این نقد بر اساس نسخهی ارسالی سازندگان برای سایت گیمینگرویتی نوشته شده است.
من همیشه سعی میکنم در مقدمه نقدهایم این سوال را مطرح کنم که آیا بازیای که قرار است بررسی شود، خوب است یا بد. سپس توجه خواننده را به سمت ادامه اصل مطلب جلب میکنم تا با خواندن آن متوجه شود که دقیقا بازی مذکور بر کدام روی سکه میافتد. منتها این بار بیخیالش . Chronos: Before the Ashes بازی بــــدی است. بهتر است بیشتر از این معطل نکنیم. با گیمینگرویتی همراه باشید تا ببینیم چــــرا این بازی، اثر غیر قابل تحملی است.
رسالت منتقد همیشه یک چیز است؛ مطالعهی کامل و دقیق یک اثر، که طبیعتا یعنی حداقل یک بار به اتمام رساندن و داشتن تجربه کامل از آن. در مورد بازیهای ویدیویی، این قضیه به شدت مشکل سازتر است. برخلاف فیلم، موسیقی و تئاتر، طول یک بازی ویدیویی حداقل از ۵ ساعت تا ۲۰۰ ساعت متغیر است و برخلاف کتاب و سریالها، نمیتوان به راحتی بعد از یک بار اتمام آن به سراغ اواسط یا بخش خاصی از اثر رفت و لحظه لحظه آن را به دقت دوباره بررسی کرد. اینها را میگویم تا بدانید این که چرا تنها بعد از سه ساعت تجربه Chronos: Before the Ashes نه تنها پرونده بازی را برای خودم، بلکه برای شما نیز میبندم. در این حد با اثر تهی، بی روح، خستهکننده و از لحاظ فنی اعصابخوردکنی طرفیم که حتی برای نقد نیاز به تکمیل نیز ندارد. بهتر است قبل از هر چیز از مکانیکهای خاص بازی و گیمپلیاش صحبت کنیم.
C:BtA از آن دسته بازیهای اکشن ادونچری است که در چهارچوب عناوین سولزبورن حرکت میکند: سیستم بونفایر، حمله سبک/سنگین، سپر و پری کردن روی دکمههای شانهای کنترلر؛ در کنار آن نیز طراحی نیمهخطی مراحل با تمرکز روی جایگاه چکپوینت و میانبر خوردن مناطق مختلف هر مرحله به واسطه دروازهها، آسانسورها و موارد مختلف به آن جایگاه چک پوینت. تقریبا همه موارد معمولی و عادیای که میتوانید در این سبک بازیها ببینید این جا هستند. هر چند هیچ کدام ظرافت، زیبایی و جزئیات موجود در عناوین سولزبورن و حتی دنبالهروهای چند درجه پایینترش مثل Code Vein، Lords of Fallen و Mortal Shell را ندارد. تنها مورد متفاوت درباره C:BtA سیستم عمر کردن شخصیت اصلی است. بازی این گونه است که هر با بمیرید شخصیتتان یک سال عمر میکند. شما بر همین اساس یک لول ارتقا پیدا میکنید ولی از طرف دیگر تاثیر Statهای Strength و Agility به مرور با عمر کردن شخصیت کاهش یافته و در عوض تاثیر Arcane در قدرتمند شدن شخصیت شما بیشتر میشود. همین و تنها همین!
سیستم ارتقاء، نوع مبارزه با دشمنان، چگونگی بهبود اسلحهها و… همگی کپی درجه سهای از فرمول موفق سولزبورن هستند و تنها لحظات خوب بازی، لحظاتی هستند که این فرمولهای امتحان پس داده کار خودشان را همان گونه که انتظار میرود انجام میدهند که در شرایط کنونی این سبک واقعا از حداقلهایی است که نمیتوان از وجودشان تعریف کرد. سیستم عمر کردن هم آن چنان سیستم عمیقی نیست و آن چنان نیز دست بازیکن را در شخصیسازی کاراکترتان باز نمیگذارد، چرا که اصلا آن چنان Statهای معناداری نداریم که شخصیسازیشان خیلی تفاوت خاصی با هم دیگر ایجاد کند و به صورت کلی بیلدهای بازی به شدت محدود هستند. از دیگر موارد شخصیسازی نیز صحبت نمیکنم که واقعا شبیه یک جوک بیمزه هستند. البته بازی یک تمرکز ویژه روی المان حل معماهای محیطی دارد که به جرئت بهترین نقطه قوت بازی است. هیچ کدام از معماها آن چنان خلاقانه نیستند ولی به خوبی مخاطب را در جریان تودرتوی هر محوطه راهنمایی میکنند بدون این که نیازمند دیالوگهای نمایان و یا نشانهگذاریهای بیش از حد مشخص در UI خود باشد.
درست است که تقریبا هیچ چیز بازی آن چنان شخصیتی برای خود ندارد ولی نحوه ارائه و کیفیت بصری بازی، به ویژه روی نینتندو سوییچ، پا را فراتر گذاشته و واقعا اهانتآمیز است. اگر بخواهم به صورت کلی بگویم، بازی در حالت دستی روی سوییچ با رزلوشن ۵۴۰p به ندرت با ۳۰ فریم بر ثانیه به صورت ثابت اجرا میشود. بازی در اکثر موارد بین ۲۰ تا ۲۵ فریم بر ثانیه نوسان میکند که برای یک بازی اکشن در هر صورت فاجعه است. جدا از این موارد جزئیات محیطی و کیفیت تکسچرها نیز آن چنان بالا نیستند که بگوییم عملکردشان قابل قبول است. برعکس! به شدت کیفیت تکسچرها، آبجکتها و افکتهای بازی روی سوییچ بی کیفیت و غبارآلود هستند. این موارد به سادگی باعث میشوند پورت این بازی روی سوییچ عملا “غیر قابل بازی کردن” باشد. تعداد این گونه پورتها روی سوییچ آن چنان نیز کم نیستند و قربانی رده اولشان بازیهای AA ـی هستند که پورت آنها روی سوییچ نیازمند وقت، نیروهای حرفهایتر و زمان بیشتر بوده و احتمالا هیچ کدام از آنها در اختیار این استدیوهای کوچک قرار نداشته است. البته که این نمیتواند عذر کافی باشد وقتی محصول نهایی رسما در حالت دستی چشم بازیکن را عذاب دهد.
تجربه Chronos: Before the Ashes حتی در حد چند ساعتی که درگیرش بودم به شدت عذابدهنده بود؛ از کیفیت اجرایی بازی روی سوییچ تا سرعت حرکت لاک پشتی شخصیت بازی در محیط آن. حتی کانسپت بازی نیز چیزی نیست که بتوانم به آن دل ببندم و به خاطرش روی مشکلات بازی چشمپوشی کنم. بلکه برعکس، به شدت از این لحاظ اثری بیالهام و تکراری است. بازی چند چیز خوب برای خودش دارد ولی اینها در حدی هستند که بازی را از تبدیل شدن به یک زباله بازیافتی نجات دهد. اگر بیخیال نسخه سوییچ بازی شوید حداقل میتوانم این اطمینان را دهم که با یک بازی AA به شدت معمولی قرار است روبرو شوید که به نظرم خیلی عامل قویای برای خرید یا تجربه یک بازی نمیتواند باشد. والسلام.
بازبینی تصویری:

بازی عملا هیچ گزینهای برای شخصی سازی هنگام خلق کاراکتر در ابتدای بازی ندارد. فقط جنسیت و نوع اسلحه، که آن هم محدود به تبر و شمشیر میشود.

لودینگ، لودینگ و لودینگ. میزان زمان لود شدن بین هر مرگ یا تلپورت در بازی بینهایت عذاب دهنده است.

یکی از اولین باسهای بازی که سکانسهای تعقیب و گریز و معماهای جالبی به دنبال خود دارد.

لوکیشنهایی که بینشان میتوانید جابجا شوید از این طریق قابل انتخاب هستند. منویی وجود ندارد، این لوکیشنها اسم هم ندارند. فقط یک عکس در یک قاب کریستالی که در صورت وجود چندین چک پوینت در یک منطقه حسابی گیج کننده میشوند.

NPCهای بازی آن چنان صداگذاری دوست داشتنیای ندارند. هر چند جایگذاری و هدفشان در مراحل تا حدودی به جریان گیم پلی نفس تازهای میبخشد.