«The Medium فرزند خلف Silent Hill است»، «آکیرا یامائوکا برگشته!»، «نمایش ۲ جهان مختلف در یک زمان»، «جاهطلبانهترین بازی Bloober Team». قبل از انتشار The Medium بیشترین تمرکز سازندگان و رسانهها روی همین مواردی بود که ذکر شدند، اما آیا این بازی به واقع توانسته در حد ادعاهای خود ظاهر شود یا شکستی دیگر برای استدیوی لهستانی Bloober Team به همراه داشته؟ با ما باشید تا به سوالات مطرح شده جواب دهیم.
داستان؛ مهمترین عنصر حاضر در The Medium. عنصری که از همان ابتدای کار معلوم است تمام توجه سازنده را به خود جلب کرده، بهحدی که از دیگر المانهای موجود در بازی غافل مانده است. داستان The Medium بهخودی خود زیباست، اما بیش از حد سادهانگارانه و حتی گاهی همراه با چالههای روایی است که منطقی بودن آن را زیر سوال میبرند. اول بگذارید یک شمهی کلی از داستان بازی داشته باشیم. شما در قامت مریان، یک مدیوم ظاهر میشوید. مدیوم شخصی است که دنیای فیزیکی را به جهان غیرمادی متصل میسازد و میتواند چیزهایی ببیند، بشنود یا حس کند که افراد معمولی قادر به انجامش نیستند. بازی هیچ توضیح خاصی از پیشینه کاراکتر اصلی نمیدهد، و برای مخاطب روشن نمیسازد که چگونه مریان یا دیگر مدیومهای حاضر در بازی به این قدرت رسیدند_جز اینکه با برچسب «ارثی بودن» پرده روی این چاله روایی بگذارد_ . در بدو ورود به بازی با روح پدرخوانده فقید مریان مواجه میشوید و چشمهای از قابلیتهای او را مشاهده میکنید. بعد از آن اما تماسی ناگهانی از جانب شخصی که مدعی است شما را میشناسد و میداند «چه» هستید دریافت میکنید که درخواست دارد به هتلی مراجعه کنید و به او کمک برسانید. مریان بیدرنگ راهی هتل «نیوا» میشود و از اینجاست که The Medium ظاهرا داستانش را شروع میکند.
حال کمی توقف کنیم و نگاهی به این خط، و نوع روایت بازی داشته باشیم. اگر بازیهای قبلی این استدیو مثل Observer یا Blair Witch را تجربه کرده باشید، میدانید که در هر ۲ آنها شخصیت اصلی از یک اتفاق عجیب و مرموز باخبر میشود، و طی تماسهایی مشکوک به محل حادثه مراجعه میکند. The Medium نیز دقیقا از همین فرمول تکراری بهره میبرد، انگار سازنده یک دستپخت رو به روی خود دارد و چون نمیخواهد ریسک کند، خودش را محدود به همین فرمول کرده، کلیشهای که گرچه زیباییهای خود را دارد اما بیش از اندازه تکراری است و میتواند حتی ادامه قصه، نحوه روایت و گاهی پایان بندی را نیز برای افرادی که با سبک کار استدیو آشنا هستند قابل حدس سازد.
این تکرار مکررات نه فقط در روایت داستان، بلکه در ابعاد دیگر بازی مثل گیمپلی، ترساندن مخاطب، اتمسفر و … نیز دیده میشود که به همه خواهیم پرداخت. اما قبل از شروع بحث گیمپلی دوست دارم بازی را با سبک و ژانر خودش قیاس کنم. هر چه باشد The Medium در سبک ترس روانشناختی است_یا حداقل ادعای آن را دارد_ و قرار بود از خیلی جهات جانشین Silent Hill باشد.
Bloober Team در سالیان اخیر ثابت کرده که در هر چه ضعیف باشد در ترساندن بازیکنان ماهر است. The Medium نیز به نوبه خود همین قاعده را حفظ کرده و میتواند در مواقع متعددی، یک حس ترس تقریبا دائم بهوجود آورد که تا پایان مرحله نیز همراه بازیکن باقی میماند. اما این ترس بیشتر از اینکه حس و حال «روانشناختی» داشته باشد، یک ترس «فانتزی» است. ترسی که گاهی از جامپ اسکر بهره میبرد_شاید بدترین دشمن ترسهای روانشناختی همین جامپ اسکرها باشند_، گاهی فقط به قرار دادن شما و هیولایی زشت و وحشتناک در یک اتاق کوچک بسنده میکند و گاهی نیز به لطف محیط سازی خوب اثر، یک ترس روانشناختی واقعی از خود بر جا میگذارد.
کلیشهای بودن فرمول ساخت بازی و بهره بردن از عنصر ترس در Bloober Team همینجا هم دوباره نمایان میشود. استفاده از کودکان و نشان دادن آزار و اذیت به آنها بدیهیترین چیزی است که در نگاه اول به The Medium میتوانیم متوجه شویم. همان چیزی که در Blair Witch و Observer هم شاهدش بودیم. در کلامی خلاصه میتوان حدس زد که تیم سازنده استفاده از همین المان برای ترساندن یا درگیر کردن مخاطب با قصه را بیش از هر چیز دیگری حیاتی دانسته و همیشه به دنبال نشان دادن آن در اشکال مختلف است، که بدون شک گرچه پیام قابل احترام و مهمی است، اما بیش از اندازه تکراری هم هست و مطمئنا به مذاق بازیکنی که با دیگر آثار این استدیو نیز آشنایی دارد خوش نخواهد آمد.
اما جدا از بحث داستان، بزرگترین نقطه ضعف The Medium در گیمپلی است. از آغاز بازی تا آخرین بخش آن، مدام در این فکر بودم که حتی بازیهای دیوید کیج نیز از The Medium گیمپلی محورتر هستند! در اصل شما بجز حرکت دادن کاراکتر اصلی و حل کردن چند پازل به شدت ساده و گاهی مضحک، کار دیگری نخواهید کرد؛ The Medium بیشتر از اینکه بازی ترسناک باشد، یک فیلم ترسناک است.
گیمپلی این عنوان از چند بخش تشکیل شده: حرکت کردن؛ که سادهترین چیزی است که در تمامی بازیها میتوان آن را یافت. گاهی این حرکت، از راه رفتن به دویدن تغییر میکند که باید از دست هیولا و استالکر بازی فرار کنید، که این موقعیت هم خیلی زیاد پیش نمیآید و در همان اندک مواردی که اتفاق میافتد چندان چالش برانگیز نیست و به راحتی تمام میشود. حل کردن معما؛ که شاید حتی از راه رفتن و دویدن هم ضعیفتر طراحی شده باشد. تمام کاری که برای حل کردن معماهای The Medium باید بکنید این است: از این اتاق به اتاق دیگر بروید و بوم، پازل حل میشود! سادهانگارانه بودن پازلها در ذهن مخاطب این شک را نیز برمیانگیزد که آیا تیم سازنده از روی عمد این کار را کرده، تا فقط به داستان بپردازد و بیهیچ چالشی مراحل بعدی را پیش رویم بگذارد؟ بخش سومی که گیمپلی بازی را شکل داده مخفی کاری است، که باز هم هیچ چالشی در بر ندارد و کافی است با کمی «نشستن» خود را از این بخش بازی نیز به سلامت بگذرانید. متاسفانه هیولای بازی (The Maw) هم هوش مصنوعی بسیار ضعیفی دارد و به هیچ وجه برای بازیکن دردسری ایجاد نمیکند.
به واقع گیمپلی بازی محدود به همین مواردی است که اشاره شدند و عملا چیز جدیدی که در خود ندارد هیچ، در تقلید و الهام گرفتن از آثار مشابه نیز شکست خورده و باز هم شما را ارجاع میدهد به داستان بازی و مشخص میسازد که مهمترین بخش بازی، قصهی آن است.
ولی چیزی که در کنار داستان قابل قبول The Medium توانسته این بازی را از ورطه هلاکت نجات دهد محیط سازی خوب و اتتمسفر گیرایی است که در تمام مراحل بازی به خوبی حس میشود. گزاف نیست اگر بگوییم حتی بخشهایی از روایت بازی برعهده اتمسفر آن است و از طریق همین، داستان پیش میرود. نوآوریای هم که در The Medium به کار گرفته قرار دادن مخاطب در ۲ جهان، آن هم در یک زمان است. ایدهای که میتوانست خیلی بیشتر از اینها بدرخشد و توئیستهای فوق العاده بیشتری ایجاد کند، اما بسیار محدود شده و نتوانسته از فرصتهای خود نهایت استفاده را ببرد.
یکی از جهانها، دنیای فیزیکیای است که ما نیز در آن حضور داریم، جهان بعدی یک دنیای متافیزیکی است که متعلق به ارواح میباشد، ارواحی که الزاما خوب نیستند. ارواحی که میتوانند ناراحت باشند، خوشحال باشند، بدجنس باشند و خلاصه یک زندگی کاملا جدا اما مشابه به دنیای ما داشته باشند. حضور در دنیای معنوی میتوانست فرصتهای قصه گویی بیشتری نیز به سازنده بدهد،
ولی انگار تمایلی به این کار وجود نداشته و بازی پای خود را فراتر از انتظاراتش نمیگذارد و در محدوده امنی که ایجاد کرده باقی میماند.
حضور در ۲ جهان گرچه حس خوش آیندی دارد اما مشکلات فنی و گرافیکی میتوانند این لذت را برایتان زهرآگین کنند، چرا که افت رزولوشن و سقوط آزاد فریم ریت در انتظارتان هستند و همراه با دیر لود شدن بافتها، گرافیک هنری زیبای The Medium را کاملا احاطه میکنند تا چندان به چشم نیاید. در طول تجربهام در The Medium، شاهد سقوط فریم ریت تا ۱۵ نیز بودم، و رزولوشن هم به هنگام رندر کردن ۲ دنیا در یک زمان، به راحتی تا ۶۴۰ سقوط پیدا کرد، سقوطی که برای آغاز نسل نهم اصلا زیبنده نیست و مطمئنا خبر از تنبلی سازندگان در بهینه سازی بازی میدهد.
اما اگر The Medium به بسیاری از قولهایی که داده بود، عمل هم نکرده باشد، موسیقی و صداگذاری فوق العادهای دارد. موسیقی متن بازی عمدتا توسط آکیرا یامائوکا تنظیم شده و شاید بهترین بخش بازی هم باشد. شنیدن صدای گیتار او بعد از سالیان دراز، آن هم در یک بازی ترسناک، کاملا حس نوستالژیکی خواهد داشت و همراه با دوربین ثابت بازی که خیلی هم ماهرانه کار نشده، شما را حتی اگر شده یک ذره، یاد Silent Hill خواهد انداخت. صداگذاری و صداپیشگی نیز در درجه قابل قبولی قرار دارند، برخلاف بازیگری که به شدت تقلبی، ضعیف و ساده کار شده، به حرکت کردن کاراکتر اصلی، دویدنش و نحوه راه رفتن و دویدن هیولا دقت کنید، متوجه تمام ضعفها و اشکالات در بازیگری خواهید شد.
بررسی تصویری
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
2 پاسخ به “بررسی بازی The Medium | تکرار مکرّرات”
یه بازی متوسط دیگه از بلوبر
مرسی از نقد رضا جان
یه بازی متوسط دیگه از بلوبر
مرسی از نقد رضا جان