مدتی است داستانهای جنایی نویسنده مشهور، آگاتا کریستی و کارآگاه بلژیکی محبوبش هرکول پوآرو مورد توجه استدیوهای سازنده بازی قرار گرفته و تقریبا هر یکی دو سال عنوانی از این سری عرضه میشود.Agatha Christie – Hercule Poirot: The London Case یکی از همین عناوین ماجرایی است که توسط استدیوی Blazing Griffin ساخته و Microids نیز وظیفه انتشار آن را بر عهده داشته است. بازی که از همان ابتدای معرفی نوید یک داستان جذاب را برای هرکول پوآرو و مخاطبان سبک ماجرایی میداد. سبکی که چند سال است جان تازهای گرفته و عناوین زیادی برایش در حال ساخت است. اکنون با گیمینگرویتی همراه باشید تا ببینیم ماجراجویی جدید پوآرو توانسته انتظارات مخاطبانش را برآورده کند یا خیر.
یکی از مشکلاتی که ساخت عناوین ماجرایی برای استدیوهای بازیسازی دارد برقرای تعادل مناسب برای ساخت معماهایی است که نه خیلی دشوار باشد که مخاطب را زده کند و نه آنچنان ساده که بدون هیچ چالشی باشد. موردی که در کنار داستان، شالوده اصلی سبک ماجرایی است. The London Case در این مورد بسیار ضعیف عمل میکند. تقریبا در طول بازی هیچگونه چالشی وجود نداشته و بازی بسیار ساده است، به طوریکه هیچ معمای حتی متوسطی نیز در این عنوان قرار داده نشده و همه معماها در همان چند ثانیه ابتدایی قابل حل است. موردی که شدیدا به لذت تجربه بازی لطمه میزند. غیر از بحث معماها، The London Case همانند بسیاری از بازیهای کارآگاهی بخشی برای بررسی سرنخها و اتصال و نتیجهگیری آنها دارد. بخشی در این بازی در ذهن پوآرو اتفاق افتاده و Mind Map نام دارد. سازندگان بازی حتی در اینجا نیز دست از سادهسازی برنداشتهاند و در موردی عجیب اگر گیمر برای بار سوم دو سرنخ را اشتباه به یکدیگر وصل کند، خود بازی سریع دست به کار شده و راه حل درست را نشان میدهد. متاسفانه هیچگونه درجه سختی نیز در بازی قرار داده نشده و عملا ناگزیر به گرفتن کمک از بازی هستید. غیر از این موارد در طول بازی هیچگونه مجازاتی نیز برای انتخاب اشتباه دیالوگها یا نتیجهگیری غلط وجود نداشته و تا نتیجهگیری درست انجام نشود بازی ادامه پیدا نمیکند. همین مواردی که گفته شد شدیدا به تجربه بازی آسیب زده و بسیاری از کسانی که در انتظار یک پرونده جنایی جذاب و دشوار بودند از این عنوان ناامید خواهند شد.
همانگونه که اشاره شد غیر از بحث معماها، رکن اساسی دیگر بازیهای ماجرایی داستان مناسب است. در این مورد The London Case با اینکه به بدی بخش معماهایش نیست اما باز هم ضعیف عمل میکند. داستان بازی در مورد سرقت نقاشی مریم مجدلیه از یکی از موزههای خصوصی شهر لندن است، جایی که پوآرو و دستیارش که در این بازی یک مامور بیمه انگلیسی است، وظیفه پیدا کردن این اثر هنری را بر عهده میگیرند. شروع داستان نسبتا قوی بوده و تا حدودی میتواند مخاطب را جذب کند. قبل از سرقت رفتن نقاشی و طی شب سرقت، اتفاقات جالب توجهی در موزه رخ میدهد که مخاطب را به این فکر وا میدارد که شاید بعضی از این حوادث به نقشه سرقت ربط داشته باشد اما متاسفانه هرچه داستان جلوتر میرود از جذابیت آن کاسته شده و بیش از حد به مسائل فرعی میپردازد؛ در حدی که در بخشی از داستان، به قول خود بازی بهترین کارآگاه کشور بلژیک یعنی هرکول پوآرو، باید گربه گمشده اسقف اعظم را برایش پیدا کند. اما موردی که باعث میشود وضعیت داستان در بخشهایی از آن تاحدودی بهتر شود کشف رازهایی از زندگی مظنونین پرونده است. با پیشروی در داستان پرونده سرقت تبدیل به قتل شده و دایره متهمین پرونده گستردهتر میشود. تقریبا تمامی مظنونین بازی انسانهای مشکلداری بوده که همه آنها به نوعی درگیر مسائل اخلاقی یا حتی جنایی هستند. کشف رازهای تکتک این افراد از معدود لحظاتی است که مخاطب طی بازی احساس رضایت کرده و از بازی لذت میبرد. شخصیتپردازی نیز در بازی تا حدودی خوب عمل کرده و شخصیتهای The London Case اخلاقیات و انگیزههای متفاوتی از هم دارند . تقابل این شخصیتها طی حل پرونده نیز در بازی بسیار خوب به نمایش درآمده است؛ برای مثال تقابل اسقف اعظم کلیسا و تفکرات سنتیش با مسئول موزه که سعی در مدرنسازی هنرهای موزه را دارد جالب از آب درآمده است. خود شخصیت پوآرو نیز همان شخصیتی است که همه از او انتظار دارند، شخصیتی بسیار مودب، باهوش و پیگیر. برخلاف دستیار وی که جوانی عجول بوده و به راحتی در مقابل زنان ضعف نشان میدهد. همکاری و صحبتهایی که بین این دستیار انگلیسی به نام آرتور هیستینگ و شخص پوآرو اتفاق میافتد از نقاط قوت بازی است.
مورد دیگری که Hercule Poirot: The London Case در آن بسیار ضعیف عمل کرده انیمیشنهای افتضاح بدن و صورت شخصیتها مخصوصا خود پوآرو است. حتی راه رفتن پوآرو نیز ممکن است در بازی اعصاب بسیاری از مخاطبان را خرد کند. حرکت وی بسیار کند بوده و هیچ دکمه دویدنی نیز در بازی نیست. از طرف دیگر نحوه راه رفتن وی به گونهای بوده که ممکن است با خود فکر کنید آیا تا به حال سازندگان بازی راه رفتن انسانی زنده را دیدهاند یا خیر. انیمیشنهای صورت نیز به همین اندازه بد بوده و تقریبا در هیچجای بازی، در صورت هیچ کدام از شخصیتها، هیچگونه احساسی مشاهده نمیشود. موردی که بسیار عجیب بوده زیرا با باز کردن آرتهای اولیه شخصیتها در منو بازی مشاهده میشود برای همه حالات احساسی آنها طرحی متفاوتی کشیده شده اما بنا به دلایلی هیچکدام در بازی پیادهسازی نشده و تمامی شخصیتهای از ابتدا تا انتهای بازی چهرهای یکسان و بدون روحی دارند. اگر کسی حین بازی به ارتکاب قتل متهم شود باز هم در چهرهاش هیچ علائمی از ترس یا غم مشاهده نمیشود. در بعضی موارد همین چهرههای افتضاح حتی زاویه دیدشان نیز درست نبوده و گاهی صحنههای خندهداری خلق میکنند؛ برای مثال ممکن است شخصیتی که با وی در حال صحبت هستید به جای شما نگاهش به سمت دیوار کناری باشد. از طرف دیگر دیالوگهای بازی خوب نوشته شده است. مخصوصا خود پوآرو که با دقت کامل حوادث اتفاق افتاده را توضیح داده و به خوبی افراد را متهم میکند. هرچند همین دیالوگها نیز در موارد محدودی بیربط عمل کرده و جوابی که شخصیتها به سوالات پوآرو میدهند ربط چندانی با موضوع بحث ندارد. البته این موارد در یک عنوان پردیالوگ مثل The London Case بسیار کم بوده و در مجموع دیالوگهای بازی قوی نوشته شده است. حیف که همانگونه که اشاره شد این دیالوگها با وجود انیمیشنهای افتضاح چهرهها تقریبا نابود شده است.
در بعدهای فنی گرافیک و موسیقی بازی به نسبت بهتر عمل میکند و اوضاع به بدی بخشهای دیگر نیست. موسیقی بازی با اینکه مورد شگفتانگیزی نیست اما وظیفه خود را به خوبی انجام میدهد. اکثر مواقع موسیقی ملایم و مرموزی در پسزمینه بازی پخش میشود. البته چندان تغییر زیادی در این موسیقی بسته به تغییر موقعیت مشاهده نمیشود اما همین موسیقی ملایم نیز کافی بوده و قابل قبول است. صداپیشگی بازی نیز نسبتا خوب عملی میکند. لحجههای افراد مختلف در بازی کاملا رعایت شده و هر شخصیتی برخلاف چهرهاش احساسات مختلف را به خوبی در صدایش اجرا کرده است. گرافیک هنری بازی شاید مهمترین نقطه قوت کل بخشهای بازی باشد. تمامی محیطهای بازی بسیار پرجزییات بوده و از زیبایی زیادی نیز برخوردار است. نقاشیهایی نیز که در بسیار از محیطهای بازی مشاهده میشود این زیبایی را چندین برابر میکند؛ از کلیسا گرفته تا اتاق پشت صحنه تئاتر یا یک عمارت مجلل، تمامی این محیطهای بازی بسیار چشمنواز و پرجزییات بوده و تقریبا میتواند همه سلایق را راضی نگهدارد. در نهایت اما مشکلی که میتواند میخ آخر تابوت Hercule Poirot: The London Case باشد وجود باگهای آزاردهنده است. با وجود طراحی ساده بازی، وجود این باگها واقعا عجیب است. ممکن است گاهی شخصیت اصلی بین اشیا محیط گیر کرده یا حتی بعضی از اشیا مختلف در محیط ناگهان ناپدید شوند. البته تعداد این باگها چندان زیاد نیست اما با توجه به ساده بودن گرافیک و طراحی بازی و همچنین کوتاه بودن بازی وجود همین تعداد باگ اندک نیز نشاندهنده ضعیف شدید تیم سازنده است.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114