بر خلاف مدیوم کتاب، سینما و تلویزیون، که آثار فانتزی در دستهبندیهای متفاوت سنی موجود هستند و مخاطب اثر میتواند به راحتی محصول مورد علاقه خود را انتخاب کند و در فراوانیِ آن دسته آثار نیز به مشکل نخورد، در مدیوم بازیهای ویدیویی چندان شاهد این گستردگی نیستیم. بازیساز و قصهسُرای ویدیو گیم اغلب اوقات در تلاش است که به هر نحو ممکن داستانی بگوید که بی برو برگرد تم فلسفی یا تاریک داشته باشد، و اگر هم جزو محصولات رده سنی بزرگسال محسوب نشود، تنهای به این دسته بزند و خود را مشابه آنها در بیاورد. بازی Asterigos: Curse of the Stars همان گمشده ژانر فانتزیِ کودک و نوجوان در مدیم ویدیو گیم است؛ محصولی که نه آنقدر خود را جدی میگیرد که بخواهد به ریزترین جزئیات داستانی و اساطیری پایبند باشد، و نه آنقدر فشل است که بخواهیم در زمره بازیهای کماهمیت و ضعیف قرار دهیم.
بازی Asterigos: Curse of the Stars داستان دختری نوجوان و جنگجو با نام هیلدا (Hilda) را روایت میکند که از سرزمینی نهچندان متمدن به نام انباری (Anbari) عازم شهر توسعهیافته و مرموز ایفیس (Aphes) شده است، تا پرده از ماجرای ناپدید شدن پدرش و گروهانی که پیش از او وارد این شهر شدهاند بردارد. ایفیس را شاید بتوان همان آتن دانست، که زمانی مهد علم و فلسفه و ترقی جامعه بشر به حساب میآمد؛ از طرف دیگر انباری هم که مأمن مبارزان و جنگاوران است، با کمی چشم پوشی میتواند به سرزمین اسپارت که از قضا همسایه آتن هم بود تشبیه گردد. خلاصه که هیلدا، دختری با موهای قرمز وارد شهر ایفیس میشود و میبیند که نه تنها مردم عادی در خیابانهای شهر حضور ندارند، بلکه موجوداتی عجیب که تماما از اساطیر یونانی و رومی الهام گرفته شدهاند حاکم بر خیاباناند و کسی بدون اجازه آنها نمیتواند حتی نفس بکشد.
با کمی گشت و گذار در شهر، هیلدا پی میبرد که عنصری جادویی با نام غبارِ ستاره (Stardust) که هدیه خدایان به مردم ایفیس بوده است، در تمام حرفهها و مشاغل، چه رفاهی و چه نظامی نفوذ پیدا کرده و همانند ماده مخدری که استفاده زیاد از آن عواقب جدی برای مصرفکنندهاش دارد، باعث ایجاد اختلالهایی در زندگی روزمره مردم عادی شده و نفرینِ Asterigos را بر سر ساکنان شهر نازل کرده است. پدرِ گمشده هیلدا نیز به نحوی به این عنصر جادویی و نفرینش مرتبط گشته و حال هیلدا علاوه بر اینکه باید به دنبال پدر و فرماندهاش بگردد، موظف است که با نفرین نیز مبارزه کند و راز پشت عنصر غبار ستاره را نیز کشف کند.
قصه بازی به خودی خود جذاب است و میتواند مخاطبی که دنبال آثار فانتزیِ نه چندان جدی است را گول بزند و چند ساعتی از وقت او را به خود اختصاص دهد. الهام از اساطیر و افسانههای رومی و یونانی نیز باعث شدهاند که تم فانتزی و خیالی عمیقتر از چیزی باشد که فکرش را میکنیم، و همین امر به سازندگان کمک کرده که هم از جهانپردازیِ موجود در افسانههای باستانی بهره ببرند، و هم قصههای خود را وارد این دنیای بیپایان کنند و از این منظر، اصلا در مضیقه نباشند. شاید اگر بگوییم که بازی Asterigos: Curse of the Stars بیشتر از اینکه (از نظر داستانی) شبیه عنوانی مثل God of Warباشد، شبیه پرسی جکسون و قصههایش است اصلا اشتباه نکرده باشیم و چه بسا بتوانیم با این تشبیه نمایی کلی از ماهیت اثر به دست آوریم.
اما نکتهای که در جای جایِ قصه به چشم میخورد و مخاطب را اذیت میکند یکی از اصول مهم در قصهنویسی فانتزی است، اصلی که میگوید «شخصیتهای پیچیده خلق کن و اصل داستان را موضوعی ساده قرار بده.» بازی Asterigos: Curse of the Stars در خلق کاراکترهای خوب اصلا موفق ظاهر نشده؛ حتی دریغ از یک شخصیتِ درست و درمان که بتوانید با او ارتباط بگیرید و بخواهید سرگذشت او را بفهمید. به جای این کار تعداد شخصیتهای مختلف مدام افزایش پیدا میکنند و 90 درصد آنها بعد از حضوری یک ساعته در بازی، از صحنه بیرون میروند و این روند تا انتهای داستان ادامه دارد؛ موضوعی که از نظر من در قصهگویی نشان ضعف است و خبر از تنبلی نویسندهها و بدسلیقگی کارگردان میدهد.
جدا از خود قصه و کیفیت آن، نحوه روایت نیز تاثیر زیادی بر این دارد که مخاطب لخواهد بازی شما را ادامه دهد یا نه. چون بازی Asterigos: Curse of the Stars در طراحی بدنه خود الهامات مختلفی از بازیهای سولز گرفته، نحوه روایت نیز همانند این عناوین، از طریق دیالوگها، نوشتههای مختلف پراکنده در سراسر نقشه، و توضیحات آیتمها در صفحه منو است. دیالوگها کیفیت بالایی ندارند و فراز و نشیبهای زیادی را از نظر کیفی طی میکنند، اما مسئلهای که در این میان شما را بسیار اذیت خواهد کرد، طویل بودن دیالوگهاست. برای مثال هیلدا برای گرفتنِ ماموریتی سراغ یکی از شخصیتها میرود و به جای اینکه چند جمله مفید و مرتبط با همان ماموریت بینشان رد و بدل شود، شما شاهد مکالمهای دراز خواهید بود که 70 درصدش اصلا کمکی به شما نمیکند و حتی ارتباطی به قصهای که پیش رو دارید، ندارد. یکی دیگر از روشهای روایت بازی Asterigos: Curse of the Stars خاطراتی هستند که هیلدا میتواند به تماشای انها بنشید، خاطراتی که مشابه آن را در بازی Sekiro هم دیده بودیم. تماشای این خاطرات که Echo نام دارند بر عهده خود مخاطب است و باز هم باید بگویم، که طولانی و بیمصرف بودنشان آنقدر روی اعصاب است که عطایش را به لقایش میبخشید و ترجیح میدهید که اصلا وقت خود را با آنها هدر ندهید.
مبارزات بازی گرچه ساده هستند و برای یادگیریشان به زمان زیادی نیاز نخواهید داشت، در عین حال لذتبخش هم هستند و میتوانند تا انتهای بازی با اضافه کردن معدود مکانیزمهای جدید، شما را سرگرم نگه دارند و کیفِ کتک زدن میناتورهای یونانی را حسابی بهتان بچشانند. درخت مهارات بازی با اینکه چندان بزرگ و غنی نیست، اما برای یک بازی مستقل و کوچک مثل Asterigos: Curse of the Stars خوب است و نیازهای بازیکن در طول مراحل مختلف را تامین میکند. البته یکی از نقاط ضعف بازی در این مورد، این بود که تمام سلاحهای اصلی و مهم را در همان ابتدای بازی در اختیار شما میگذارد و فراتر از آن هیچ سلاحی به دست نمیآورید و همین مسئله میتواند اندکی از rewarding بودن بازی بکاهد.
طراحی دشمنان با اینکه از نظر ظاهری جالب است و تنوع هم دارد، در الگوهای مبارزاتی چیز متفاوتی نخواهید دید و با همان الگویی که در دو ساعت ابتدایی بازی یاد گرفتهاید، میتوانید به جنگ همه دشمنان دیگر در ادامه بازی هم بروید و به راحتی شکستشان دهید. باسفایتها نیز از همین قاعده پیروی میکنند و شکست دادنشان خیلی کار شاق و سختی نیست، چرا که اگر توانسته باشید دو باس فایت ابتدایی را شکست دهید، در پیروز شدن بر دیگر باسها نیز نباید ذرهای شک داشته باشد.
مراحل بازی از روند داستانی خوبی برخوردارند و کما اینکه گفتیم، بازی Asterigos: Curse of the Stars آنقدر خود را جدی نمیگیرد که بخواهد در همه چیز شبیه منبع الهام خود (عناوین سولز) باشد و به همین دلیل شاهد دانجنها و قلعههای پیچ در پیچ نیستیم که یک چرخش اشتباه میتواند دو ساعت شما را در منطقهای کاملا جداگانه سرگردان کند. مسیر بازی به سادگی تمام طراحی شده و هر از گاهی هم شاهد مناطق کوچکی هستیم که رفتن به آنها بر عهده خود بازیکن است و اگر برود با جایزه رو به رو خواهد شد و اگر هم نرود، هیچ چیز خاصی را از دست نخواهد داد.
موسیقی بازی در عین حال که زیبا، گوش نواز و کاملا فانتزی است، آنقدر بلند است که صدای حرف زدن شخصیتها به گوشتان نمیرسد. جدا از این مواقع و در هنگام ماجراجویی و گشت و گذار، موسیقی کاملا شما را همراهی میکند و مانند دوستی که دستتان را رها نساخته، از ابتدا تا انتهای بازی کنارتان باقی میماند و لذت بازی را دو چندان میسازد.
بازی Asterigos: Curse of the Stars از لحاظ فنی هم عملکرد خوبی دارد و هیچ نوع افت فریمی (حداقل در کنسول ایکس باکس سری اس) در طول 15 ساعت تجربه، مشاهده نشد. گرافیک فنی و هنری هم مثل خود بازی حال و هوای نوجوانانه دارند و مشخص است که سازندگان بازی روی این مسئله تاکید داشتهاند که تمام اجزای بازی با هم صیقل بخورند و در یک سطح مشابه باشند، نه یکی بالاتر و نه یکی پایینتر از دیگری.