توجه: متن زیر ممکن است بخشی از داستان فیلم را لو دهد!
تماشای یک نقاشی زیبا، همیشه لذت بخش و جذاب است، نظاره کردن پرواز قلممو بر سطح بیرنگ و ساخته شدن منظرهای ناب و دیدنی، میتواند توجه هر انسانی را به خود جلب کند. اما در انتهای کار و پس از اتمام نقاشی، متوجه کمبود چیزی میشویم؛ اثر هنری خلق شده هرچقدر هم که به شاهکارهای قدیمی نزدیک شده و مانند آنها باشد، از فقدان یک (امضای شخصی) رنج میبرد.
هنری پیر «Old Henry» تابلویی است خوش رنگ و نگار، اما منظرهای که نقاش برای به تصویر در آوردن انتخاب کرده بسی خستهکننده و بیروح است. این فیلم نمایشی است چشمنواز و همچنین سرگرمکننده، اما از فقدان حسی منحصر به فرد و امضایی به یاد ماندنی، زجر میکشد.
هنری پیر حتی به اندازهای خوب نیست که از آن به عنوان یک (کپی ارزشمند) در ژانر وسترن یاد کنیم. فیلم در تلاش است که کورسوی نوری شود در دل تاریک ژانر وسترن، اما اشکالات و بیدقتیهای فراوان موجود در بطن فیلم، آن را به اثری صرفا سرگرمکننده و زودگذر تبدیل کرده است. اثری که شاید تماشای آن نتواند تک تک خواستههای شما از فیلم را برآورد کند، اما تماشای آن از برخی زوایا جذاب و لایق دیده شدن است.
«Potsy Ponciroli» کارگردان و فیلمنامهنویس تازهکار این فیلم است که هنری پیر، اولین فیلم جدی او در مقام کارگردان محسوب میشود. فیلمی وسترن که آنقدر تلاش و انرژی خود را معطوف به «وسترن بودن» کرده که دیگر نتوانسته بر روی «فیلم بودن» خود تمرکز کند. هنری پیر فیلمی است دیدنی، اما پر از ایرادات ریز و درشت، فیلمی که تماشای آن چشمنواز است اما فکر کردن به آن به اندازه کافی لذتبخش نیست. در ادامه به تحلیل و بررسی فیلم هنری پیر میپردازیم. با گرویتیگیمینگ همراه باشید.
داستان فیلم در منطقهای زراعی در دوران غرب وحشی روایت میشود؛ جایی که مردی پیر و نحیف ( با بازی زیبا و قابل قبول Tim Blake Nelson) در آرامش کامل، مشغول بزرگ کردن و پرورش پسرک جوان و سرکش خود است. ورود غریبهای زخمی و بیپناه، نقطه شروع داستان این پیرمرد را رقم میزند. هنری کشاورزی ساده نیست، او هم به رسم قهرمانان وسترن قدیم و حتی جدید، رازی بزرگ را در سینه خود مهر و موم کرده تا در پرده نهایی فیلم، با گشودن آن ورق را به سمت خودش برگرداند.
مشکلات فیلمنامه از همان آغاز فیلم نمایان شده و شروع به مکیدن روح فیلم میکنند. ما انگیزه مناسبی در شخصیت هنری مشاهده نمیکنیم؛ نمیفهمیم که در ابتدا، چرا از تحویل مرد ناشناس به آنتاگونیست فیلم سر باز میزند و یا حتی پس از شنیدن داستان مرد، در کمک به او اصرار میورزد. بیننده دلیلی برای رفتار شخصیت منفی فیلم نمیبیند و مشخص نمیشود چرا در اولین دیدار اقدام به کشتن او نکرد. این سوالات ریز و درشت تا لحظات پایانی فیلم وجود خواهند داشت و رفته رفته باعث بیشتر دیده شدن دیگر ضعفهای فیلمنامه میشوند.
بعد از ملاقات کوتاه هنری و سه تفنگدار، ریتم فیلم رفته رفته و به آرامی روند صعودی به خود میگیرد. شخصیت هنری پتانسیل خود را به رخ بینندگان و البته پسر خود کشیده و آماده نبرد نهایی بر علیه شخصیت منفی و تاریک داستان میشود. اما تا پایان پرده دوم داستان، شخصیتهای فیلم تا چه حد ساخته و پرداخته شدهاند؟
مشکل عمده شخصیتها در این فیلم، این است که در سطح اولیه تبدیل شدن به یک شخصیت خوب و به یاد ماندنی در جا میزنند. کارگردان و فیلمنامهنویس فیلم موفق نشده تا آنان را از دریچه یک تیپ شخصیتی وسترن به سمت تبدیل شدن به یک شخصیت کامل و یا حتی قابل قبول سوق دهد. به همین دلیل است که شخصیت هنری علارغم بازی قابل قبول(Tim Blake Nelson) که چهرهای آشنا در این سبک از فیلم به شمار میرود؛ حتی به یک قهرمان وسترن خوب، نزدیک هم نمیشود. متاسفانه باید به این مسئله اعتراف کرد که هنری با تمام مشکلات خود، بهترین شخصیت فیلم چه از نظر بازیگری و چه در معیار شخصیتپردازی میباشد. شخصیت (Curry) حتی تلاشی برای خاص بودن نمیکند، بدمن داستان ذرهای ارزش توجه بیننده را ندارد و پسر هنری (Wyatt) به هیچ عنوان شخصیتی بالاتر و پیچیدهتر از یک نوجوان سرکش نیست.
جذابترین ویژگی هنری پیر و یا شاید بزرگترین انگیزه برای تماشای آن، دکوپاژ و فیلمبرداری چشمنواز آن است. دوربین فیلم به دلیل تجربه کم کارگردان آن، نمیتواند به تنهایی قصهگویی کند و سکانسها جدای از زیبایی بصری خود، استفاده مفید و هدفداری از عمق میدان و دیگر قابلیتهای خود انجام نمیدهد.
اما این بیهویتی نتوانسته مانع از زیبایی کادربندیها شود و همچنان در برخی از سکانسها، حتی برای یک لحظه کوتاه، فیلم موفق میشود تا قطرهای از زیبایی و خوی وحشیگری ژانر وسترن را برای بینندگان آشکار سازد. کارگردان بدون استفاده از محیطهای غالب ژانر، مانند دهکدههای قدیمی و صحراهای بزرگ، به راحتترین روش فیلم خود را ساخته و مقابل دوربین قرار دهد.
این خام و سطحی بودن نه فقط در طراحی شخصیتها، بلکه در تمامی عناصر فیلم به وضوح قابل مشاهده است. خوکهای هنری و پرندههای برادرزنش، نه تنها تبدیل به موتیفی جذاب نشده، بلکه حتی نمیتوانند به تنهایی نمادی درست و معنادار برای فیلم باشند. از کاردستی چوبی آنتاگونیست داستان تا چاقوی کنار تخت، هیچکدام جذابیتی به ساختار داستان و فیلمنامه اضافه نمیکنند. فیلمنامه هم دقیقا به مانند دوربین، صرفا در راستای ایجاد زیباییهای سطحی بوده و هیچگاه حتی به سمت عمقی شدن و پرداختهای حرفهای، نزدیک هم نمیشود.
همانطور که قبلا به این موضوع اشاره شد؛ با نزدیک شدن به لحظات پایانی، هیجان و اکشن فیلم به طرز جذابی بیشتر میشود. بیننده از قدرت و خوی وحشیگری هنری آگاه شده اما هنوز هویت اصلی او مشخص نیست. فیلمنامه با استفاده از نام یک شخصیت واقعی، کار خود را در پرداخت شخصیت هنری آسان میکند.
بعد از گرهگشایی از شخصیت هنری، فیلم به سمت اکشن بیشتر حرکت کرده و هیحان بیشتری را برای بینندگان طلب میکند. حال که مشخص شده شخصیت اصلی فیلم، یکی از معروفترین هفتتیرکشهای روزگار وحشی و یا همان Billy the Kid بوده، کشته شدن دسته بزرگی از تبهکاران به دست او کاملا منطقی نمود میکند. فیلم با همه جذابیتها و مشکلات خود، رفته رفته به ایستگاه پایانی نزدیک میشود.
شخصیت اصلی فیلم، به رسم فیلمهای وسترن و اسطورههای قدیمی این رشته، با زخم خیانت یک آشنای قدیمی جان میسپارد و میراث خود را همراه با پندی آموزنده برای پسرش به یادگار میگذارد. توئیست و یا پیچش پایانی فیلم، جدای از تکراری و قابل انتظار بودنش، در هر صورت نجاتبخش فیلم میشود. داستان با گرهگشایی از شخصیت هنری و همچنین یک توئیست مناسب به پایان میرسد و وایت، پسر آدمکش معروف، به تنهایی به سمت افق روانه میشود.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114