گیمینگرویتی

ثبت نام

بررسی بازی Bright Memory | خاطرات نه‌چندان درخشان

این بررسی بر اساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت گیمین‌گرویتی نوشته شده است

یک صفحه تاریک. صدای مردی که دارد مرموزانه حرف می‌زند. هشدار. صدای شلیک. و نهایتا ورود قهرمانانه شخصیت اصلی به بازی. Bright Memory در کلیشه‌ای‌ترین حالت ممکن شروع می‌شود، فرمولی هم که این بازی برای پیشروی از آن بهره برده، هم در ابتدا به سکون و هم در جریان اتفاقات درون آن، تقلیدی هستند ضعیف؛ از عناوین پیش از خودش. اما آیا این کلیشه‌ای بودن به تجربه کلی بازیکن از اثر مورد بحث لطمه می‌زند؟ با گیمین‌گرویتی همراه باشید تا جواب سوال را بیابیم.

پیش از هر چیز باید بگویم که این بازی به شکل اپیزودیک در دسترس قرار خواهد گرفت و تا کنون تنها یک قسمت از Bright Memory منتشر شده است، و داستان و پلات اصلی نیز در طول سال ۲۰۲۱ میلادی کامل خواهد شد، فلذا ایراد گرفتن از داستان بازی، منحصر به همین اپیزود نخست خواهد بود و مطمئنا دید ما نسبت به قسمت‌های آینده متفاوت‌تر از بررسی کنونی خواهد بود. قسمت اول Bright Memory آغازی شلخته دارد، درست است که این عنوان توسط یک نفر توسعه یافته و تنها یک نفر کار تکمیل پروژه را برعهده داشته، اما آیا وقتی می‌بینیم که قادر به انجام کاری نیستیم، مجبور به انجام دادنش هستیم؟! مطمئنا جواب خیر است مگر در شرایط استثنایی که در این مقال نمی‌گنجد.

از کات‌سین‌های هول هولکی و دیالوگ‌های سطحی بازی تا روایت سرسری‌ بازی تا ماهیت اصلی داستان، همه چیز گنگ است. Bright Memory نه به شما توضیح می‌دهد که کاراکتر اصلی بازی، شیلا، از کجا آمده و دقیقا چه کسی است-با اینکه نام مرحله ابتداییOrigin به معنای ریشه است!-، و نه به مخاطب می‌فهماند که او و دوستانش به دنبال چه چیزی هستند. همه چیزی که در قسمت ابتدایی Bright Memory متوجه خواهید شد این است که شیلا و سازمان حامی‌اش، به دنبال یافتن شیء‌ای گرانبها و احتمالا جادویی هستند، و یک گروه شرور دیگر نیز که از قدیم با شیلا و دوستانش خصومت داشته‌اند، به دنبال همین Artifact می‌باشند. همانطور که باید متوجه شده باشید، کلیت داستان چیز جدیدی نیست و رقابت آدم خوب‌ها و بدها برای رسیدن به یک هدف باارزش را روایت می‌کند.

در کلامی خلاصه می‌توان گفت که داستان Bright Memory، برخلاف نامش، چندان هم واضح و درخشان نیست، تنها امید ما این است که این ایراد مبرهن در قسمت یا قسمت‌های بعدی بازی رفع شوند و شاهد یک روایت سر راست‌تر باشیم.

اما خوشبختانه گیم‌پلی بازی به کمکش می‌آید، و کمبودی که می‌توانست Bright Memory را بدتر از این بکند را پوشانده و اثر را تبدیل به عنوانی «تقریبا» آبرومند می‌سازد. شما در این بازی هم می‌توانید از سلاح‌های گرم استفاده کنید، و هم از شمشیری برقی و کم و بیش جادویی که کاربرد فراوانی در بازی دارد و می‌تواند در مواقع نزدیک شدن به مرگ، راه نجات خوبی برایتان باشد. مکانیزم‌های گنجانده شده در گیم‌پلی شما را به یاد Titanfall و سری سولز خواهند انداخت، انگار که سازنده تصمیم گرفته این دو عنوان را با یکدیگر قاطی کند و یک معجون منحصر بفرد ارائه دهد. این شباهت در مبارزات، باس فایت‌ها، قابلیت‌های کاراکتر و نحوه تعامل با محیط کاملا آشکار می‌گردد. شما همانند سولزبورن با Bonfireها مواجه خواهید شد، با باس‌فایتی مقابله خواهید کرد که نه یک بار بلکه چند بار نیاز به کشته شدن دارد، آیتم‌هایی خواهید یافت که داستان بازی را به شکل غیرمستقیم روایت می‌کنند و بسیاری تشابهات دیگر که نیازی به تفصیل آن‌ها نیست.

درخت مهارات شخصیت اصلی نیز گرچه چنگی به دل نمی‌زند اما گستردگی قابل قبولی دارد و برای یک قسمت ۳۰ دقیقه‌ای مناسب است، شما می‌توانید قدرت‌های شیلا را در چند دسته مختلف ارتقا دهید و گیم‌پلی بازی از آنچه که هست آسان‌تر خواهد شد. حال که حرف از آسانی بازی شد، بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که شما نیاز به هیچ نوع استراتژی خاصی برای شکست دادن دشمنان‌تان نخواهید داشت؛ کافی است تفنگ را بردارید، LT و RT را نگه دارید تا شیلا بدون وقفه به دشمن شلیک کند، بدون شک پیروز خواهید شد.

شما در این بازی نه با کمبود مهمات، نه چالش سختی دشمنان و نه هیچ چیز خاص دیگری که ارزش تکرار داشته باشید مواجه نمی‌شوید. Bright Memory گرچه در تقلید بد عمل نکرده، اما در «خلاقیت» کاملا شکست می‌خورد و تنها چیزی که از شما می‌خواهد، شلیک کردن یا حمله با شمشیر است. حتی دو باس‌فایتی که در جریان قسمت اول با آنها مواجه می‌شوید با همین استراتژی شکست خواهند خورد. احساس می‌کنم سازنده بازی، در راستای تقلید از سولزبورن، به همان باور کلیشه‌ای که در خصوص این عناوین گفته می‌شود (جاخالی بده و ضربه بزن تا پیروز شوی) اعتقاد راسخی داشته و بازی خودش را هم به همین سبک و سیاق طراحی نموده!

اما فارغ از این تکراری شدن نحوه مبارزات، شاهد تنوع خوبی در دشمنان بازی هستیم، همانطور که در ابتدای نقد اشاره شد، دو دنیای متفاوت و موازی وجود دارند که یکی انگار مال انسان‌هاست و دیگری هم موجودات ماورائی، به همین دلیل شما با هر دو نوع مبارزه خواهید کرد و علاوه بر تقابل با سربازانی که تقریبا مهارات شما را دارند، با هیولاها نیز مبارزه می‌کنید که این امر در انتهای قسمت اول به اوج خود می‌رسد و به عنوان باس‌فایت دوم، با Xing Tian، خدای جنگ در اساطیر چین مواجه می‌شوید.

اما از نکات مثبت بازی می‌توان به گرافیک و جلوه‌‌های خوب بصری‌اش اشاره کرد، گرچه دقت به جزئیاتِ زیادی در بازی نمی‌بینیم، اما گرافیک فنی بازی زیباست و چشم نواز، سایه‌زنی‌های بازی در درجه مناسبی قرار دارند و انعکاس اشیاء و Reflectها برای عنوانی که توسط یک ارتش تک نفره توسعه یافته ستودنی است. صداگذاری‌ها ولی چنگی به دل نمی‌زنند و کیفیت مطلوبی ندارند، صداپیشه کاراکتر اصلی هم گرچه تلاش خود را می‌کند تا حس خوبی به بازیکن القا کند اما نهایتا مثل یک صداپیشه برنامه‌های تینیجری یا حتی کودکانه نقش بازی می‌کند و اصلا آن چیزی که باید باشد، نیست.

بازبینی تصویری

روایت بازی چندان جذاب نیست و شما را سردرگم می‌کند

برای شکست دشمنان و حتی باس‌ها کافی است بی‌وقفه شلیک کنید، پیروز خواهید شد!

جلوه‌های بصری گرچه چشم نواز هستند اما کیفیت بافت‌ها خیلی هم بالا نیست

شیلا قدرت‌های جالبی برای عرض اندام دارد، اما حیف که در ورطه تکرار می‌افتد

سخن پایانی

Bright Memory هنوز ناقص است. با توجه به ایراداتی که در قسمت ابتدایی این عنوان وجود داشتند، بهترین کار این است که صبر کنید تا نسخه کامل بازی منتشر شود و آن زمان ببینید که هنوز هم مشکلاتی همچون داستان ضعیف و مبارزات تکراری در بازی هستند یا نه.

نکات مثبت

نکات منفی

آدرس شبکه های اجتماعی :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *