگفتانگیز از همان دورهی سورئال طلایی در نیمهی ابتدایی قرن بیستم هستند.
Cuphead هم از نظر بصری و هم تعاملی، نفسگیر است اما در بخش گیمپلی بعضا به دامهایی گرفتار شده است که آن را از یک تجربهی بینقص دور کرده است. ذات رنگارنگ و همیشه در حال حرکت محیطهای بازی بعضا باعث میشود پرتابهها بر روی سطوحی قرار گیرند که همرنگ بوده و دیدن آنها به شدت سخت میشود. از طرفی دیگر متاسفانه پرتابهها در خارج از صفحهی بازی نیز به حرکت خود ادامه میدهند و ممکن است از خارج از تصویر و وقتی که امکان دیدن آن وجود ندارد، دوباره وارد صحنه شوند و به راحتی ورق بازی را برگردانند. چنین ضعفهایی ممکن است به ظاهر جزئی به نظر برسند اما برای گیمپلی و ساختاری که در هر لحظه شما را در پرتگاه مرگ قرار میدهد، نداشتن یک چارچوب مستحکم و بدون نقص، حیاتی است و بخش بزرگی از همان ۱۰ درصد آزردگی که قبلتر در مورد آن صحبت کردیم نیز از این مواردِ به ظاهر جزئی حاصل میشود. این باعث میشود عنوانی که میتوانست کاملا مهارتمحور باشد، کمی به شانس نیز وابسته باشد.
خوشبختانه ترکیب سلاح مختلف و استفاده به جا از Charmهایی که میتوانید از فروشگاه بازی بخرید، به شما در پیروز شدن مقابل باسهای مختلف کمک بسزایی میکند، جنبهی استراتژی را به هستهی گیمپلی که عمدتا بر پایهی عکسالعمل است اضافه میکند و شما را کمی در مقابل بدشانسیهای حاصل از ضعف موجود در چارچوب بازی، ایمن میسازد.
مورد دیگری که ضعف بازی از آن نشات میگیرد به این مربوط میشود که Cuphead سعی دارد همزمان یک بازی Run & Gun نیز باشد و نمیخواهد صرفا به عنوانی که فقط از باسهای مختلف تشکیل شود، محدود شود. چنین هدفی میتوانست به خوبی و با طراحی مراحل جذاب مانند تعقیب و گریز باسها و حتی اضافه شدن عناصر ماجراجویی به بازی، بهتر و گستردهتر در بازی پیادهسازی شود اما متاسفانه مراحل Run & Gun بازی که صرفا باید در آنها از مسیر پایان عبور کنید، در مقابل مراحل مبارزه با باسها، بیاهمیت و حتی تا حدودی اضافه به نظر میرسند و انسجامی بین آنها و عناصر دیگر بازی دیده نمیشود.
از طرفی دیگر، با توجه به اینکه فقط ۶ مرحله Run & Gun در بازی وجود دارد، برای طرفداران این سبک و در مقایسه با عناوین دیگر، این مراحل میتوانند ناامیدکننده ظاهر شوند. در واقع میتوان گفت تلاشی که استدیوی MDHR برای تزریق تنوع بیشتر به بازی با اضافه کردن این مراحل انجام داده است، نتیجهی عکس داده است و نفسگیری و هیجانِ رویارویی با باسها باعث شده است این مراحل برای دنیای پر از جنب و جوش Cuphead کمی بیرمق و امن به نظر برسند.
با وجود این ضعفها، Cuphead با عناصری شگفتانگیز احاطه شده است که اجازه نمیدهد تجربهی کلی از سطح عالی پایینتر بیاید. حالت Co-op دونفره که بسیار موثر و مفرح در بازی پیادهسازی شده است و با توجه به اینکه میتوان یکدیگر را در این حالت از کام مرگ نجات داد، در بسیاری از مواقع تجربهی مبارزه با باسها را دچار دگرگونی میکند و به ارزش تکرار بازی نیز اضافه میکند. موسیقی شنیدنی Jazz که سرتاسر مراحل را با بهترین نواها پوشش میدهد، استایل هنری کمنظیر که تاریخ انقضایی ندارد و همیشه دیدن آن دلنشین و خاص است و البته صداگذاری به یادماندنی که با بقیهی عناصر بازی به طور کامل ادغام شده است و در هنگام ضربه خوردن، مرگ و تغییر ساختار مراحل با صدایی برجسته، حتی در مواقعی که عناصر بصری در استیجهای شلوغ از ارتباط برقرار کردن با مخاطب باز میمانند، بسیار مفید ظاهر میشود.
همهی این موارد از عناصری هستند که همیشه در Cuphead باعث شگفتی میشوند و جزئی جدانشدنی از آن محسوب میشوند. بنابراین، تجربهای که استدیوی MDHR موفق به ارائهی آن شده است، در بدترین حالت خود نیز منحصربفرد باقی میماند. در نهایت باید اشاره کنم که پورت نسخهی PS4 از نظر تکنیکی، عملکردی بسیار عالی دارد و با لودینگهای بشدت کوتاه، ارائهی تجربهای عاری از باگ و روان، یکی از بهترین نسخههای Cuphead را برای دارندگان این کنسول فراهم کرده است.
بازبینی تصویری