این نقد بر اساس نسخهی ارسالی سازندگان برای وبسایت گیمینگرویتی نوشته شده است
بازیهای سبک ادونچر جان میدهند برای روایت داستانهای پیچیده که اکشن و درگیری آنچنانی ندارند. برای همین خیلی از استدیوهای ایندی تازه کار به سمت این بازیها کشیده میشوند. سبکی که به نظر ساخت و عرضه آن اندازه سبکهای پیچیدهتر دردسر ندارند، ولی کافی است چندین اثر شاخص این ژانر را بازی و مقایسه کنید تا بفهمید چه فرقی بین یک بازی ادونچر خوب و بد وجود دارد. Lost Ember دقیقا از همین دست بازیهاست. با گیمینگرویتی همراه باشید تا به بررسی این بازی بپردازیم.
با این که شاکله یک بازی ادونچر را روایتش تشکیل میدهد، در برخی موارد این المانهای بصری و گرافیک بازی هستند که وظیفه خطیر تشکیل هویت بازی را به دوش میکشند. Lost Ember از دسته همچین آثار است. به همین منظور ابتدا باید ساختار بصریاش را مورد بررسی دهیم… و اوه خدای من، از همین جاست که همه چیز از هم میپاشد.
بازی به سبک عناوینی مانند Journey و Abzu بسیار مبتنی بر محیط و لنداسکیپهای بزرگ و گردش آزاد در آنهاست. به نوعی روایت داستان بوسیله عبور از گلوگاههای محیطی در یک سرزمین بزرگ و نسبتا یکپارچه درون بازی شکل میگیرد. مطابق دو عنوانی که گفتم نیز گرافیک بازی به شدت مینیمالیستیک و بدون پیچیدگیهای بصری است تا از قید و بند ظاهر نیز رها باشد و پیام خود را مستقیم انتقال دهد که در نوع خود، یک شیوه از زیبایی روایی/بصری است. به نوعی، وسعت و سادگی هدف این سبک از پردازش بصری در بازی است و نسخه سوییچ Lost Ember که برای من جهت نقد فرستاده شده بود از هر دو نظر با صورت به زمین میخورد.
بازی روی سوییچ نه تنها با رزولوشن پایینی اجرا میشود، بلکه افت فریمهای پیاپی، Anti-Aliasing ضعیف و آبجکتهای بریده بریده زیادی نیز دارد. در حالت داک، انگار یک لایه غبار روی کل بازی را فرا گرفته و در حالت دستی نیز نگاه کردن به اجسام دورتر زجرآور است. این موارد در ترکیب با ذات گیم پلی بازی که با جزئیات توضیح خواهم داد کاری میکنند که وسعت بازی به هیچ وجه منتقل نشود که هیچ، برعکس باعث ایجاد حس خفگی در مخاطب خود شود. سادگی بازی نیز به همین خاطر بیشتر جنبه زشت بودن میگیرد تا زیبایی و همه ی این موارد به خاطر کیفیت اجرایی بازی حاصل شده که نشان میدهد در یک بازی با این سبک از تکیه بر عناصر بصری، وجود کیفیت اجرایی روان چقدر موثر است. قدرت پردازشی سوییچ آن چنان بالا نیست، قبول! ولی باز این موضوع قابل قبول نیست. با مقایسه این بازی با دیگر عناوینی که این چند سال روی این سیستم منتشر شدهاند، خیلی ساده میتوان فهمید Lost Ember به هیچ وجه به صورت بهینه از تمام قدرت کنسول استفاده نمیکند. علاوه بر این موضوع، مواردی که برای اجرای بازی روی سوییچ فدا شده اند کامل روی تجربه و کیفیت اثر به صورت کلی تاثیر گذاشتهاند. جریان این بازی از سبک هایی که گرافیک الویت اولشان نیست متفاوت است. مشخص است که قربانی کردن این وجه بازی برای اجرای آن روی سوییچ به کل تجربه اثر ضربه خواهد زد. خلاصه بخواهم بگویم با پورت به شدت بد و ناقصی روبرو هستیم.
وضعیت در بخش داستان کمی بهتر است. بازی شما را در نقش گرگی قرار میدهد که در حقیقت تناسخ شخصی است که سالها پیش طعم مرگ را چشیده، ولی روحش به دنیای باقی نرفته و در عوض داخل بدن گرگی که کنترلش در دست ماست گرفتار شده است. ابتدای بازی شما با روح راهنمایی آشنا میشوید که سعی دارد با گره گشایی از زندگی قبلی این گرگ، روح وی را از بند خود آزاد کند. به همین ترتیب بیشتر بازی به گشت و گذار در خرابههای باستانیای میگذرد که روزگاری زندگی قبلی گرگ در آنجا جریان داشته و شما با کشف اسرار مربوط به آنها دلیل اسیر بودن روح خود در این دنیا را کشف کرده و راه تعالی را پیدا کنید. داستان به صورت کلی یک داستان عرفانی سرراست است و تا حد زیادی بر فلش بکهای خود برای نشان دادن تکه های مهم داستانی تکیه میکند. این موضوع تا حد زیادی به روایت داستان یکنواختی میدهد. صداپیشگی به شدت متوسط بازی نیز دیگر عاملی است که نمیگذارد روایت داستان از حد مشخصی قویتر ظاهر شود.
بدترین نکته در مورد داستان بازی این است که در ابتدا، شما دو گزینه به شدت واضح برای ساکت کردن یا نکردن روح راهنمای خود دارید. فرق این دو گزینه در این است که در تک تک مراحل داستانی بازی، این روح راهنما به صورت خیلی واضح همه چیز را برایتان توضیح میدهد و این شامل فلش بک ها، راهنمایی عبور از برخی مراحل و توضیح در مورد برخی مکانها میشود. روح راهنمای شما مثل روبات نیست و شخصیتی آرام و پرسشگر دارد و اذیتکنندهترین مشکلش نیز همین است. این حس که هر بار او از شما در مورد نکات واضح داستانی سوال میپرسد و همزمان جوابش را نیز میدهد به شدت اعصاب خوردکن است و از طرفی بدون صحبتهای او نیز علائم بصری کات سینها به هیچ وجه اطلاعاتی که باید و شاید را به مخاطب منتقل نمیکنند. این در ترکیب با مواردی که از قبل مطرح کردیم باعث شده داستانی متوسط، روایتی حتی زیر آن حد متوسط داشته باشد که تا حدودی ناامیدکننده است.
گیم پلی نیز آنچنان جای تعریف ندارد. مکانیک اصلی بازی که شاکله گیمپلی آن را تشکیل میدهد توانایی تغییر جسم شماست. روح شما میتواند جسم هر موجود زندهای در بازی را تسخیر کند و دوباره به حالت گرگی خود بازگردد. این مکانیک به خودی خود جالبی است و به واسطه آن موارد مخفی زیادی برای پیدا کردن در بازی وجود دارد. منتها معماهایی که از این مکانیک استفاده میکنند نه تنها به شدت ساده و تکراری هستند، بلکه اکثرا موجوداتی که برای حلشان به آنها احتیاج دارید به طرز واضح و غیر طبیعیای کنار این معماها حضور دارند. بدتر از همه کنترل اکثر این موجودات است که حس چندان رضایتبخشی ندارند.
در مورد خود گرگ این قضیه صادق نیست و به غیر از برخی چالشهای پلتفرمینگ که چندین بار موجب Soft-lock شدن بازی برایم شدند، کنترل این موجود تا حد عجیبی حس خوبی به من میداد. مشکل گرگ ولی این است که لذتبخشترین حرکاتش موقعی هستند که در یکی از محیطهای عظیم بازی با او شروع به دویدن میکنید و باد از میان گوش های شما عبور می کند، که دوباره به علت نحوه اجرای ضعیف بازی روی سوییچ، این حس خوب به خاطر افت فریمهای سنگین و قابلملاحظه به شدت در هم میشکند و حس و حال گشت و گذار را نیز در بازی از شما میگیرد.
موسیقی بازی بر جریان فضای اتمسفریک خود سوار است و بیشتر بازی به صدای طبیعت برای انتقال حس تکیه میکند. اما وقتی با حرکت در محیط صدای پای خود را نیز درست نمیشنوید این مرز صوتی در هم شکسته و در اعماق دریای سردرگمی غرق میشوید. صداگذاری و کیفیت عناصر صوتی بازی اعم از صدای پاها و المانهای محیطی تا حد تعجب آوری بـــد و ناتمام هستند. اصوات یکی از بهترین رابطها برای وصل شدن بازیکن به دنیای یک تصویر دیجیتالی است و Lost Ember به شدت در این موضوع ضعیف و بد عمل میکند و حسابی رابطه بین شما و فضای بازی را قطع میکند.
من فکر نمیکنم Lost Ember بازی نیمه تمام یا ناقصی باشد. هرگز!
اما مطمئنم این بازی به هیچ وجه مراحل بازبینی و رفع اشکالات فنی و تکنیکی را رد نکرده است. بازیای که میتوانست یک بازی ادونچر عرفانی و آرامش بخش باشد الان روی سوییچ تبدیل به بازیای شده که هر بار صدای فن دستگاه را موقع اجرایش میشنوم، ناخودآگاه اعصابم خورد میشود و دلم میخواهد بازی را با تمام وجود ببندم. حسی که حتی نمیگذارد به محتوای اصلی بازی نگاه بیندازم.
Deprecated: پروندهٔ پوسته بدون comments.php از نگارش 3.0.0 که جایگزینی در دسترس نداردمنسوخ شده است. لطفاً یک قالب comments.php در پوستهٔ خود قرار دهید. in /home/gamingravity/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114