خوبی بازیسازهای ژاپنی در این است که به فضا و اتسمفر بازیهای خودشان اهمیت زیادی قائل هستند. دنیایی که در بازیهای خودشان خلق میکنند از همه نظر خاص و در برخی مواقع شگفت انگیز و به شکلی جذاب است که انگار تصویری از یک دنیای فوق فانتزی برای مخاطبین شکل میگیرد که فقط در خواب میتوان نمونه آن را دید. بازی SCARLET NEXUS یکی از همین عناوین است که نشان میدهد بازیسازان ژاپنی همچنان به فضا و اتمسفر دنیایی که خلق میکنند اهمیت خاصی قائل هستند و این مورد باعث میشود که بازیهای این چنینی فارق از سطح کیفیتی که دارند، حداقل از این نظر در خاطرهها باقی بمانند. حال با ما گیمینگرویتی همراه باشید تا ببینیم آیا SCARLET NEXUS از نظر کلی به زیبایی دنیایی که خلق کرده است یا نه!
بازی SCARLET NEXUS یک عنوان اکشن ماجراجویی در سبک هکاند اسلش هستش که درون مایههای ژانر نقشآفرینی را هم در خود دارد. اگر بخواهیم نزدیکترین بازی به عنوان نمونه مشابه مثال بزنیم میتوان از NieR:Automata نام برد که از همه لحاظ به بازی مدنظر نزدیک است. داستان و شخصیتپردازی در SCARLET NEXUS یکی از نقاط قوت بازی محسوب میشود که به واسطه وجود شخصیتهای بسیار زیادی که در خود جای داده است باعث شده تا شاخهها و روایت داستانی بازی جذاب و دلپذیر جلو برود.
مهمترین نکتهای که در SCARLET NEXUS در همان اول کار به چشم میخورد وجود دو خط داستانی متفاوت ولی در یک مسیر است که از نکات مثبت بازی به شمار میرود. بازی از همان ابتدا دو شخصیت «کاسانه رندل» و «یوییتو سومراگی» را به ما معرفی میکند که هر کدام از آنها نه تنها از نظر جنسیت با همدگیر متفاوت هستند بلکه از نظر نوع تکنیکهایی که در گیمپلی به کار میبرند و مهمتر از همه در طول خط داستانی هم تفاوتهایی دارند که در نهایت انگار ما با دو بازی متفاوت روبرو هستیم که همین موضوع ارزش بازی را دو چندان میکند.
کلیت داستان بازی طبق معمول یک تئوری تکراری یا کلیشهای را ارائه میدهد. انسانهایی که برای بقا به سیاره دیگری کوچ کردهاند و در تلاش هستند تا در مقابل موجوداتی عجیب که در طول بازی به آنها Others گفته میشود مقاومت کرده و بتوانند به زندگی خود ادامه دهند. تکنولوژی با پیشرفت چشمگیری روبرو شده است به حدی که انسانها به این سطح از فناوری دست پیدا کردهاند که توانستهاند تواناییهای انسانها را دستکاری کرده و مهارتهای ویژهای به آنها اضافه کنند. اما این مهارتها نصیب یک شخص عادی و معمولی نمیشود و در صورتی که فردی از استعداد خاصی برخوردار باشد و از طرفی عضو نیروهای (OSF) باشد میتواند از این موهبت بهرهمند باشد. هر شخصی نسبت به آن چیزی که در درون خود کشف کرده است، یک نیروی خاصی دارد. برای مثال شخصیت اصلی داستان ما یعنی سومراگی توانایی جابه جا کردن اجسام را دارد. یا یکی از شخصیتها توانایی نامرئی شدن و به همین ترتیب هر شخصیتی دیگر توانایی این را دارد که ضربات آتشین بر دشمن وارد کند که همگی اینها نه تنها در مسیر خط داستانی وجود دارند و به آن عمق میبخشند بلکه روی گیمپلی هم تاثیر گذاشته و به عمکلرد مخاطب در طول بازی تنوع میبخشد.
با پیشروی در طول بازی شخصیتهای جدید و البته زیادی به بازی اضافه میشوند که به باز شدن داستان کمک میکنند. هر شخصیت توانایی و درجه مخصوص خودش را دارد که به همین ترتیب عضو سازمان OSF نیز هستند. این سازمان تشکیل یافته از افراد مختلف در سلسله مراتب متفاوت است که برای مقابل با Others ساخته شده است. یکی از نکات مثبت داستانی در این است که گرههای داستانی مختلفی در طول بازی به وجود میآید که به مرور به کیفیت روایت داستان اضافه میکند. این در حالی است که گیمپلی بازی نیز به واسطه متنوع بودن امکاناتی که در اختیار مخاطب قرار میدهد به همان فرم که در داستان برای ما ارائه میشود، گسترش پیدا کرده و جذاب میشود. از جمله نکات قابل توجه در کلیت بازی وجود دو خط داستان یمجزا است که نه تنها گیمپلی متفاوتی برای ما ارائه میدهد بلکه داستان نیز جنبههای تازهای در هر کدام از سناریوها برایمان به اشتراک میگذارد.
با وجود نکات مثبتی که در داستان بازی وجود دارد ولی در برخی موارد وجود و معرفی شخصیتهای زیاد بازی باعث شده تا یک مدل خاص از سردرگمی به مخاطب منتقل شود. داستان بازی در سه شکل متفاوت به صورت سینمایی یا میان پرده، به شکل رمانهای تصویری یا Visual Novel و البته صورت متن و نوشته روایت میشود که بخش اعظم این روایت به صورت Visual Novel روایت میشود. این موضوع با این که از نظر بصری زیبا و چشم نواز است اما وجود دیالوگهای طولانی و در برخی مواقع بیمحتوا باعث شده تا مدت زمان بازی خیلی طولانی شود. همین امر مباعث شده تا مخاطب تعداد زیادی از دیالوگها را Skip یا رد کند که ممکن است در این میان برخی از دیالوگهای مهم نیز از قلم افتاده و مخاطب متوجه آنها نشود.
وجود شخصیتهای زیاد رابطه مستقیمی با گیمپلی بازی دارد. همانطور که اشاره کردیم، SCARLET NEXUS یک بازی در سبک هکاند اسلش است که بیشتر مواقع ما را به یاد بازی بایونتا یا NieR:Automata خواهد انداخت که با وجود این که در این زمینه به هیچ وجه حتی نزدیک این دو اثر هم نیست اما قدرتهای مختلفی در طول بازی به قابلیتهای ما اضافه خواهد شد که میتوان گفت تمامی این قابلیتها به واسطه همان شخصیتهایی است که در طول بازی به عنوان اعضای سازمان OSF معرفی میشوند، و همین اعضا قدرتهای ما را تشکیل خواهند داد. برای مثال وقتی یکی از کاراکترها توانایی نامرئی شدن دارد او با ما در یک مرحله همراه میشود که ما در این صورت میتوانیم از مهارت او استفاده کنیم. این ترتیب شامل همه شخصیتها میشود و به مرور با افزایش شخصیتهای همراه ما میتوانیم قبل از وارد شدن به یک مرحله یا در برخی جاهای مشخص شده، افراد همراه خودمان را انتخاب کنیم.
استفاده از قابلیتها و نیرویهای شخصیتهای همراه به اضافه تواناییهایی که خودمان (یعنی شخصیت اصلی بازی) در طول بازی کسب کردهایم باعث شده تا بازی در نوع خود منحصر به فرد ظاهر شود. ما به عنوان شخصیت اصلی بازی این امکان را داریم که از سلاح اصلی خود برای مبارزات استفاده کنیم و در کنار این مورد قابلیتها و قدرتهای مختلفی را میتوانیم با سلاح یا شمشیر خود ترکیب کنیم تا ضربات مهلکتر و سنگینتری به دشمن وارد کنیم. به مرور و با پیشروی در بازی کمبوها یا ضربات ترکیبی مختلفی در طول بازی برایمان باز خواهند شد که شالوده سبک هکاند اسلش را برایمان بهتر و لذتبخش تر میکند.
با وجود تمامی نکات مثبتی که درباره گیمپلی به آن اشاره کردیم اما همین مورد هم به مانند ماهیت داستانی بیش از حد گسترده و بعضا شلوغ است. در گام اول که تنوع دشمنان کم و البته تکراری است. این در حالی است که ضربات ترکیبی یا همان کمبو نیز تکراری شده و با وجود درخت مهارت و قابلیتهایی که در این درخت به بازی اضافه میشود اما اکثر آنها به درد نخور بوده و اساسا هیجان خاصی به بازی اضافه نمیکند. مبارزات هم با وجود تنوع زیاید که در اقبلیتهای همراه وجود دارد از بالانس مناسبی برخودار نیست و در برخی مراحل این حس که داریم یک مرحله تکراری با محتوای متفاوت را بازی میکنیم ناخودآگاه به مخاطب منتقل میشود. البته این نکته در بخش طراحی مراحل مورد بررسی قرار میگیرد که همین مورد هم از بالانس مناسبی برخودار نیست. در برخی مواقع ما حس یک بازی نقشآفرینی را داریم ولی بازی عملا یک اکشن ادونچر را به ما رونمایی میکند که همین امر باعث میشود که اثر خوب طراحی مراحل خنثی شود.
همانطور که اشاره کردیم بازی در آیندهای دور رخ میدهد که تکلونوژی کل سیاره را فرا گرفته است. از همین رو گلیت گرافیک بازی تحت تاثیر این تم قرار میگیرد و ما در دنیایی مملو از تکلونوژی قرار داریم که بیشتر شبیه به یک سیستم کامیپوتری است. زندگی مردم همگی تحت تاثیر سیستم عاملها قرار گرفته و همین تم و همین دنیای فانتزی جذاب و البته ترسناک برای ما به زیبایی در بازی طراحی شده است. با وجود این که گرافیک بازی از نظر فنی چنگی به دل نمیزند اما طراحی چهره شخصیتها و حساسیتی که طراحی جهره هر کدام از آنها به عمل آمده است به زیبایی و البته به یادماندنی درآمده است. از این سمت بازی از نظر موزیک و آةنگ چنگی به دل نمیزند و بیشتر اوقات ما یک تم تکراری در پس زمینه را میشنویم.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114