فرقی ندارد که در چه سنی و چه شرایطی هستیم، کافی است برای لحظاتی مشغول مطالعه یک داستان یا افسانهای عامیانه شده تا نه تنها گذر زمان را متوجه نشویم، بلکه بعد از چند دقیقه خود را غرق در دنیای داستان ببینیم. بدون شک داستانها و افسانههایی که توانستهاند سالیان سال یا حتی قرنها بین جوامع و نسلهای مختلف باقی بمانند، گنجینههای با ارزشی هستند که باید به هر نحوی از آنها بهره برد. البته تغییر سبک زندگی طی سالهای اخیر باعث شده تا نحوه تعامل ما با این داستانها دچار تغییراتی شده و تا حدی از آنها دور شویم اما همچنان میتوان با استفاده از خلاقیتهای جدیدی با آنها ارتباط برقرار کرد. استدیو تازه تأسیس The Parasight با تکیه بر این واقعیت، یعنی روایتهای خلاقانه جدید از داستانهای کهن، هدفی مهم را برای خود تعیین کرده است و در همین جهت بازی Blacktail را به عنوان اولین بازی که با اتکا بر یکی از افسانههای قدیمی اسلاویی است توسعه داده و طی ماه اخیر منتشر کرده است. در این مقاله قصد داریم به بررسی این بازی پرداخته و ببینیم که این استدیو به عنوان اولین تجربه بازی سازی خود چه کرده است. با ما در گیمینگرویتی همراه باشید.
بازی Blacktail به عنوان اولین ساخته استدیو The Parasight است که در سبک اکشن-ماجراجویی اول شخص ساخته شده و شرکت Focus Interactive نیز نشر آن را بر عهده گرفته است. این استدیو که در سال 2019 تأسیس شده به طور ویژهای بر روایت و حتی احیای داستانهای کهن عامیانه، در قالبهای نوین امروزی تأکید دارد؛ از این رو به عنوان اولین تجربه خود به سراغ یک افسانه قدیمی و مشهور اسلاوی یعنی بابا یاگا (Baba Yaga) رفته تا روایتی متفاوت اما وفادار به ریشههای این داستان کهن را برای مخاطبان ارائه کند. داستان از جنگلی زیبا و سرسبز آغاز میشود. اخیراً تعدادی از نوجوانانی که در دهکده مجاور این جنگل زندگی میکردند ناپدید شدهاند؛ یکی از این نوجوانان، زورا (Zora)، خواهر دوقلوی یاگا (Yaga) است. شایعات میگویند که هیولا-جادوگر مخوف قدیمی یعنی بابا (Baba) بازگشته و آنها را با خود برده است. یاگا تصمیم دارد که به هر ترتیبی که شده زورا را پیدا کرده و او را نجات دهد، به همین جهت راهی جنگل اسرار آمیز شده تا به دنبال نشانههایی از خواهرش باشد؛ اما در ادامه راه با اتفاقات شگفت انگیزی مواجه میشود که حقایقی را برای او بازگو میکند.
یاگا در نگاه اول کمی عجیب به نظر میرسد؛ او همیشه ماسکی به صورت دارد، دست چپ او به شکل عجیبی سیاه است و صدایی جادویی مدام با او صحبت میکند و در تمام بازی او را راهنمایی میکند، حتی گاهی اوقات این صدا با سایرین هم صحبت میکند؛ البته ناگفته نماند که او بعضی از قابلیتهای جادویی را نیز دارد. یاگا به محض ورود به جنگل با اتفاقات عجیبی رو به رو میشود، در درجه اول با کلبهای عجیب رو به رو میشود که مدام آن را در کابوسهای خود میبیند و در ادامه این کلبه یکی از مهمترین نقاط برای او خواهد شد، یا ارواحی را در جنگل میبیند که او را به مسیرهایی خاص راهنمایی میکند. البته این را هم باید بگویم که این اتفاقات به هیچ عنوان به شکل ترسناک نمایش داده نمیشوند، بلکه بیشتر جنبه فانتزی دارند و به نوعی اتمسفر بازی را تبدیل به فانتزی-مخوف کرده است. یاگا در تمام طول جست و جوی خود با چالشهای مختلفی مواجه میشود که اغلب آنها به درخواست سایر شخصیتهای حاضر در بازی است و نحوه برخورد و انجام این مأموریتها بر روند کلی داستان تأثیر دارد و میتواند موجب تفاوتهایی در روند کلی و البته پایان بازی شود. این شخصیتها هم مانند فضای بازی عجیب هستند؛ مانند خانواده قارچها که در جنگل هستند و با انجام درخواستهای آنها میتوان اطلاعات و کمکهای مهمی را دریافت کرد. در کل یاگا، با شخصیتها مختلفی در جنگل آشنا خواهد شد که به جرأت میتوانم بگویم که سازندگان به همه آنها اهمیت داده و شخصیت پردازی قوی را برای همه آنها انجام دادهاند؛ به همین جهت به سرعت میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد و از هم صحبتی با آنها لذت برد.
یکی از ساز و کارهای جالبی که در بازی وجود دارد بحث خیر و شر است. شما آزاد هستید که داستان را با رویکردی خیرخواهانه پیش ببرید یا اینکه افکار شیطانی خود را به روایت وارد کنید؛ حتی شما میتوانید ترکیبی از این دو حالت را در نظر گرفته و در برخی موارد در نقش شر و در بعضی موارد خیر باشید. به هر حال این انتخابهای شما است که روند روایت داستان بازی را مشخص خواهد کرد. بحث خیر و شر حتی در مأموریتهای فرعی هم وجود دارد و شما میتوانید با شخصیتهای فرعی که مواجه میشوید متناسب با سلیقه خود با آنها رفتار کنید و ثمره عملکرد خود را در دنیای بازی ببینید. اما به نظرم چندان فرقی ندارد که شما چه مسیری را انتخاب میکنید، مهمترین اتفاق این است که روند بازی دچار افت یا تکرار نمیشود. در تمام طول روایت داستانی هم اتفاقات مهم و جدی وجود دارد هم طنزی شیرین که قطعا موجب خنده بازیکن میشود؛ نکته مهم اینجا است که توسعه دهندگان به داستانی که میخواهند روایت کنند اشراف کامل دارند و هر بخش را به اندازه مناسب و تعادلی در بازی در وارد کردهاند؛ به خصوص بخش طنز که در صورت زیاده روی قطعا میتواند باعث لوث شدن داستان اصلی شده و حتی بازی را به عنوانی شکست خورده تبدیل کند. پایان بندیهای موجود در بازی هم بنا بر انتخابهایی که بازیکن در طول بازی خواهد داشت شکل میگیرد و حداقل در موردی که تجربه کردم با پایانی خوب و جذاب که متناسب با هدف من بود، مواجه شدم. در طول بازی هم اتفاقات و چالشهایی که تجربه کردم همگی به یادماندنی بودند. به نظرم داستان و نحوه روایت Blacktail قطعا یکی از مهمترین نقاط قوت بازی است و حتی نشان دهنده اینکه توسعه دهندگان به هدفی که برای خود تعیین کرده بودند ایمان داشته و با موفقیت به آن رسیدهاند.
تجربه گیمپلی Blacktails هم همانند داستانش خاص است و شگفتیهای مختلفی را برای بازیکن خواهد داشت. سبک قالب بر بازی، اکشن اول شخص است اما خبری از مبارزات نزدیک و رو در رو نیست! تنها سلاح شما یک تیر و کمان است که در طول بازی سه نوع تیر مختلف آزاد شده و میتوانید از آنها در مبارزات استفاده کنید. البته نباید فراموش کرد یاگا به نوعی جادوگر است و به همین جهت قابلیتهای خاص و البته محدودی نیز دارد که در طول بازی میتواند از آنها استفاده کند. به عنوان مثال قابلیت Hocus (به معنای حقه) با ایجاد یک موج میتواند دشمنان را کمی به عقب براند و تا حدودی جایگزین سپر است که در مواقع ضروری میتواند حمله دشمنان را دفع کند؛ یا امکان ساخت معجونهایی که در مواقع ضروری مانند زمان مسموم شدن از آنها استفاده میشود. به طور کلی میتوان گفت که امکانات موجود در بازی محدود هستند اما با این حال احتمال اینکه بازی تکراری شده یا به مرور از آن ناامید شوید بسیار کم است؛ دلیل این موضوع هم قرار گرفتن مواردی فراتر از انتظارات در بازی است. Blacktail آزادی عمل قابل توجهی را در اختیار شما قرار خواهد داد تا علاوه بر جست و جوی جهان گسترده بازی به فعالیتهای جانبی مانند شکار، ماهیگیری، کمک کردن یا حتی آزار دیگران بپردازید. مأموریتهای جانبی هر یک داستانی نسبتا مستقل را برای خود روایت میکند که میتواند دنبال کردن آنها برای شما جالب باشد. علاوه بر این موارد، گاهی اوقات شاهد اتفاقات شگفت انگیزی از یک بازی مستقل هستیم؛ به عنوان مثال شما میتواند گوشتی که از شکار کسب کردید را کباب کرده و میل کنید با این تفاوت که برای پختن گوشت هم باید یک مینی گیم ساده را انجام دهید. یا در حین روایت شاهد تغییر گیمپلی بازی به یک عنوان پلتفرمر هستیم که آن هم بسیار خوش ساخت و هیجان انگیز کار شده است.
به طور کلی گیمپلی بازی با وجود سادگی و محدودیتهایی که در خود دارد اما همچنان هیجان انگیز به نظر میرسد. بخش عمدهای از این موفقیت را باید مدیون اتفاقات و موارد جانبی که در بازی به بهترین شکل جای گرفتهاند دانست. البته نمیتوان وابستگی و انسجامی که بین روایت داستانی و گیمپلی هم هست را نادیده گرفت. گیمپلی Blacktail برای یک بازی مستقل عملکردی فراتر از انتظار را دارد و قطعا تجربهای به یاد ماندنی را برای مخاطب خود به ارمغان خواهد آورد.
طراحیهای محیطی Blacktail با تمرکز بر ارائه یک تجربه فانتزی طراحی شدهاند و به نظرم این موضوع هم متناسب با اهداف سازندگان خوب کار شده است؛ البته هسته بازی کشش جو کمی جدیتر را نیز داشت، اما با این حال آنچه که ارائه شده هم عملکرد قابل قبولی دارد. هر چند اشارهای به موتور گرافیکی به کار گرفته شده در توسعه بازی نشده است اما با توجه به برخی ویژگیها به نظر میرسد که این بازی از آنریل انجین 4 (Unreal Engine 4) استفاده کرده است و همین گرافیک نسل هشتمی بازی را توجیه میکند. با این حال طراحیهای محیطی به خصوص از دور دست جذاب و چشم نواز به نظر میرسند؛ اما اگر زاویه دید را کمی نزدیک کنیم متأسفانه گاهی اوقات اشکالاتی در مدل سازیها و به خصوص در کیفیت بافتها دیده میشود که تا حدی به ذوق میزند. نورپردازی خوب در کنار استفاده از طیفهای رنگی شاد باعث شده تا با محیطی هیجان انگیز و پویا طرف باشیم؛ اما توسعه دهندگان به همین سادگی از این موضوع هم عبور نکردهاند و توانایی بالای خود را در بحث ایجاد اتمسفرهای سنگین به نحوی دیگر به رخ کشیدهاند. گاهی اوقات با ورود به مکانهای مخوف یا با تغییرات فصلی نورپردازی دچار تغییراتی شده که در نتیجه آن شاهد تغییرات در نحوه نمایش رنگها و در نهایت جو حاکم بر بازی میشود. در کمتر بازی شاهد توجه سازندگان به این حد از جزئیات هستیم و همین باعث میشود تا Blacktail به عنوانی خوش ساخت و دوست داشتنی تبدیل شود.
رابط کاربری داخل بازی بسیار ساده و حداقلی کار شده و همین امر باعث میشود تا تمرکز اصلی بازیکن به محیط و روند بازی جلب شود. هر چند این موضوع در کلیت یک وجه مثبت است اما گاهی اوقات به خصوص در بحث مسیریابی باعث سردرگمیهای جزئی میشود. منوهای موجود در بازی هم با وجود اینکه طراحی سادهای دارند اما گاهی اوقات به دلیل نبود راهنمای لحظهای به خصوص در بخش ارتقاءها سردرگمیهایی را ایجاد میکند اما به طور کلی این موضوع چندان آزار دهنده نیست و با کمی جست و جوی بیشتر میتوان آن را حل کرد. یکی دیگر از مشکلات نسبی در بازی را میتوان به سیستم ذخیره (Save) دانست که در طول بازی باید ذخیره سازی در محلهای معینی انجام شود و در صورت مرگ از آخرین محل ذخیره سازی بازی ادامه پیدا میکند. هر چند در زمان خروج بازی به طور خودکار ذخیره میشود اما در طول انجام بازی این موضوع وجود ندارد و احتمال دارد بعد از مبارزات سنگین به دلیل پیش پا افتاده شخصیت کشته شده و مجددا پیش از مبارزه بازیابی شود. این موضوع میتوانست با ایجاد ساز و کار خودکار ذخیره سازی به سادگی حل شود.
با توجه به این موضوع که بازی بر روی پلتفرم PC تجربه شده باید این نکته را هم اضافه کنم که بازی فاقد قابلیت مهم نسل نهمی یعنی رهگیری پرتو نور (Ray Tracing) است؛ اما در مقابل از ویژگی DLSS انویدیا پشتیبانی میکند که یک مزیت مهم برای دارندگان کارتهای RTX خواهد بود. با وجود استفاده از Unreal Engine 4 بازی چندان بهینه نیست و با بهره گیری از کارت گرافیک RTX 2060 Super در حالت تنظیمات Ultra بدون استفاده از قابلیت DLSS و وضوح تصویری 1080p به طور میانگین 70 الی 80 فریم در ثانیه از بازی دریافت شد. این میزان با بهره گیری از قابلیت DLSS Quality تا حدود 105 فریم بر ثانیه و با DLSS Performance تا 125 فریم بر ثانیه افزایش پیدا کرد که برای یک بازی نه چندان سنگین و موتور UE4 چندان جالب نیست.
اما یکی دیگر از نقاط قوت بازی Blacktail را میتوان در بخش موسیقی و صداگذاری پیدا کرد. موسیقیهای متن به کار رفته در طول بازی بسیار زیبا و جذاب هستند. موسیقی اصلی بازی هم که از موسیقی سنتی اسلاوی الهام گرفته شده بسیار شنیدی و احساسی است. در کنار این موضوع صداگذاری دیالوگها هم متناسب با شخصیتها انجام شده و به خوبی توانسته حال و هوای فانتزی-رازآلود بازی را پیاده کند. به نوعی میتوان گفت که بخشی از کار روایت داستان به وسیله انتخاب دوبلورهای کار بلد و موسیقی متن مناسب انجام شده است و از این جهت ما شاهد یک کار حرفهای هستیم.