این فیلم قرار نیست شما را غافلگیر کند؛ برخلاف تعاریف کلیشهای و رایجی که از آثار سینمایی مختلف میشود، بلفاست هیچ سلاح مخفی خاصی را پشت سر خود پنهان نکرده است. هیچ پیچش غیرمنتظرهای در کار نیست و فیلم با صداقت کامل، مقابل چشمان بینندگان ظاهر میشود و برایشان داستانی زلال و بیریا را بازگو میکند. فیلمی که به جرئت میتوان گفت تمام موفقیتش را از همین صداقت خود دارد.
با ما در گیمینگرویتی برای ادامه این مقاله، همراه باشید.
کنت برانا (Kenneth Branagh) پروفسور منفور هاگوارتز و کارگردان محبوب بریتانیایی، دست به خلق اثری بیسابقه در کارنامه خود زده است. بلفاست از آن دسته فیلمهایی است که به حدی در عمق سادگی فرو میروند که زیبایی و جوهره سینما را مانند مروارید، از میان صدفها به بیرون میکشند. فیلمی که نه تنها از نظر داستانی، بلکه در منظر کارگردانی هم توانسته جهشی شگفتانگیز را برای کنت برانا رقم بزند.
بادی (Buddy) پسر بچه کوچک و خوشقلبی است که به زندگی بیآلایش خود در شهری کوچک در ایرلند مشغول است. شهری که برخلاف مردمانش، درگیر جنگی داخلی است. جنگی میان دو زیرشاخه مسیحیت که در نهایت موجب آزار و اذیت بادی و خانوادهاش میشود. فیلم در روایت ماجراهای این خانواده و کشمکش آنها بین دو گزینه ماندن و رفتن خلاصه میشود. مرکز توجه داستان، ذهنیت بادی نسبت به این اتفاقات است. این که جدایی از محل تولد چگونه در زندگی شیرین و کودکانه او، نمود پیدا کرده و باعث ایجاد مشکلاتی جدی برای همه آنان میشود.
فیلم با نماهایی از یک شهر مدرن شروع شده و به بلفاست سیاه و سفید ما میرسد، آرامش و همدلی اهالی با هجوم معترضین از هم گسسته میشود و بازی و گشت و گذار بادی در شهر، نیمهکاره باقی میماند. فیلم با شروعی قدرتمند، ذهن بیننده را برای تمامی اتفاقات پیشرو مهیا کرده و میخ اول را استوار در زمین میکوبد. نبرد پروتستانها و کاتولیکها، دو بار به صریحترین شکل ممکن برای بینندگان بازگو میشود. اولین بار از سمت معترضین و شورشگران خیابانی این اتفاق را مشاهده میکنیم و باری دیگر در فریادهای کشیش کلیسا و برای بادی کوچک داستان، ماجراهای این شهر را میشنویم. این سادگی زبان نه صرفا از طریق دیالوگها، بلکه به واسطه کارگردانی ظریف و دوربین بینظیر فیلم است که معنا پیدا میکند. هنری که کنت برانا تا به امروز و تا زمان اکران این فیلم، به این شکل از آن رونمایی نکرده بود.
تشخیص اینکه کارگردان بلفاست، همان خالق فیلم (مرگ بر رود نیل) برگرفته از جهان آگاتا کریستی است، به شدت سخت و ناممکن است. بلفاست در کنار سادگی خود، ظریف و نکته سنج عمل کرده و با هنری که از ذهن و زیست خالق خود بروز میکند، فیلم را از اثری ساده، به یک سمفونی جذاب از خاطرات تبدیل میسازد. خاطراتی که حقیقی یا رویایی بودن آنها، تاثیری در گیرایی داستان نخواهد داشت.
دوربین فیلم از بکگراند و عمق تصاویر خود به خوبی استفاده میکند و شرایط موجود در شهر و حتی میزان اهمیتشان را با این روش به مخاطب خود میفهماند. قاببندیهای این اثر عموما ایستا و خلوت هستند و حفظ تقارن در آنها، توانسته تا زیبایی دو چندانی به فیلم و تصاویر آن ببخشد. کارکترهای فیلم نیز به مانند دوربین آن، عموما آرام و پرمغز هستند؛ از شخصیت پدربزرگ و مادربزرگ که اهرم مهمی در پیشبرد داستان هستند تا اهالی شهر، همه در مرحله تیپ باقی میمانند ولی این تیپ بودن، به منزله ضعف آنها نیست و ما با تیپهایی پخته و قابل همزادپنداری مواجه میشویم.
همانطور که در ابتدا گفته شد، فضا و شخصیتهای داستان جدید نیستند و این روایت ساده و عمیق فیلم است که باعث جذابیت وقایع میشود. هرچند که فیلمنامه در برخی نکات، همبستگی خود را از دست میدهد و در اتصال خرده پیرنگها و داستانکهای فیلم موفق عمل نمیکند. صحبتهای کشیش و ترس درونی بادی از بهشت و جهنم، تاثیری در تصمیمات او نسبت به بلفاست ندارد و حتی در رابطه او با دخترک همکلاسیاش، چالشی ایجاد نمیکند و صرفا با دو جمله از طرف پدرش در پایان فیلم، به فراموشی سپرده میشود. بخش زیادی از وقایع کوچک فیلم، با داستان و غالب نهایی هماهنگ نمیشوند. این اشکال هرچند که کوچک و قابل چشمپوشی است، اما تا پایان همراه فیلم بوده و فیلمنامه را به چندین قدم از کارگردانی اثر، به عقب میکشاند. شخصیت بادی نیز از مشکلاتی که بستر فیلمنامه برای او ایجاد کردهاند رنج میبرد. او صرفا پسر بچهای ساده است که شخصیت و رفتارش هیچ امضای خاصی به نسبت همسن و سالانش ندارد. واکنش بادی نسبت به کنشهایی که در محیط پیرامون و خانواده او رخ میدهند سبب بروز هیچ رفتار منحصر به فردی در او نشده و در عادیترین حالت روایی، متوقف میشوند. اگر هر کودک دیگری جای بادی بود، در مواقع حساس تصمیمات مشابهی میگرفت. تیپ بودن کارکتر بادی به خودی خود نکته بدی نیست ولی در روند فیلم اختلال کوچکی ایجاد کرده و سد راه بروز پتانسیل برانا در این بخش میشود.
پدربزگ و مادربزرگ قصه، به قدری مهم و زیبا جلوه میکنند که بازی و شخصیتشان سایه بزرگی بر سر رفتار دیگر کارکترها میافکند. شخصیتهایی مانند برادر بزرگتر بادی که به طرز عجیبی فراموش شده و تصمیمات و رفتار او کوچکترین اهمیتی برای فیلم و خانوادهاش ندارد. همچنین شخصیت یاغی داستان، به طرز خستهکنندهای سیاه و بیمنطق است. فیلم به او نیز بیمحلی کرده و صرفا از وجود یک قطب مخالف در داستان و بار احساسی ایجاد شده توسط او استفاده میکند؛ اینگونه در پایان فیلم، احساسات و شخصیتهای نیمه تمام زیادی روی دست کارگردان باقی مانده و پلاسیده میشوند.
رفته رفته به پرده پایانی فیلم میرسیم؛ اتفاق غریبالوقوع فیلم که مرگ پدر بزرگ است، رخ میدهد. بلفاست بازهم تلاشی برای ایجاد پیچشهای بیهوده داستانی انجام نمیدهد و زندگی در بلفاست را به همان شکل حقیقی، به شکلی مستقیم و قابل پیشبینی برای بینندگان خود به تصویر میکشد. فوت پدربزرگ مهر تاییدی بر مهاجرت خانواده میزند و بادی را از نظر احساسی، از همیشه بیشتر برای رفتن و دل کندن آماده میکند. در انتها فیلم به کسانی که رفتند و آنهایی که ماندند تقدیم میشود، اقدامی که هدف روایی فیلم را به درستی به بینندگان گوشزد میکند. نیت از ابتدا بررسی این تصمیم بوده و فیلم و کارگردانش، قصد تحلیل این اتفاق را نداشتهاند. مزایای شهرنشینی اهمیتی برای بیننده نخواهد داشت و صرفا نبرد احساس و عقل است که مقابل دوربین جان میگیرد. بلفاست جشنی کوچک است که همیشه کوچک میماند، جشنی که شاید حال آدمهای درونش را شاد نگه دارد، اما هیچگاه موفق به راضی کردن آنها نمیشود.
بلفاست یک کتاب رنگآمیزی است؛ در این کتاب قرار است منظرهای ساده را با رنگهای اصلی رنگ کنیم. در رفت و برگشت قلم، نقاط زیادی هستند که رنگ به بیرون از خط و چارچوب خود فرار کرده و توانسته نقاشی زیبای ما را از ریخت بیاندازد. هرچند، پرواز قلم و ترکیب رنگهای مصرفی، به قدری دقیق و با ظرافت هستند که تا حد زیادی خط خوردگیها و بیرون زدگیهای اثر را از مقابل چشمان بیننده، کنار میزنند.
کارگردانی در بلفاست، با اطلاع دقیق از وظایف خود و تلاش برای بیآلایش بودن، اثری دیدنی و قابل ستایش را برای جهانیان آفریده است. این خلاقیت، زخمهای ریز و درشتی را از سمت فیلمنامه تحمل میکند، اما بازهم با تمام مشکلات و پستی و بلندیهایش، محصول نهایی به فیلمی شاداب و خوشساخت تبدیل میشود که تماشای آن، بیفایده نخواهد بود.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114