این نقد بر اساس نسخهی ارسالی سازندگان برای سایت گیمینگرویتی نوشته شده است.
داستانهای جنایی همیشه جذابیت خاصی برایم داشتند، قصههایی که به وفور میان فیلمها، سریالها و کتابها پیدا میشوند اما صنعت گیم از داشتن چنین آثاری که در سبک خود درجه یک باشند، کمی میلنگیده و بهجز اندک آثار شناخته شده در این حوزه، علاقهمندان را به سمت خود جذب نکرده. Judgment همان چیزی است که من، یا هر شخص دوستدار بازیهای ویدیویی و در عین حال داستانهای جنایی به دنبالش بوده است. با نقد و بررسی بازی جاجمنت در گیمینگرویتی همراه باشید.
شما در نقش جوانی با نام یاگامی ظاهر میشوید که زمانی مشغول به وکالت بوده و طی پروندهای، از مردی متهم به قتل دفاع میکند و اثبات میکند که شخص بیگناه بوده، اما چند روز پس از آزادی همان شخص، نامزد وی کشته میشود و انگشت اتهام باز هم به سمت مرد مذکور نشانه میرود، چرا که اثر انگشت او روی آلت قتاله پیدا میشود و خود متهم نیز در حالت مستی، در خانه دختر نگون بخت پیدا میشود.
یاگامی بعد از این حادثه وکالت را رها میکند و به شغل کارآگاهی روی میآورد. او که دیگر خود را مستحق ایستادن در مقام وکیل نمیداند و کشته شدن دختر را نیز تقصیر خود میداند، با یکی از اعضای سابق یاکوزا که دوست قدیمیاش هم بوده، دفتر کارآگاه خصوصی یاگامی جهت رسیدگی به پروندهها، این بار در قالب یک کارآگاه را راه میاندازد. گرچه یاگامی از دفتر وکالت جدا شده اما به اقتضای شغل جدیدش، همچنان با محل کار سابق خود در ارتباط است و به آنها در حل پروندهها کمک میکند.
چند سطری که خواندید پیش زمینه داستانی Judgment است، پیش زمینهای که فوق العاده ماهرانه طراحی شده و از کوچکترین جزئیات هم چشم پوشی نکرده است. شما در همان ساعات اول بازی با شخصیتها ارتباط برقرار میکنید و از جایی که گذشتهشان را نیز یاد گرفتهاید، این ارتباط و پیوند مستحکمتر میشود. اما ماجرای اصلی زمانی آغاز میشود که چند گزارش قتل در تمام شهر میپیچد و از یاگامی درخواست میشود که برای حل مسائل، به پرونده ورود کند.
چند عضو یاکوزا در حالی که چشمهایشان از حدقه بیرون آمده در نقاط مختلفی از شهر پیدا شدهاند و گویا چند روزی هم از کشتهشدنشان میگذرد. یاگامی حال باید قاتل را پیدا کرده و او را به دادگاه عدالت بکشاند. هدف اصلی شما در طول بازی نیز همین خواهد بود. اما بازی برای رساندن بازیکن به هدفش هیچ عجلهای ندارد و در کمال آرامش، تکههای پازل را کنار هم میچیند و به شما اجازه میدهد تا از تک تک لحظات حل معما و پی بردن به تصویر اصلی لذت ببرید.
داستان Judgment بزرگترین نقطه قوت آن است. داستانی که شاید ۲۵ الی ۳۰ ساعت برای تکمیل کردنش لازم داشته باشید. Judgment از مطرح کردن هیچ جزئیاتی واهمه ندارد، چرا افراد مرتکب قتل میشوند، به چالش کشیدن قوانین اخلاقی، درگیر ساختن مخاطب با مسئله آزار و اذیتهای جنسی، یا فساد در ستونهای اصلی نظام کشور، از اندک مواردی هستند که نویسنده بازی دست رویشان گذاشته و با ظرافت کامل درموردشان نوشته، تا در کلاس درس جرم شناسی، به شما فلسفه بیاموزد.
اگر آشنایی چندانی با عناوین ژاپنی و علی الخصوص کارهای استدیوی Ryo Ga Gotaku نداشته باشید، شاید در نیمه ابتدایی بازی از کاتسینهای به شدت زیاد و طولانی، یا دیالوگهای طویل و تمام ناشدنی خسته شوید و عطای Judgment را به لقایش ببخشید، اما اکیدا توصیه میکنم حتی اگر از برخی ماموریتها یا دیالوگهای به غایت اضافی خسته شدید، بازی را رها نکنید و اجازه دهید که خود را به تکامل برساند، چرا که تنش و هیجان اصلی Judgment از نیمه دوم آن آغاز میشود و هر مرحله، شما را به شوک فرو میبرد. روایت Judgment بیشتر شبیه سریالی تلویزیونی است که در ۱۲ قسمت چند ساعته پخش میشود و گاهی میتوانید قبل از ادامه بازی، بساط خوراکی را پهن کنید تا با لذت دوچندان از کاتسینها و لحظات سینماییِ آن لذت ببرید!
نکته دیگری که میتوان در خصوص داستان Judgment به آن اشاره کرد، عجین شدن قصه با شخصیت پردازی بازی است. از فرعیترین کاراکترها تا خودِ یاگامی، همه کاملا زنده و پویا هستند و توان برقراری ارتباط با مخاطب را دارند؛ بهگونهای که اگر فقط یکی از آنها را هم از بازی حذف کنید، شکاف بزرگی ایجاد میشود که هیچجوره قابل جبران نیست. همانطور که بالاتر گفته شد، نیمه ابتدایی بازی نسبت به قسمت دوم آرامتر پیش میرود و شاید کمی حوصله سربر هم شود، اما هرچقدر که نیمه ابتدایی آهسته حرکت کند، نصفه دوم پر از هیجان است و این تنش، در پایان بندی بازی فروان میکند.
زمانی که معما حل میشود و بازی پشت سر هم جواب سوالاتتان را آشکار میکند، به قدرت نویسندگی Judgment پی میبرید و با خود میگویید که صبر و تحمل برای رسیدن به این نقطه کاملا ارزشش را داشته، و ای کاش دنبالهای برای ماجراهای یاگامی و دوستانش وجود داشت!
مورد دیگری که Judgment را منحصر بفرد میسازد و از مرزهای تعیین شده امروزی فراتر میبرد، بیپروایی نویسنده در بیان مشکلات و نابههنجاریهای حقیقی جامعه است. در عصری که بیان برخی مسائل موجب برانگیختگی و جلب حساسیت کنشگران اجتماعی میشود، Judgment بدون اینکه ترسی به خود راه دهد مسائل مدنظرش را بیپرده نشان میدهد تا بفهمیم هنوز هم که هنوز است در دنیایی سیاه و کثیف زندگی میکنیم و برای آشکار ساختن حقیقت نیاز به پرداخت غرامتهای جبران ناپذیری هستیم. این مسئله در یکی از مراحل بازی که شما کنترل همکار خانمِ یاگامی را برعهده میگیرید بیش از پیش به چشم میآید.
در این بخش نه فقط موضوع آزار جنسیِ نوعِ ضعیف توسط افراد قدرتمندتر مطرح میشود، بلکه گریزی هم به این موضوع زده میشود که شاید بسیاری از این آزارها و اتفاقات ناگوار، صرفا نقشهای پلید از جانب همان فرد مدعی باشد، هرچند که آن شخص خود شما باشید. در کلامی خلاصه میتوان گفت Judgment میخواهد از شما بپرسد آیا هدف، وسیله را توجیح میکند یا نه؟ و یافتن جواب برای این پرسش را برعهده خود مخاطب میگذارد تا کمی به اندرون خود نظاره کرده و تفکراتش را به چالش بکشد.
در انتها برای اینکه بررسی بخش داستان خیلی هم طولانی نشود، قابل میدانم که بگویم Judgment خوانشی متفاوت و صد البته لذت بخش از دنیای Yakuza است، دنیایی که شاید در نگاه اول پر زرق و برق و خندهدار به نظر برسد، اما پر شده از تاریکیها و آلودگیهایی که مدتهاست در زندگی عامه مردم ریشه دواندهاند، مردمی که همه خواه و ناخواه عضوی از این سیستم شدهاند و شهر را عاری از شهروند ساختهاند.
از این حرفها که بگذریم، میرسیم به گیمپلی Judgment، گیمپلیای که شاید گاهی در سایه کاتسینها و میان پردهها گم شود و چندان به چشم نیاید، اما در لحظاتی که فرصت خودنمایی دارد، به خوبی از عهده ایفای وظیفهاش برمیآید و خون را در رگهای بازی به جریان میاندازد. مهمترین و برجستهترین بخش گیمپلی نیز مبارزات آن هستند. این مبارزات تماما از راه نزدیک شکل میگیرد و از جایی که یاگامی مهارت فراوانی در کاراته دارد، با ۲ استایل متفاوت به مصاف دشمنان میرود، یکی برای حملات گسترده و مواقعی که چندین نفر همزمان به شما حملهور شدهاند، و دیگری مخصوص مبارزات تک به تک، که در مبارزه با باسفایتها کاربردی است.
کامبوها و حرکات مختص مبارزه تنوع خوبی دارند و هر چه در بازی پیش میروید و قابلیتهای بیشتری به دست میآورید، تنوع حرکات نیز بیشتر میشود و به اقتضای دشمنان سرسختتر، یاگامی نیز چیره دستتر میشود. یکی دیگر از نکات خوبی که حین مبارزات میتوان از آن بهره برد، تعامل خوبی است که با محیط دارید. اگر جنگ وسط خیابان باشد میتوانید حریف را جلوی ماشین بیندازید، اگر کنار نردهها مبارزه میکنید قادر به پرتاب کردن حریف از نرده به پایین هستید یا هم با وسایل موجود دور و برتان حساب دشمن را برسید.
اما موردی وجود دارد که این لذت بخش بودن مبارزات را تحت الشعاع خود قرار میدهد و حتی بازی را به سمت تکراری شدن پیش میبرد، و آن هم عدم وجود تعادل در تعداد مبارزات است. تصور کنید به نقطه مهمی از بازی رسیدهاید و هر چه سریعتر باید به ملاقات یکی از افراد مشکوک در پرونده بروید، تا مسافت مدنظر را طی کنید شاید با بیش از ۵ گروه دشمن رو به رو شوید که هر یک بالغ بر ۴ نفر عضو دارند و شما را به مبارزه میطلبند. گاهی بازی پا را از حد فراتر هم میگذارد و این تقابلها به Random encounter تبدیل میشوند، بدین شکل که ناخواسته خود را وسط میدان مبارزه میبینید و راه فرار نیز گرچه فراهم است، اما عاقلانه نیست چرا که اگر صحنه را ترک کنید گروه دیگری چند قدم جلوتر منتظرتان هستند! سازندگان میتوانستند با ایجاد تنوع و دشمنان مختلف، این امر را کمی بهبود دهند، اما چنین اتفاقی نیفتاده و در کل Judgment شاهد تنوع انگشت شمار در طراحی دشمنان هستیم.
به طور کلی، گیمپلی بازی شامل ۲ بخش عمده میشود که آنها نیز به شاخههای مختلف تقسیم میشوند: ۱- مبارزات ۲- امور کارآگاهی.
در خصوص مبارزات که سخن زیادی باقی نمیماند، اما این بخش کارآگاهی بازی است که فراز و نشیبهای فراوانی دارد و گاهی بازی را به اوج هیجان میرساند و گاهی هم تبدیل به خستهکنندهترین چیزی میشود که میتوانید تصورش را بکنید. شما به عنوان کارآگاه خصوصی وظایف مختلفی دارید، از بررسی صحنه جرم و تعقیب و گریز گرفته تا جاسوسی با پهپاد. یکی از احمقانهترین مراحلی که باید به عنوان کارآگاه انجام دهید دنبال کردن افراد مشکوک است. دقیقا همانطوری که در Assassin’s Creedها شاهدش بودیم و همانجا نیز به غایت روی مخ بازیکن میرفت و این حس را میداد که انگار سازنده صرفا برای وقت کشی دست به طراحی این مرحله زده. هوش مصنوعی نهچندان حرفهای بازی در این نوع مراحل بلای جان شما میشوند و شاید زمان شما را هم هدر بدهند؛ اینگونه که بازیکن در حال تعقیب سوژه است و با رعایت تمام جوانب دنبال او افتاده، ناگهان فرد موردنظر به عقب برمیگردد و شما را میبیند، تا پنهان شوید او شما را شناسایی کرده و ماموریت شکست خورده، همه اینها از فاصله چند ۱۰ متری نیز ممکن هستند و اینجاست که اعصاب شما بیش از پیش خورد میشود! شخصا در یکی از همین مراحل به دنبال سوژه بودم و سعی خود را میکردم تا دیده نشوم، در کمال تعجب و پس از حدود ۱۰ دقیقه متوجه شدم که او دارد دور خودش میچرخد و اصلا به سمت هدف حرکت نمیکند! چند دقیقه دیگر نیز به همین کار ادامه داد و بالاخره به سمت محلی که باید، رفت.
Judgment از لحاظ بصری و گرافیکی فوق العاده است و میتواند شما را مجذوب خود کند. طراحی شهر کوموروچا و در کنار آن طراحی و مدل سازی شخصیتها نیز استادانه بوده و با توجه به اینکه این نسخه ریمستر نسخه سال ۲۰۱۸ است، میتوان گفت پیشرفت قابل توجهی در بازی اعمال شده و چیزی که قبل از این بوده را، زیباتر ساخته. صداگذاریها و موسیقی بازی نیز در سطح خوبی قرار دارند و به زنده و پویا بودن شهر و شهروندان آن! کمک شایانی کردهاند، اما همه موارد فنی بازی را که کنار بگذاریم، صداپیشگی کاراکترهاست که احساس واقعی بودن لحظاتی که در Judgment میگذرانید را برمیانگیزد. علی الخصوص صداپیشه شخصیت اصلی یعنی یاگامی، فوق العاده حرفهای است و به نحوی با کاراکترش عجین و اخت شده که همذات پنداری بازیکن با یاگامی را به حد اعلی میرساند.
اما سخن گفتن از Judgment بدون اشاره به مینیگیمهای فوق العاده آن گناهی است که دوست ندارم مرتکبش شوم! همانطور که سری بازیهای Yakuza با مینیگیمهای خود معروف هستند، Judgment نیز دقیقا لایق همان نوع ستایش و شاید بیشتر از آن است. تنوع مینیگیمها هوش از سر بازیکن میپراند، گاهی اوقات بازی تبدیل به شوتر اول شخص میشود و شما را در دنیایی آخرالزمانی با هیولاهای مهیب تنها میگذارد، گاهی اوقات تبدیل به مسابقه پهپادها میگردد و گاهی هم مبدل به یکی از آثار کلاسیک و قدیمی SEGA میشود. شدیدا توصیه میکنم که اگر قصد تجربه Judgment را داشته باشید، مینگیمها را پشت گوش نیندازید و حتما بخشی از زمان خود را به این مراحل اختصاص دهید.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
یک پاسخ به “بررسی بازی Judgment | چشم در برابر چشم!”
خسته نباشی رضا؛ نقد جذابی بود…