Goat Simulator را که یادتان هست؟ بازی پر از آشوب و هرج و مرجی که 7 سال پیش منتشر شد و تقریبا نوع جدیدی از بازیهای اکشن را برای بازیکنان به ارمغان آورد. سالیان تقریبا درازی از انتشار آن بازی گذشته و برخی از طراحان همان عنوان باز هم گرد هم آمدهاند تا عنوانی با همین سبک و سیاق بسازند؛ عنوانی که این بار نه یک بز، بلکه ماجرای معرکه گیری پیرمرد/پیرزنهای خسته از زندگی و مشتاق به مرگ است. اما آیا بازی توانسته به موفقیت مدنظر سازنده یا برآورده ساختن انتظارات هواداران برسد؟ با گیمینگرویتی همراه باشید.
برخلاف Goat Simulator که عملا هیچ قصه یا پیش زمینهی داستانیِ هر چند کوچک هم نداشت، Just Die Already در ابتدای بازی شمهای از دنیای بازی به شما نشان میدهد و با نشان دادن ساختمانِ خانه سالمندان، به بازیکن میفهماند که باید در پی آزادی از این ساختمان، و گذرانِ باقی مانده عمرش در شهر و نه در میان چهاردیواری خانه سالمندان باشد.
پس از خروج از ساختمان مذکور، بازی رسما آغاز می شود و دیگر چیزی برای روایت ندارد؛ که به هیچ وجه ایراد تلقی نخواهد شد و بلکه از مزایای بازی نیز، همین مورد هست. حال چیزی که پیش رو دارید یک شهر، با موقعیتهای مختلف برای ایجاد هرج و مرج، و پیرمرد/پیرزنی است که میخواهد لحظات آخر عمرش را با نهایت آدرنالین سپری کند. یک دفترچه با چالشهای متنوع برایتان باز میشود که دقیقا شبیه دفترچهی بز در Goat Simulator است. چالشها از شما میخواهند که به مقدار معینی بمیرید، بکشید، بازی کنید، شنا کنید، دوچرخه برانید یا بعد از خوردن نوشابه، روی سر شهروندان ادرار کنید. در ساعت ابتدایی شاید این چالشها بامزه و هیجان انگیز به چشم آیند، اما چیزی نمیگذرد که Just Die Already مفرح بودن خود را به کلی از دست میدهد، و این ناشی از چند دلیل مختلف است. در ادامه به شرح این دلایل میپردازم:
1- چالشها تکراری میشوند. شاید با نیم نگاه به دفترچه با خود فکر کنید که چه چالشهای زیادی! اما اغلب آنها دقیقا شبیه هم هستند و فقط پوسته متفاوتی دارند؛ برای مثال شاید یک چالش از شما بخواهد که فردی را بکشید، چالش بعدی نیز همین را میخواهد، متنها با استفاده از شمشیر. چالش بعدی نیز دقیقا خواستار کشته شدن شخصی دیگر به دست شماست، اما با تفنگ. عدم تنوع در اصل چالش ها موردی است که به شدت به قابلیت تکرار بازی آسیب زده و حسی به مخاطب القا میکند که گویی در ساعت اول بازی هر چه بود و نبود را به چشمش دیده است و بعد از آن همه تکرار است.
2- در Goat Simulator عملا دیالوگی وجود نداشت و تمام بارِ شوخی و طنز، برعهده گیمپلی بود. Just Die Already این فرمولِ عالی را برهم زده و سعی کرده شوخیهای متفاوتی از طریق دیالوگ به بازی تزریق کند که در بهترین حالت به طنزِ مضحک و کودکانه تبدیل میشود و بیش از آنکه بازیکن را به خنده آورد، موجب لودگی است. این شوخیها گاهی اوقات به شدت سخیف میشوند و تلاش مذبوحانه سازنده برای خندادن مخاطب با تکهپرانیهای +18 را به نمایش میگذارند.
3- فیزیک و مدلسازی شخصیت اصلی اصلا جذاب نیست. مدلسازی شاید از ایرادات فنیِ بازیهای دیگر محسوب شود، اما وقتی این ضعف به عمق گیمپلی ضربه بزند، میتواند مخاطب کنجکاو را سریعا از خود زده کرده، و او را براند. در Just Die Already اصل بر حرکت و جنب و جوش است. داشتن فیزیکِ مسخره و خنده دار مثل Goat Simulator میتوانست برگ برنده بازی شود، اما بهجای آنکه شاهد این باشیم، بیشتر به نوعی کمکاری و عدم وجود تکامل در مدلسازیها میرسیم. شما در عمده مواقع در حال کشت و کشتار شهروندان بخت برگشته هستید، و وقتی که نتوانید این کار را با لذت انجام دهید، بازی برایتان جذاب نخواهد بود.
مواردی که در بالا ذکر شدند، عملا نکاتی هستند که باعث ناامید کننده شدن Just Die Already میشوند. حال شاید در ذهن مخاطب این سوال پیش بیاید که چرا انقدر در حال مقایسه بازی با Goat Simulator هستم. در جواب باید گفت خوشبختانه یا متاسفانه، Just Die Already اولین عنوانی است که بعد از شبیهساز بز دست به چنین ریسکی زده و به قول خودشان mayhem sandbox را ژانر بازیاش قرار داده است. بنابراین مقایسه بازی با GS ناگزیر است و اجتناب ناپذیر. الان که این بحث را مطرح کردیم، خوب است یک مقایسه دیگر هم برای بازی انجام دهیم و سپس سعی کنیم هویت مستقلش را بیابیم.
شبیهساز بز پر بود از فعالیتهای متنوع، که میتوانستید آنها را با هم ترکیب کنید و محصولی خلق کنید که شاید برای هر کاربر منحصر بهفرد بود و افراد دیگر تجربهاش نمیکردند. Just Die Already تلاش بسیاری برای حفظ این عنصر ارزشمند کرده، و تا حدودی هم موفق شده است، اما همانطور که بالاتر گفتیم کمیت به کیفیت چربیده و فقط شاهد کپی و پیست شدن فعالیت ها در نقاط مختلف نقشه هستیم. شما میتوانید یقه یکی از شهروندان را بچسبید، او را قدرت فشار آب به بالا پرتاب کنید، و همزمان با رساندن الکتریسیته به آب، شخص را برق زده کنید و با بمب، جسدش را روی هوا بترکانید. جذاب بود، نه؟ متاسفانه این جذابیتهای منحصر بفرد که در GS بیداد میکردند (هم کمّی و هم کیفی) در Just Die Already بسیار کم پیش میآیند و شما را گشنه وتشنه برای چالشها و فعالیتهای جدید و جذاب باقی میگذارند.
در این میان Just Die Already جذابیت هایی هم دارد که نمیتوان از آنها غافل ماند. برای مثال فعالیتهای جانبی که نقش Side Quest را دارند، با حرف زدن با برخی افراد خاص پراکنده در نقشه قابل دریافت هستند که بعد از اتمام هر یک، میتوانید به آیتمهای جذابی دست پیدا کنید که بازی را از حالت خستهکنندهاش در آورد. از دیگر نکات مثبت Just Die Already که به نظرم بزرگترین نقطه قوتش است، رنگ و لعاب کارتونی، و لوکیشن های زیبایش است. رنگبندی های زیبای بازی بسیار به چشم میآیند و هر بخش از نقشه نیز، قالب یکتای خود را دارد که میتوان به راحتی از یکدیگر تشخیصشان داد. ولی این زیباییها واقعا قادر به ماندگار ساختن بازیکن در دنیایش نیستند و بعد از مدتی، جذابیتشان را از دست میدهند.
صداگذاریها اصلا جلب توجه نمیکنند و بهجز چند افکت صوتی مخصوص، چیز دیگری نخواهید شنید. موسیقی هم که در یک بازی با محوریت ساختن هرج و مرج باید نقش پررنگی داشته باشد، بسیار ضعیف ظاهر شده و اصلا مخاطب را به «وجد» نمیآورد.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114