” آیا تا به حال برایت پیش آمده، رویایی ببینی که خودت نباشی؟ که شخص دیگری باشی؟… وقتی رویایی به این شکل میبینم، به فکر فرو میروم. آیا من، خودم هستم؟ شاید که رویایم واقعیت باشد و واقعیت، رویای من… در ماجراجوییام، جوابی پیشپا افتاده یافتم! که هر دو به یک میزان حقیقتاند…”
نقل قول بالا، جملات ابتدایی است که در بازی « Ys IX: Monstrum Nox» میشنویم. و چه شخصی باشیم که با فرنچایز «Ys» آشنا باشیم و یا برای اولین بار بازی را اجرا کردهایم، این جملات نوید یک داستان عمیق و فلسفی را میدهد که در واقع همینطورهم هست. با گیمینگرویتی همراه باشید تا با هم به دنیای «Ys» سفر و بررسی کنیم که این عنوان جدید انتظاراتی که از این فرنچایز میرود را برآورده میکند یا خیر.
«Adol» پروتوگانیست یا قهرمان مجموعهی «Ys» است. ادال یک ماجراجوی واقعی است، که در سفرهای بسیارش اتفاقهای عجیبی را از نزدیک دیده و روی هرکدام تاثیرگذار بودهاست. این موضوع از او یک قهرمان واقعی میسازد و من قرابت نام او را با مفهوم الگو(Idol) در این زمینه اتفاقی نمیبینم.
در«Ys IX: Monstrum Nox» وسط هیاهو وارد میشوید. «Adol» که در حال فرار از زندان است و از همان ابتدا درگیر اکشن سرعتی که از شاخصههای فرنچایز نیز هست، میشود. در گیرودار فرار به زنی که ظاهری عجیب و متفاوت دارد برمیخورد (Aprilis) و او با شلیک گلولهای جادویی به «Adol» قدرتی میبخشد که از آن برای فرار از زندان استفاده میکند. و ما به عنوان بازیکن، سوالاتی پیش رو داریم که برای هیچکدام پاسخی نیست.
به عنوان شخصی که با فرنچایز آشنایی دارم، این طرز شروع داستان بازی مرا به خوبی همراه میکند. چرا که انتظار حکایت جذاب و عمیق را از داستانهای مجموعهی «Ys» دارم. اما برای فرد تازهکار میتواند عکسالعمل منفی داشتهباشد. این امر بارها در طول بازی تکرار میشود و میتوان گفت سازنده مخاطب را آشنا با فرنچایز در نظر گرفتهاست. در ادامه مثالهایی از این موضوع خواهم زد.
این نکته را از این جهت به عنوان نکتهی منفی در نظر میگیرم، چرا که در عنوان قبلی «Ys VIII: Lacrimosa of Dana» اتفاقات ابتدایی داستان، جدا از اینکه با مجموعه آشنا باشید یا نه، برای اکثریت جذاب است.
داستان «Ys IX: Monstrum Nox» از جایی شروع میشود که «Adol» در ادامهی سفرهایش به شهر بالدوک میرسد، که شهرتش بهخاطر زندان بزرگی است که در قلعهی قدیمی مرکز شهر واقع میباشد. به محض ورود به شهر «Adol» به همراه یار و دوست صمیمیاش «Dogi» که در همهی ماجراجوییها در کنار هم بودهاند، مورد بازرسی قرار میگیرند و «Adol» به اتهام درگیر بودن در اتفاقات عجیبی که در عنوانهای قبلی افتاده، دستگیر میشود و مورد بازجویی قرار میگیرد. بازی بهخصوص اشاره دارد به غرق شدن کشتی سلطنتی که مربوط به اتفاقات «Ys VIII: Lacrimosa of Dana» است.
بعد از بازداشت و سپس فرار به کمک قدرت جادویی «Aprilis»، ادال متوجه میشود شهر بالدوک (Balduq)، دچار طلسمی است که باعث میشود غم و اندوه مردم شهر در بُعد دیگر، اشکال هیولاهایی به خود بگیرند و امنیت شهر و ساکنانش را بهخطر بیاندازند. «Adol» که بعد از گرفتن قدرت تبدیل به «Monstrum» شده، تنها نیست و پنج شخص دیگر با قدرتهایی مشابه در این ماجرا همراه او هستند. و بدون اراده زمانهایی برای مبارزه با هیولاهایی که نشات گرفته از احساسات مردم هستند در بُعدی به نام «Grimwald Nox» احضار میشوند. راز پشت پردهی این ماجرا و علت حضور این موجودات، مسألههایی است که کشف و حل آنها ماجراجویی «Adol» در این شهر یعنی، بالدوک میباشد.
داستان بازی به ۹ فصل تقسیم شده و تا فصل ۵ هرکدام مربوط به یکی از همگروهیهای جدید «Adol» است. لازم به ذکر است؛ شاید تصور شود که چند فصل اول روند تکراری بهخود بگیرند. اما کاملا برعکس، با اینکه هدف فصلهای ابتدایی، عضوگیری است. نوید آن را میدهم که هر ۹ فصل بازی، مکانیک و روایت مخصوص به خودش را دارد و این نکته به تازگی و جذابیت روایت در کل سیر بازی میافزاید. از فصل ۵ به بعد بازیکن کاملا خودش را درگیر روایت میبیند. رازآلود بودن داستان باعث میشود که حدس و گمان دربارهی آیندهی داستان بزنید و سعی کنید از نکات پشت پردهي داستان با خبر شوید، این امر باعث آن میشود که بازیکن به خوبی درگیر بازی شود و جذابیت روایت را برایش دوچندان کند.
شایان ذکر است، گزینههایی که در دیالوگها به انتخاب بازیکن است؛ همچنان تا انتهای بازی، اشارات مستقیم به عنوانهای قبلی فرنچایز خصوصا «Ys VIII: Lacrimosa of Dana» دارد. و برای بازیکن کهنهکار بهشدت جذاب است. چرا که در حین بازی با خودت میگویی: ” این اسم برایم آشناست! ” و با حس رضایت گزینهی درستتر را در مکالمه انتخاب میکنید.
تحلیل بخش داستان بازی که مثل همیشه، عمیق و آموزنده است را با این نقل قول به پایان میرسانم: ” تصمیم درست و غلط همیشه وجود ندارد… اما امری که همیشگی است، لازم بودن تصمیمگیری است.”
مکانیک مبارزه در «Ys IX: Monstrum Nox» از همان متد کلاسیک مجموعه پیروی میکند؛ اکشن سرعتی وتواناییهایی که در انتخاب آن دست بازیکن باز است تا شکل مورد پسند خود را بچیند. در بازیهای «Ys»، سه مدل اصلی سلاح وجود دارد. که هر شخصیت یکی از این ۳ مدل را داراست: «Slashing،Piercing،bludgeoning». و موجوداتی که به عنوان دشمن به آنها برمیخوریم، هر کدام به یکی از این ۳ مدل ضعف دارند. با اینکه همیشه لازم نیست که کاراکتر را بسته به نوع دشمن عوض کنیم، اما بر سرعت پیروزی شما تاثیرگذار است.
در طول روند بازی بارها به «Grimwald Nox» احضار میشویم که حکم «Rampage» در عنوان قبلی را دارد و به ۳ مدل تقسیم میشود. «Grimwald Nox» حکم «Dungeon» را دارد که در آن با هیولاها میجنگیم. مدل اول آن که از نظر سختی اعتدال دارد، در آن باید از یک ستون کریستالی محافظت کنیم تا که بتواند بُعد «Grimwald» را ببندد و پیروز شویم. مدل دوم، ماه کامل (Full moon) است با اینکه مکانیک مدل قبل را دنبال میکند، اما چالش سخت تری است. حالت سوم که سادهترین هم هست صرفا در زمان مشخص باید تعدادی هیولا را شکست دهیم.
با اینکه رویداد «Grimwald Nox» درگیرکنندهاست و از نظر گیمپلی، جذاب، اما نسبت به عنوان قبلی پیشرفت خاصی ندارد. بیشتر از اینکه به عنوان نکتهی منفی در نظر بگیرم، از آن بهعنوان امری ناامید کننده یاد میکنم.
از طرف دیگر اما مراحلی در بازی طراحی شده با المانهایی مانند تله. که به این شکل در عنوانهای قبلی کمتر دیدهام و این خود نکتهی مثبتی است.
«BossFight» به وفور در بازی تعبیه شده است، در عین حال که اکثرشان جذابهستند، اما تعداد کمی از آنها بهیادماندنی میباشند. همچنان تکراری بودن بعضی از آنها نسبت به عنوان قبل، آزاردهندهاست.
از منظر طراحی هنری، بازی از مدل قبلی فرنچایز پیروی میکند و فضاسازی گوتیک مدنظر سازنده بوده اما پالت رنگی بازی، شاید بیش از حد سرد و خاکستری است. متذکر میشوم که بخش اعظم این نکته از نظر داستان، لازمهی محیط بازی است. بازیکن مدت زیادی در محیط شهر صرف میکند، اما تنوع حداقلی در طراحی ساختمانها و دیگر المانهای شهری، باعث آن میشود تا گاهی بازیکن در شهر گم شود و منطقههای مختلف آن را با هم اشتباه بگیرد.
در طراحی هیولاها و دشمنهای بازی با اینکه فضای کلی حال و هوای گوتیک دارد، بیشتر مواقع هیولاها بی هویتاند و در بعضی موارد بیربط به فضای کلی بازی.
با همهی اوصاف طراحی هنری قابل قبول است. اما جهش چندانی نسبت به عنوان قبلی وجود ندارد. که این نکته ناامیدکننده است. اما متذکر میشوم، مجموعهی «Ys» به خاطر داستان وشیوهی روایت، نه به خاطر مباحث گرافیک است که در نقشآفرینیهای ژاپنی شناخته شده میباشد.
از منظر صداگذاری و موسیقی از همان ابتدا با شنیدن اولین نت، اگر با مجموعه آشنایی داشته باشید، هویت موسیقی فرنچایز برای بازیکن آشناست و هیجانی که لازم است در مبارزه به شما القاء شود و آرامش لازم قسمت مکالمات عمیق، را به شما میبخشد. با اینکه اکثر مکالمات مهم بازی، صداگذاری شدهاست اما بخشهایی در بازی وجود دارد که جای خالی صداگذاری دیالوگها احساس میشود.
نرخ فریم ثابت و سرعت بارگذاری بین بخش های مختلف نقشه و ساختمانها بسیار کم است و در طول بازی هیچ مشکلی از این باب نداشتم. اما در نسخهی نینتندو سوییچ گزارشهایی از منابع معتبر مبنی بر نرخ فریم پایین و عمق دید کمتر وجود دارد. اما همچنان قابل بازی کرد است. من نسخهی قبلی را روی پلتفرم نینتندو بازی کردم و قابل حمل بودن کنسول، بازی کردن را برایم لذت بخش تر کرده بود و اگر کنسول شما نینتندو سوییچ است، همچنان بازی را برای شما پیشنهاد میکنم.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114