Ender Lilies که اثری است Action-RPG با طراحی مراحل به سبک Metroidvenia، مثالی است بینظیر از اینکه چگونه یک اثر میتواند در عین داشتن ایرادهایی قابل توجه، بیاندازه جذاب و دوستداشتنی باشد به گونهای که تا مدتها در ذهن مخاطب باقی بماند و عصارهای مرکب از احساسات تلخ و شیرین را نثار او کند. با گیمینگرویتی همراه باشید تا اولین ساختهی Binary Haze Interactive را باهم موشکافی کنیم تا شاید بتوانیم علت این کمال در عین نقصان را درک کنیم. در ادامه با گیمین گرویتی همراه باشید.
یک شاعرانهی آرام!
اجازه دهید قبل از صحبت کردن دربارهی مکانیکها و ویژگیهای اثر به صورت خام، کمی از حس برخاسته از ایشان حرف بزنیم. بازی شروعی آشنا و در عین حال غریب دارد. قهرمان در مکانی عجیب و ناآشنا بیدار میشود و باید به دنبال پاسخ بگردد. اما Ender Lilies چیزی به این سناریو اضافه میکند که اگر جرئتش را داشتم، آن را یکتنه دلیل این کمال رخنه کرده در بطن عیوب میدانستم: جایگاه دقیق قهرمان مشخص نیست. آیا این دختر سفید پاک و مقدس قهرمان است، یا شوالیهي روحوارهای که او را همراهی کرده و از او محافظت میکند؟ تا قبل از شروع مبارزات احتمالا دختر را قهرمان میدانید زیرا با او راه میروید و میپرید و آیتمها را برمیدارید، اما با آغاز مبارزات میبینید که آن شوالیه کسی است که به فرمانهای ضربهی بازیکن جواب میدهد و در نقش محافظ این دختر ظاهر میشود. البته رفته رفته و با درک بهتر از داستان-که کمی گنگ تعریف میشود-متوجه میشوید که قهرمان اصلی همان دختر سفید است. اما بازی از این امکان زیبایی که خلق کرده دست برنمیدارد و این کشمکش را به عنوان جرقهای از نور گرفته و با آن چراغی میسازد که اثر را سرشار از احساس می کند. بازیکن پس از شکست دشمنان(باسها) میتواند آنها را تطهیر کرده و در مبارزات به خدمت خود در آورد و از آنها به عنوان محافظ دختر استفاده کند! و اینکار باعث میشود بازیکن در سطحی انسانی با این دشمنان ارتباط بگیرد و مبارزات بازی جدا از خوب یا بد بودنشان-که کمی پایینتر دربارهی آنها صحبت میکنیم-سرشار از احساس شوند و دشمنان بازی تبدیل به موجوداتی شوند که گاها بازیکن به آنها اهمیت نیز میدهد. و به راستی چهطور میشود زیباتر از این شعر سرود؟
بازی همچنین سعی در روایت قصهای احساسی دارد که کمی بیانصافی است اگر بگوییم در آن موفق نیست. با اینکه دیالوگها کمی گنگ هستند و جاگذاری آنها در Ui خوب نیست، اما روند داستان به گونهای پیش میرود که بازیکن را ناراضی نمیگذارد و میتواند احساسات او را برانگیزد. بازی همچنین پایانهای مختلفی دارد که میتوانند محرکی برای تجربهی دوبارهی اثر باشند.
عالیِ معیوب!
اما همانطور که از نسخهی پیشنمایش هم مشخص بود، از نقاط قوت اصلی بازی میتوان به مبارزات آن اشاره کرد. بازیکن دو Stance دارد که میتوان هرکدام را با ۳ نوع حمله خاص شخصیسازی کرد، یعنی بازیکن میتواند از ۶ ضربه مختلف بهرهمند شود. در ابتدای بازی تنها ۱ نوع حمله برای بازیکن آزاد است. با پیشروی در بازی و شکست دادن باسها و مینیباسها، میتوانید حملات آنها را کسب کنید و از آنها برای محافظت از دخترک استفاده کنید. جدا از ضربات تهاجمی، بازیکن ۳ مکانیک پریدن، جاخالی دادن(Dodge) و هیل کردن را نیز در اختیار دارد. از پریدن بیشتر برای جابهجایی در محیط و دسترسی به بخشهای مختلف که در ادامه دربارهی آن توضیح میدهیم استفاده خواهید کرد، جاخالی دادن نیز برای فرار از ضربات دشمنان تعبیه شده است که چرخهی مبارزات بازی را تکمیل میکند و رفتوآمد بین ضربه زدن و جاخالیدادن بسیار خوب طراحی شده است. هیل کردن نیز به تبعیت از عموم آثار سولزلایک، متشکل از تعداد مشخصی هیل و صندلیهایی برای باز پر کردن آنهاست-و ریاسپان کردن دشمنان-که در مپ بازی پخش شدهاند. مبارزات بازی بنا به تعداد قابل توجه ضربات و تنوع خوب میان آنها، تبدیل به تجربهای خاص شده است که هر نوع بازیکنی را راضی میکند و میتواند Buildهای متعددی با آنها ساخت. همچنین بازی با بالانس و تنوع مناسبی که در طراحی دشمنان دارد، تا حدی بازیکن را به امتحان کردن ضربات مختلف تشویق میکند و این نکتهی بسیار مثبتی است. همچنین بد نیست اشاره کنیم که بازی شامل باسها و مینیباسهای زیادی میشود که عموما مبارزات جذاب و چالشبرانگیزی را خلق میکنند.
بزرگترین نقص بازی را اما میتوان به آنجایی نسبت داد که Ender Lilies تلاش میکند تا مترویدونیا باشد. در کمال تاسف باید گفت ساختار مترویدونیای اثر مشکلات متعدد و بزرگی دارد. شما عموما مسیرهای اصلی و مسیرهای فرعی را از هم تشخیص نمیدهید و با اینحال بازی از شما توقع دارد پس از پیدا کردن کلید برگردید و مسیرها را از سر گیرید و این باعث میشود در بسیاری از مواقع هنگام یافتن مسیر گیج شوید و برای دقایقی فرسایشی نقشهی بازی را بالا و پایین کنید. متاسفانه در برخی موارد که حتی قفل و کلید مشمول مسیرها(چه فرعی و چه اصلی) نمیشوند! و تنها کاربرد آن کلید، یافتن اندک جوایز ناچیزی است و این باعث میشود توی ذوق بازیکن بخورد. اگر اثر میتوانست پشت این قفلها جوایزی ارزنده بگذارد یا وزن این جوایز را در گیمپلی افزایش دهد، احتمالا بازیکن به گشت و گذار در محیط بیشتر ترغیب میشد. شاید بتوان این نکته را بزرگترین معضل بازی دانست که به تجربهی اثر لطمه وارد میکند و باعث میشود آهی از ته دل برای این بازی جذاب بکشیم!
زیبا و زیبا و زیبا
جلوههای صوتی و بصری Ender Lilies بی هیچ بحثی فوقالعاده است. بازی هیچگاه چشمانتان را خسته نمیکند و علاوه بر اینکه همیشه جذاب میماند، این جذابیت را به سطح دیگری نیز میرساند و تا حدی از رنگبندی محیط، برای جدا کردن آنها در ذهن مخاطب نیز استفاده میکند. همچنین انیمیشنهای بازی عموما کیفیت خوبی دارند و به جز تعداد محدودی از ضربات، همگی قابل قبول هستند. موسیقیهای بازی نیز بسیار فوقالعاده هستند و به شدت در ایجاد حس نقش ایفا میکنند. این موسیقیها که در نسخهی پیشنمایش میشد از کمبود آنها گله کرد، در این نسخه از کمیت خوبی نیز برخوردارند و بازیکن دائما در حال شنیدن قطعههای گوشنوازی است که او را غرق در جهان بازی میکند.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114