طی چند روز اخیر طرفداران Silent Hill اوقات خوشی را تجربه کردهاند. چند سالی است که شایعات حاکی از در دست ساخت بودن حداقل چند پروژه مربوط به بازی Silent Hill هستند؛ با این وجود، همه چیز در حد شایعه باقی مانده بود تا اینکه بالاخره چندی پیش Dusk Gulem تصاویری را از یکی از بازیهای در حال توسعه Silent Hill در فضای مجازی پخش کرد. چیزی نگذشت که اکانت او بن و تصاویر منتشر شده توسط وی به دلیل رعایت نکردن حق نشر و کپی رایت حذف گردید (البته تصاویر را میتوانید در این خبر مشاهده کنید).پخش این تصاویر سر و صدای زیادی به پا کرد. به گزارش گیمینگرویتی، با این حال بهنظر میرسد این پایان ماجرا نیست و دوباره خبرهایی از بازی Silent Hill در فضای مجازی پخش شدهاند.اطلاعات جدید لو رفته مربوط به داستان و شخصیتهای بازی هستند که صحت آنها هنوز مشخص نیست:- شخصیت مونث بازی یک آمریکایی دو رگه است (سیاه پوست نیست)- نام شخصیت اصلی Christa Neumann است- همسر او توسط اعضای یک کلیسای مرموز بخاطر بد پیش رفتن یک معامله مواد White Claudia (نوعی مواد در دنیای Silent Hill) کشته میشود- او 2 فرزند خود را رها میکند (فرزند بزرگ وی یک پسر 5 ساله و فرزند جوان او یک دختر 2 ساله است)- شخصیت Christa به آرامی وارد وضعیت روانی بدی میشود و سلامت جسمانی و روانی فرزندان خود را نادیده میگیرد- افسردگی Christa به سرعت و بهطور غیر قابل کنترلی افزایش پیدا میکند و تبدیل به اختلال احتکار میشود (وسواس زیادی در جمعآوری کتابها پیدا میکند اما هرگز آنها را تا آخر نمیخواند)- آخرین یادگاری از همسرش، یادداشتی روی درب یخچال بود که وی روز قتلش آن را نوشته بود- پسر 5 ساله Christa در فضای مجازی بسیار معروف میشود؛ به این دلیل که عکسی از او در خیابان با لباسهای کهنه در حالی که بهشدت دچار سوء تغذیه شده در اینترنت پخش شده است- مردم در فضای مجازی اطلاعات شخصی از Christa پخش میکنند و بخاطر شرایطی که برای فرزندان خود بهوجود آورده مورد تهدید و آزار قرار میگیرد- کلانتر محل وارد عمل میشود و فرزندان او را از خانه خارج میکنند- روزی Christa پیامی از شخصی بهنام Adam دریافت میکند که از او میخواهد به شهر سایلنت هیل بیاید (Adam میگوید وی اطلاعاتی از همسر کشته شده Christa دارد که او باید آنها را بشنود)همانطور که گفته شد، حقیقی بودن این اطلاعات از بازی جدید Silent Hill مشخص نیست و بهتر است فعلا آنها را به عنوان شایعه در نظر بگیرید. گزارشات دیگری هم هستند که با توجه به آنها، Silent Hill 2 توسط استودیوی Bloober Team بازسازی خواهد شد.
به گزارش گیمینگرویتی و بر اساس اطلاعات جدیدی که در حال منتشر شدن هستند، استدیوی Bloober Team در حال کار بر روی ریمیک بازی Silent Hill 2 است.در روزهای گذشته برخی از اطلاعات درباره در حال ساخت بودن ریمیک Silent Hill 2 توسط چندین اینسایدر معتبر پخش شدهاند و شایعات حاکی از آن است که این بازی توسط Bloober Team ساخته میشود تا یک بازی انحصار زمانی سونی و پلیاستیشن با پازلهای بازسازیشده و چندین پایان جدید باشد. همچنین نویسنده بلاگ Nate the Hate گفته که چندین پروژه از سری Silent Hill در حال توسعه هستند، از جمله یک عنوان اصلی جدید و عناوینی با داستانهای جانبی مربوط به این مجموعه. سپس جف گراب هم عنوان کرد که منابعش این اطلاعات را تأیید کرده و افزود آنچه که دیده است با اقدامات کونامی که سال گذشته قبل از خروج از E3 انجام داده بود هماهنگی دارد!گراب همچنین اشاره کرد که فکر میکند Gematsu در مقالهاش اشتباه کرده و خودش آن مقاله را اصلاح کرده و میگوید که Kojima Productions در حال کار بر روی یک بازی جدید Silent Hill است.این جریانات چند روز پیش از آنجا شروع شد که کاربر Dusk Golem در توئیتر تعدادی عکس مربوط به سری Silent Hill را منتشر کرد که بنا به دلایل نامعلوم خیلی زود حذف شدند. بعداً Dusk Golem در توئیت دیگری نوشت که 3 بازی جدید مربوط به مجموعه Silent Hill در حال توسعه هستند.Bloober Team که گفته میشود روی بازسازی Silent Hill 2 کار میکند، بیشتر به خاطر توسعه Layers of Fear ،Observer ،Blair Witch و The Medium شناخته میشود.
به گزارش گیمینگرویتی، طی آخرین قسمت پادکست Xbox Era، افشاسازی به نام Shpeshal Nick، جزییات جدیدی از بازی Mafia 4 افشا کرد که هماکنون به دست استودیو Hangar 13 شرکت 2K در دست توسعه قرار دارد. به گفتهی Nick، بازی بعدی Mafia در شهر سیسیل روایت خواهد شد.به گفتهی منابع درونی Shpeshal Nick:داستان Mafia 4 در سیسیل اتفاق خواهد افتاداز لحاظ تاریخی این بازی در مرز قرن 19 و 20 قرار داردبازی جدید از Mafia 3 خطی تر خواهد بود و از این لحاظ شبیه دو بازی اول مجموعه میباشدماجرای بازی حول خانوادهی Don Salieri خواهد چرخیدطرفداران Mafia: The City of Lost Heavens و عنوان بازسازی شدهی آن، شخصیت Don Salieri را میشناسند.البته این شایعات بهطور رسمی از سوی ناشر و یا توسعهدهندهی Mafia 4 منتشر نشدهاند و بهتر است آنها را با کمی شک و تردید قبول کنیم. با این وجود، شایعات Nick گزارش منتشر شده در ابتدای این ماه را نیز تایید میکنند که میگفت Mafia 4 ماجراهای قبل از Mafia 1 را روایت خواهد کرد.
به گزارش گیمینگرویتی، استدیوی لهستانی Bloober Team اخیراً گفته که یک قرارداد اعطای مجوز و توزیع گسترده محصولاتش با سونی به امضا خواهد رساند.سندی که انتشار آن به ۱۸ آپریل ۲۰۲۲ (29 فروردین 1401) برمیگردد نشان میدهد که بازیهای منتخبی از کاتالوگ Bloober Team ممکن است در آینده به سرویس PS Plus اضافه شوند. این اسناد که یک مجوز و توافقنامه پخش بازیها و عناوین Bloober با Sony Interactive Entertainment را توصیف میکنند، به عنوان یک انتخاب برای اعضای Bloober به عنوان بخشی از یک سیستم توزیع جدید در دسترس قرار دارد. نحوه کارکرد اضافه شدن عناوین ساخته شده توسط Bloober Team بسیار شبیه به نحوه عملکرد سرویس PS Plus Extra و اضافهشدن بازیها به آن است. در نهایت این مستندات نتیجه میگیرند که Bloober Team جزئیات تکمیلی از جمله تاریخ انتشار بازیهای خود بر روی سرویس پلاس را در گزارشهای جداگانه اطلاعرسانی خواهد کرد.با فرض اینکه این توافقنامه به سرویس اشتراکی سونی یعنی PS Plus مرتبط باشد، نتیجه میگیریم که به احتمال زیاد سونی در حال امضای قراردادهای مشابه با ناشران و توسعهدهندگان مختلف است. کاتالوگ اخیر تیم Bloober شامل Layers of Fear ،Observer ،Layers of Fear 2 ،Blair Witch، و The Medium است که همگی برای انتشار بر روی یک سرویس اشتراکی، مناسب و هیجانانگیز به نظر میرسند. اعضای این تیم همچنین ظاهراً در حال کار بر روی یک عنوان از مجموعه Silent Hill هستند که در صورت تأیید رسمی، خبری بسیار فوقالعاده برای گیمرهای سراسر جهان به خصوص طرفداران ژانر ترسناک-بقا محسوب میشود. سونی هنوز علیرغم اینکه این سرویس در عرض چند روز آینده در آسیا راهاندازی میشود، فهرست کامل بازیهای جدیدی که به PS Plus اضافه میشوند را فاش نکرده است.
به گزارش گیمینگرویتی و بر اساس اطلاعات جمع آوری شده توسط وبسایت GamePressure، توسعهدهندگان مستقر در استدیوی لهستانی Bloober Team زمانی روی یک بازی Alien کار میکردند که در قرون وسطی اتفاق میافتاده است.شایعات مربوط به اطلاعات رسمی از پروژههای در حال ساخت Bloober Team در ژوئیه گذشته منتشر شده بودند و یکی از آنها، با اسم رمز "Black" به نظر میرسد که واقعاً با این اطلاعات جدید مطابقت داشته باشد!گیم پلی این بازی از دید اول شخص ارائه میشده و گیمپلی آن ترکیبی از اکتشاف، بقا و مبارزه بوده است. بازیکنان با کاوش در محیط، تعامل با شخصیتها و شرکت در سکانسهای داستان محور، دنیای اطراف خود را بهتر و بیشتر میشناختند. در مواقعی، گیمر درگیر نبردهای تن به تن نیز میشده و اگرچه مبارزه در این بازی اختیاری بوده اما همیشه با ایجاد چالش برای بازیکن همراه بوده و تنشی ایجاد میکرده که برای یک بازی ترسناک-بقا مناسب است.ویژگیهای کلیدی که از پروژه "Black" در سایت GamePressure منتشر شده عبارتند از:-محیط منحصر به فرد شامل ترکیب غیر متعارف قرون وسطی و وجود گونههای بیگانه در آن زمان.-داستان بالغ و پخته درباره جنبههای تاریک ایمان و انسانیت با شکل زندگی در قرون وسطا. -انتخاب های اخلاقی مبهم که گیمرها با آنان مواجه میشدند: آیا باید در جریان داستان کسانی را که به ما ظلم کردهاند تنبیه کنیم یا همراه با آنها در برابر یک نیروی شرور بزرگتر بایستیم؟ آیا باید یک کودک را به قیمت جان خود نجات دهیم؟ و انتخابهایی دیگر از این قبیل. -گیمپلی ترکیبی شامل مخفی کاری به همراه مبارزات سخت و طاقتفرسا. -موقعیت تاریخی، داستان را واقعیتر و قابل گسترش میساخته و به سازندگان امکان میداده که در دورههای تاریخی دیگر مانند سری Assassin’s Creed نسخههای بالقوه جانبی بسازند. منابع ذکر شده توسط GamePressure فاش کردند که اعضای Bloober در ابتدا قصد داشتند که بازی را بدون اشاره به حضور Xenomorph رونمایی کنند و میخواستند تنها به یک موجود بیگانه اشاره کنند که توسط فرقهها به عنوان یک خدا مورد احترام قرار میگرفت. متأسفانه، خود Bloober Team چندی پیش به IGN گفته که پروژهای با نام رمز Black به طور اساسی تغییر پیدا کرده و بر اساس اطلاعات ذکر شده توسط GamePressure، خرید فاکس قرن بیستم توسط دیزنی در مارس 2019 همه چیز را تغییر داد زیرا صاحبان جدید واقعاً مفهوم یک بازی Alien در قرون وسطی را درک نکردند. Bloober Team در حال کار بر روی یک بازی Layers of Fear جدید است که با Unreal Engine 5 ساخته میشود. آنها همچنین وارد یک شراکت استراتژیک با شرکت Konami شدهاند که باعث شد بسیاری حدس بزنند که این همکاری در مورد یک بازی جدید Silent Hill خواهد بود که باید برای تأیید یا رد شدن این شایعه منتظر باقی بمانیم اما شکی نیست که خبر ساخته شدن یک Silent Hill جدید آن هم با مشارکت Bloober Team خبر بسیار خوبی برای گیمرهای سرتاسر جهان خواهد بود.
به گزارش گیمینگرویتی، بازی مورد انتظار Mario Strikers: Battle League، عنوان بعدی این مجموعهی محبوب فوتبالی تا کمتر از یک ماه دیگر منتشر خواهد شد. اخیرا تریلری تازه از این عنوان ساختهشده توسط Next Level Games در ونکوور منتشر شده است که جزییات زیبای این بازی در آن به نمایش گذاشته میشوند. حالت آنلاین بازی به بازیکنان اجازه میدهد طی چند فصل با 20 نفر دیگر به رقابت بپردازند. با این وجود، بخش آنلاین تمام محتوای بازی نیست. حالت تکنفرهی «Cup Battle» نیز در این بازی حضور خواهد داشت. میتوانید تریلر بررسی این بازی را زیر پست مشاهده کنید. بازی Mario Strikers: Battle League در تاریخ ۲۰ خرداد برای Nintendo Switch منتشر خواهد شد.
بازی Metroid Dread ماه اکتبر گذشته منتشر شد. گویا بسیاری از طرفداران در جدیدترین ماجراجویی شخصیت Samus به او پیوستهاند تا این عنوان را به پرفروشترین بازی سری Metroid تبدیل کنند. Metroid Dread به هنگام عرضه با امتیاز 88 از وبسایت Metacritic تحسین منتقدین را برانگیخت. نقد و بررسی این بازی را اینجا بخوانید.به گزارش گیمینگرویتی، بنا بر گزارش مالی Nintendo، این بازی تا پایان ماه مارس 2022 موفق به فروش 2.9 میلیون نسخه در سراسر جهان شد. به این معنا که فروش Dread از تمام بازیهای قبلی Metroid جلوتر است. بازی Metroid Prime تا کنون 2.84 میلیون و نخستین بازی Metroid حدود 2.73 میلیون نسخه فروختهاند.حدس زدن دلیل این محبوبیت همهجانبهی بازی چندان سخت نیست. از طرفی، عنوان شده که فروش کنسول Nintendo Switch تا حدی بالاست که از فروش نرمافزارهای کنسول Wii U نیز جلو زده است. این مسأله بههمراه جامعهی وفادار طرفداران مجموعهی Metroid فروش فوقالعادهی جدیدترین بازی آن را به همراه داشته است.همچنین این موضوع تعجب برانگیز نیست چرا که Metroid Dread پس از برگزاری مراسم E3 2021 در صدر جداول پیشفروش قرار گرفت. این بازی در بحث پیشفروش از عناوین Pokémon Brilliant Diamond & Shining Pearl ،Sonic Colour ،Mario Party Superstars نیز جلو زد. تنها سه روز پس از عرضه، فروش این بازی 1000 نسخه کمتر از عنوان پرفروش قبلی، Metroid Prime بود. در نهایت، Dread موفق شد عنوان پرفروش ترین بازی مجموعه Metroid در بریتانیا را نیز بدست آورد.در حال حاضر میدانیم که Metroid Prime 4 در دست ساخت قرار دارد. اما تاریخ انتشار آن تاکنون مشخص نشده است. باید صبر کرد و دید که آیا این بازی میتواند رکورد Metroid Dread را در بحث فروش بشکند یا خیر.
مسابقهی خرید و فروش شرکتها با قدرت ادامه پیدا میکند. تب خرید استودیوها و شرکتها به حدی بالاست که حتی ناشران بزرگ نیز از آن در امان نیستند. برای مثال Microsoft پس از خرید شرکت Bethesda اکنون میخواهد قرارداد خرید Activision Blizzard را تا تابستان آینده نهایی کند. از سویی دیگر بخش بزرگی از شاخهی غربی Square Enix به تشکیلات Embracer Group فروخته شد و شایعات فروش WB Games نیز روز به روز قویتر میشوند.نام دیگری که این روزها با شایعات خرید و فروش گره خورده، شرکت Ubisoft است. این شرکت مانند Activision مدتی است که با مشکلات مختلف دست و پنجه نرم میکند و برای خریداری شدن توسط شرکتهای بزرگتر گزینهی مناسبی بهنظر میرسد. به گزارش گیمینگرویتی، اما به گفتهی خود Ubisoft، نگرانی درمورد این اتفاق بیدلیل است.پس از گزارش مالی Ubisoft در چارک نخست سال، Yves Guillemot تاکید کرد که Ubisoft تمام چیزهای موردنیاز برای مستقل ماندن را در اختیار دارد.او گفت: «اخیرا بحثهای زیادی درمورد یکپارچهسازی و خرید مطرح شده است. مخصوصا درمورد Ubisoft. جایگاه ما در بازار واضح و مشخص است: همانطور که ماه فوریهی سال پیش گفتیم، همهی چیزهایی که برای مستقل ماندن نیاز داریم در اختیار ماست. ما مهارت، وسع صنعتی و مالی و گسترهی وسیعی از IPها را در اختیار داریم که در سالهای آینده ارزش ما را حفظ خواهند کرد».به گفتهی Guillemot، اخبار ضد و نقیض فروش Ubisoft تنها ارزش محصولات و عناصر و توانایی این شرکت در ساخت محصولات باارزش را بیان میکنند.وی در ادامه افزود که اگر پیشنهادی برای خرید Ubisoft از سمت شرکتهای بزرگتر مطرح شود، رویهی استاندارد Ubisoft بهعنوان شرکتی جهانی، بررسی بیطرفانهی آن پیشنهاد خواهد بود. او گفت: «سابقا هم گفتهام. بهعنوان شرکتی عمومی، رویهی استاندارد کمیتهی ما بررسی پیشنهادات خرید و فروش است. این کار با درنظر گرفتن منفعت سهامداران و تیمهای توسعهی شرکت انجام میشود.»در اخبار دیگر، احتمال میرفت که Ubisoft قصد همکاری با شرکتی خصوصی داشته باشد که جلوی هرگونه پیشنهاد خرید عمومی را بگیرد.
به گزارش گیمینگرویتی، استودیو Techland از زمان عرضهی Dying Light 2 Stay Human به طور مداوم مشغول انتشار بهروزرسانیها و پچهایی است که جزو برنامهی 5 سالهی پشتیبانی از این بازی میباشند. حال به نظر میرسد بخشی از این برنامهی 5 ساله نیازمند بازبینی باشد. به گفتهی Techland نخستین گسترشدهنده داستانی بازی Dying Light 2 قرار بود در ماه ژوئن منتشر شود. اما اکنون این عرضه تا ماه سپتامبر پیشرو عقب افتاده است تا تیم توسعه بتواند ایرادات جزئی آن را رفع کند.بازخورد مخاطبین در استودیو Techland همواره از ارزش بالایی برخوردار بوده است. برای همین، هدف ما در این استودیو این است که با شما تا حد ممکن صادق و روراست باشیم. طی ماههای گذشته ما تلاش کردیم ویژگیهای جدیدی که طرفداران میخواستند را به Dying Light 2 اضافه کنیم. مانند New Game +، تنظیم میدان دید برای کنسولها و رفع مشکلات CO-OP. بهعلاوه، در ماه ژوئن قصد داریم از نخستین فصل بازی با نام In The Footsteps of a Nightrunner رونمایی کنیم که پر از Event و محتوا خواهد بود. با این وجود، به زمان بیشتری نیاز داریم تا توسعهی اولین بستهی الحاقی بازی را به پایان برسانیم که اکنون برای ماه سپتامبر برنامه ریزی شده است. بابت تاخیر از شما عذرخواهی میکنیم اما باور داریم که جامعه، بازیکنان و طرفداران ما لایق تجربهی محتوایی فراموشنشدنی هستند. میخواهیم این بستهی الحاقی در بهترین حالت خود قرار داشته باشد.Tymon Smektala سرپرست طراحی Dying Light 2 در مصاحبهای جداگانه درمورد این بستهی الحاقی توضیحاتی داد. گویا ماجرای این DLC درباره روایتی خارج از Villedor بوده و تصمیمات سختی در آن وجود خواهند داشت.بازی Dying Light 2 برای PC ،Xbox One ،Xbox Series X/S و PS4/PS5 در دسترس قرار دارد.
به گزارش گیمینگرویتی، پروژهای از سمت Activision برای مجموعهی Call of Duty معرفی شده است که Project Aurora نام دارد. به گفتهی شرکت، این بازی قصد دارد تجربهی Battle Royale سریع و باکیفیت را به پلتفرم موبایل بیاورد. Project Aurora که احتمال میرود همان Warzone Mobile باشد، در حال حاضر در مرحلهی آزمایشی محدود قرار دارد که به رفع مشکلات بازی، بهینهسازی، دریافت بازخورد و سنجش ظرفیت سرورهای بازی میپردازد. هرچند که بازیکنان نسخهی محدود نمیتوانند جزییات بازی را لو دهند، اما به گفتهی Activision اطلاعات بیشتری از این بازی حین توسعهی آن در وبلاگی اختصاصی منتشر خواهد شد.در بخش پرسش و پاسخ، Activision تاکید کرد که نسخهی آزمایشی تعداد محدودی بازیکن دارد که با دعوت رسمی در بازی شرکت میکنند. اما در طی زمان ممکن است بازیکنان دیگری نیز به آن اضافه شوند. تاریخ انتشار این بازی همچنان مشخص نشده و تمامی محتوای نسخهی آزمایشی ممکن است تغییر کنند. «درحال حاضر تیم ما مشغول بررسی مکانیزمهای حالت Battle Royale گسترده بر روی پلتفرم موبایل است».بهعلاوه، تیم توسعه ضمن تایید اینکه محتوای نسخهی آزمایشی تمام محتوای حاضر در بازی نخواهد بود گفت: «این تنها بخشی از چیزی است که ما برای بازی در نظر داریم. در زمان مناسب درمورد تمام چیزهای هیجانانگیزی که به Project Aurora خواهند آمد اطلاع رسانی خواهیم کرد». پیشرفت بازیکنان در نسخهی آزمایشی نیز ممکن است بهطور کامل پاک شود.سابقا Activision ساخت نسخهی موبایلی Warzone را تایید کرده بود و بهنظر میرسد Project Aurora همان Warzone Mobile باشد. توسعهدهندگان این بازی استودیوهای Beenox ،Activision Shanghai ،Activision Central Tech ،Demonware ،Solid State Studios و Digital Legends میباشند. برای اخبار بیشتر با ما همراه باشید.
به گزارش گیمینگرویتی، پس از گذشت یک سال و نیم از عرضهی جهانی PlayStation 5، این کنسول اکنون به تکنولوژی نرخ نوسازی متغیر (VRR) مجهز شده است. آپدیت حاوی VRR طی هفتهی جاری عرضه خواهد شد. صفحات نمایش و تلویزیونهای دارای HDMI 2.1 به کمک آن میتوانند نرخ نوسازی تصویر خود را با نرخ نوسازی خروجی از PS5 تنظیم کنند.این فناوری منجر به کم شدن Input Lag شده و ضمن ارتقا دادن کیفیت بصری بازی، مشکل Screen Tearing را به کل حل میکند.پس از دریافت بهروزرسانی VRR، این قابلیت برای تمامی بازیهایی که از آن پشتیبانی میکنند فعال میشود. البته به شرطی که دستگاه به صفحه نمایش متصل باشد که از HDMI 2.1 پشتیبانی میکند و با این قابلیت سازگار است. از VRR میتوان در عنوانهایی که از آن پشتیبانی نمیکنند نیز استفاده کرد هرچند نتایج آن ممکن است غیرمنتظره باشد. در این صورت میتوانید به قسمت Screen and Video در تنظیمات رفته و VRR را در بخش Video Output خاموش کنید.Sony در وبلاگ خود اعلام کرده است که عناوین پیشین PS5 میتوانند از طریق عرضهی پچ برای استفاده از VRR تنظیم شوند و عناوین آینده میتوانند بهطور پیشفرض از آن پشتیبانی کنند. این شرکت همچنین لیست بازیهایی که طی هفتههای آتی بهروزرسانی استفاده از VRR را دریافت میکنند منتشر کرد:Astro’s PlayroomCall of Duty: VanguardCall of Duty: Black Ops Cold WarDestiny 2Devil May Cry 5 Special EditionDIRT 5GodfallMarvel’s Spider-Man RemasteredMarvel’s Spider-Man: Miles MoralesRatchet & Clank: Rift ApartResident Evil VillageTiny Tina’s WonderlandsTom Clancy’s Rainbow Six SiegeTribes of Midgardبرای اطلاعات بیشتر در این زمینه با ما همراه باشید.
با وجود اینکه یافتن کنسول PlayStation 5 در بازارهای جهانی کار سادهای نیست، به گزارش گیمینگرویتی این محصول هم اکنون توانسته به دستاوردی مهم در زمینهی فروش دست یابد. این دستاورد، عبور از فروش مادامالعمر کنسول محبوب و کلاسیک Nintendo 64 در بازار انگلستان است. ارقام فروش این کنسول اکنون در حال نزدیک شدن به Game Boy Advanced میباشند در حالی که Xbox Series X/S همچنان پشت سر آن قرار دارد. گفتنی است که Xbox نیز اخیرا توانسته فروش GameCube را پشت سر بگذارد.این ارقام از Christopher Dring، رییس وبسایت GameIndustry به دست عموم رسیده است. Dring طی توییت جدید خود به انتشار این ارقام پرداخت و افزود: «اگر PS5 در بازارهای جهانی کمیاب نبود، میتوانستیم انتظار شکستهشدن رکوردهای بیشتری را داشته باشیم.»در بحث مقایسهی آمارهای فروش جهانی، هر سه محصول Xbox Series X/S و PS5 از رقیب خود، GameCube عقبتر قرار دارند و در این میان PS5 تنها 20 میلیون دستگاه با شکستن رکورد GameCube فاصله دارد. طی مقایسهی فروش نخستین سال PS5 با PS4، مشخص شد که فروش کنسول نسل نهمی از نسل پیشین خود کندتر صورت میگیرد هرچند که این تفاوت به دلیل کمبود علاقه در بازارها نیست. با وجود کمیاب بودن PS5، رییس این شرکت اذعان دارد که در حال فروش تک به تک کنسولهایی هستند که ساخته میشوند. این مساله برای افرادی که سعی در خرید این کنسول دارند چندان شگفتآور نیست.از زمان رونمایی کنسولهای نسل جدید در سال 2020، بحران ادامهدار کمبود تراشه به همراه تقاضایی که مدام عرضه را پشت سر میگذارد، پوزهی بازار فروش را به خاک مالیده است. طی بیانیهی سال گذشتهی Sony در مورد این بحران، بیان شد که این شرکت قصد دارد تمام قوای خود برای بررسی این مشکل را بکار گیرد و اولویت با ساخت کنسولهای بیشتر خواهد بود.
به گزارش گیمینگرویتی، AMD طی رویداد GDC اذعان داشت که FSR 2.0 بطور کامل بر روی کنسولهای Xbox پشتیبانی میشود و در جعبه ابزار سازندگان بازی Xbox (GDK) حاضر خواهد بود تا سازندگان در بازیهای خود از آنها استفاده کنند.تکنولوژی FSR 2.0 که با هدف ارتقای مصنوعی کیفیت بازیها از رزولوشنهای پایین به بالاتر ساخته شده، هفتهی گذشته برای PC به عرضه رسید. برخی به تشابه این تکنولوژی با DLSS شرکت Nvidia نیز اشاره کردهاند که تنها بر روی سری 2000 کارتهای Nvidia (و نسخه جدیدتر) قابل دسترسی است. در مقابل، FSR 2.0 وابستگی به پردازندهی خاصی ندارد و بدین ترتیب بر روی هر پردازنده (AMD یا Nvidia) قابل استفاده است.هر دو برند PlayStation و Xbox در دو نسل قبلی خود از پردازندههای گرافیکی AMD استفاده کردهاند.فرضا، دليلي وجود ندارد كه نتوان از FSR 2.0 بر روي PS5 استفاده كرد. هرچند نامعلوم است كه شركت AMD براي انحصاري سازي اين تكنولوژی به کنسولهای Xbox با مایکروسافت وارد مذاکره شده است یا خیر.همچنین کارکرد این تکنولوژی بر روی کنسول Xbox One نیز مبهم است. اما در صورت ایجاد این ارتقا، عمر کنسول نسل قبل مایکروسافت به مدت قابل توجهی افزایش پیدا خواهد کرد.از فناوریهای نوین مانند FSR 2.0 هم برای PC و هم برای کنسولها استقبال میشود چرا که بسیاری از بازیکنان این پلتفرمها به دلیل کمبود جهانی پردازندهها مجبور به گذران اوقات با دستگاههای قدیمی خود میباشند و خرید سختافزار جدید (به خصوص، پردازندههای گرافیکی) در این شرایط کار سادهای نیست.
بازآفرینی بازی Myst که هفتهی آینده برای PC و دو کنسول Xbox Series X/S (و همچنین سرویس Game Pass) عرضه میشود، یکی از جدیدترین عناوین آزمایشکنندهی تکنولوژی AMD FSR بر روی PC و یکی از اولینها بر روی کنسولهای Xbox خواهد بود. اگر به خاطر داشته باشید، مایکروسافت اوایل ماه ژوئن پشتیبانی کنسولهای خود از FidelityFX Super Resolution را اعلام کرد.به گزارش گیمینگرویتی، به گفتهی توسعهدهندگان استودیو Cyan Worlds، وجود FSR برای حصول اطمینان از اجرای 60 فریم بازیها در Xbox Series X (با کیفیت 4K) و نیز Xbox Series S (با کیفیت 1440p) امری حیاتی بوده است.یکی از ویژگیهای تکنیکی که ما برای رسیدن به این امر (اجرای 60 فریم بر ثانیه) استفاده کردیم، AMD FidelityFX Super Resolution بوده است که به ما اجازه میدهد کیفیت بازی را تا حدی فراتر از قابلیت پیشین بازی بالا ببریم. به لطف FSR، بازی Myst میتواند بر روی Xbox Series X به نرمی با 60 فریم بر ثانیه در کیفیت 4K و بر روی Xbox Series S با کیفیت 1440p اجرا شود.به کمک FSR، ما درصد استفاده از صفحه نمایش بازی را بطور موثر در پسزمینه کاهش میدهیم و به Super Sampling اجازه میدهیم تصویر را شفاف کند که تغییراتی جزئی با کیفیت اصلی 4K بدون دستکاری درصد استفاده از صفحه نمایش دارد اما بطور کلی، FSR در Xbox Series X/S باعث افزایش عملکرد 75 درصدی بدون قربانی کردن محسوس کیفیت میشود.تغییرات بصری این تکنولوژی نامحسوس هستند و قرار است اینگونه باشند. نتیجه چیست؟ به جای تلاش برای رسیدن به تعادل بین عملکرد و کیفیت، ما به شما تجربهای شفاف، واضح، سریع و جذاب بر روی پلتفرمهای Xbox ارائه میدهیم. باعث افتحار ماست که جزو نخستین توسعهدهندههایی باشیم که از این تکنولوژی برای Xbox Series X/S استفاده میکنند.
با توجه به حضور پررنگ و سلطهگرانهی شرکتهای پلیاستیشن و نینتندو در ژاپن (حتی با وجود اینکه پلیاستیشن کمی در این باره لنگ میزند)، برند اکسباکس برخلاف بازارهای غرب، جا افتادگی مناسب برای حضور در این منطقه را ندارد. حال که اکسباکس در حال جشن گرفتن 20 سالگی خود است، نشریهی Weekly Famitsu نکات جالبی دربارهی عملکرد آن در این کشور فراهم آورده.به گزلرش گیمینگگرویتی، از فوریه 2002 تاکنون، مایکروسافت مجموعا موفق به فروش 2.345.975 کنسول اکسباکس شده است و در این میان اکسباکس 360 با 1،616،128 دستگاه، پرفروشترین کنسول مایکروسافت در این ناحیه بوده است. این درحالی است که ایکس باکس اوریجینال (اولین ایکس باکس) با فروش 472.992 واحدی مقام دوم را در دست دارد و جالب اینجاست که نسل آخر کنسولهای اکسباکس (سری S و X) با فروشی بیشتر از آنچه اکسباکس وان از روز تولید خود بدست آورده، گوی سبقت را از این کنسول ربودهاند.اگر به ارقام فروش اکسباکس 360 بنگریم، نباید از سلطهی بازیهای مخصوص این نسل در ژاپن شوکه شویم. Dead or Alive 3 با فروش 271.149 نسخهای پیشتاز این رقابت است و به دنبال آن، عناوینی چون Star Ocean 4: The Last Hope ،Tales of Vesperia ،Blue Dragon و The Last Remnant در صدر جداول فروش قرار دارند. میتوانید پایینتر بطور گسترده بخوانید.اخیرا مایکروسافت تاکید بیشتری بر پررنگسازی نقش خود در ژاپن نهاده است. مخصوصا با توجه به رونمایی همزمان کنسولهای سری S و X در ژاپن و دیگر نقاط دنیا (برخلاف الگوی رونمایی Xbox One).همچنین کمپانی اکسباکس مشغول تحرکاتی است که بازیها و توسعهدهندگان ژاپنی بیشتری را به پلتفرمهای خود بیافزاید و اینک، توسعهدهندهی ژاپنی Tango Gameworks از کمپانی Bethesda به خط مقدم این کمپانی پیوسته است. هرچند، برخی منتقدین باور دارند مایکروسافت ممکن است برای ابتیاع کمپانیهای بزرگتر در این ناحیه با مشکل مواجه شود. درمورد این فرضیه بیشتر بخوانیدفروش کنسولهای اکسباکس در ژاپنXbox - 472,992Xbox 360 - 1,616,128Xbox One - 114,831Xbox Series X/S - 142,024پرفروشترین بازیهای مربوطه در ژاپنDead or Alive 3 (Xbox) – 271,149Star Ocean 4: The Last Hope (Xbox 360) – 208,521Tales of Vesperia (Xbox 360) – 204,305Blue Dragon (Xbox 360) – 203,740The Last Remnant (Xbox 360) – 154,493
بر اساس گزارشات جدید، معامله خریداری کمپانی Arm توسط Nvidia با قیمت 66 میلیارد دلار در مواجهه با چالشهای نظارتی اساسی لغو شده است.به گزارش گیمینگرویتی ادغام بین Nvidia و کمپانی Arm، سازنده معروف تراشههای گرافیکی، به دلیل نگرانیهای نظارتی و رقابتی از بین رفته است. این تصمیم پس از جلسه هیئت مدیره انویدیا در روز دوشنبه اتخاذ شده است و اگر این معامله به مرحله نهایی موفقیت آمیز بودن میرسید، به انویدیا قدرت بسیار بیشتری در صنعت ساخت تراشههای گرافیکی میداد. در گزارش جدیدی از فایننشال تایمز، Softbank و Nvidia تصمیم گرفتند به دلیل موانع نظارتی که درباره تکمیل تراکنش این معامله به وجود آمده بود، پیگیری خود را برای نهایی کردن آن متوقف کنند. همچنین اعلام شده که همزمان با اعلام این خبر مدیریت اجرایی در Arm به دلیل فروپاشی این قرارداد تغییر کرده است. Rene Haas که پیش از این رئیس گروه مالکیت شرکت Arm بود، جایگزین مدیرعامل آن آقای Simon Segares شد.SoftBank کارمزدی معادل 1.25 میلیارد دلار از این معامله دریافت خواهد کرد و اعلام کرد که به دنبال عرضه اولیه عمومی Arm قبل از پایان سال مالی آینده در مارس 2023 است و به دنبال انتقال به نیویورک خواهد بود. هر چند که دفتر مرکزی آنها در بریتانیا قرار دارد.با این حال، انویدیا با گفتن اینکه میتواند از نظر مالی به Arm برای گسترش به بازارهای جدید کمک کند، تلاش کرد تا از نگرانیهای سیاستمداران بریتانیایی بکاهد. گزارش شده است که Softbank میخواهد Arm را در نیویورک مستقر کند زیرا ارزش آن بالاتر از بریتانیا است. برخی از شرکت های بزرگ فناوری مانند کوالکام (Qualcomm) و مایکروسافت با این ادغام مخالف بودند زیرا آنها بر طراحی تراشههای گرافیکی توسط Arm تکیه داشتند و اگر این ادغام تایید میشد، انویدیا حقوق فناوری Arm را تصاحب میکرد و تقریباً به یک کمپانی بی رقیب در زمینه تراشه و کارتهای گرافیکی تبدیل میشد. قرارداد بین Arm و Nvidia در سپتامبر 2020 اعلام شده بود. اخیراً کمبود تراشههای نیمه هادی در سراسر جهان گزارش شده است زیرا شرکتهای مرتبط با صنعت بازی مانند پلیاستیشن و نینتندو گزارش دادهاند که در نتیجه این کمبودها، تولید کنسولهای آنان کاهش یافته است.
حدود یک سال از بیانیهی سونی مبنی بر پروژهی «Playstation VR HeadSet» برای کنسول پلیاستیشن۵ میگذرد. اما در طول این دوره اطلاعاتی از روند این پروژه در دسترس نبود. به گزارش گیمینگرویتی در مراسم «CES 2022» سونی روی صحنه میرود و به طور رسمی «Playstation VR2» را معرفی میکند. با وجود اینکه از خود هدست رونمایی نشد، نکات فنی و فناوری آن به شکل مختصر معرفی شدند.«PS VR2» توسط یک کابل به کنسول متصل خواهد شد و وعدهی پیشرفت در جنبههای سخت افزاری و تکنولوژیک آن داده شد. هدست قابلیت نمایش 4K و HDR به کمک نمایشگر OLED با وضوح تصویر 2000*2040 برای هر چشم به صورت جداگانه خواهد داشت. یکی دیگر از قابلیتهایی که سونی از آن رونمایی کرد، «Feedback» است که به کمک موتوری تعبیه شده در هدست بدست آمده است. بر اساس پست بلاگ پلیاستیشن تغییرات ضربان قلب کاراکتر در لحظات حساس و تغییرات محیطی، اطراف بازیکنان به کمک این فناوری، احساس خواهد شد.اطلاعات جدیدی نیز حول «Sense Controller» که پیشتر در مارچ ۲۰۲۱ رونمایی شده بود، منتشر شد.تا کنون اما در مورد قیمت این دستگاه اطلاعاتی در دست نیست.
به گزارش گیمینگرویتی و مطابق مطلبی که آمار فروش کنسولها و بازیها را در قاره اروپا در سال 2021 اعلام کرده است، کنسول های Switch و PS5 پرفروش ترین کنسول های اروپا در سال 2021 بودند؛ Spider-Man: Miles Morales نیز دومین بازی پرفروش PS5 بوده و پشت سر FIFA22 قرار گرفته است!همانطور که پیشتر گفته شد، کنسولهای Nintendo Switch و PS5 پرفروشترین کنسولهای سال 2021 در مناطق مختلف اروپا بودهاند.این اطلاعات توسط GamesIndustry's Christopher Dring از طریق توییتر بدست آمده است. طبق گفته Dring، پلتفرم هیبریدی نینتندو امسال دوباره بر فروش سخت افزار در مناطق مختلف اروپایی تسلط یافته است اما PS5 سونی اولین جایگاه را در بریتانیا، سوئد، فنلاند و دانمارک کسب کرده است.در مورد فروش بازی در اروپا در سال 2021، FIFA 22 پرفروشترین بازی جدید است که آمار FIFA 21 را پشت سر گذاشته است. جالب اینجاست که با وجود عرضه بزرگتر از نسخههای قبلی سری متروید، Metroid Dread تنها توانست جایگاه بیست و سوم را در آمار فروش مناطق اروپایی به دست آورد.Dring در ادامه مینویسد: فقط دو بازی جدید در ده بازی برتر اروپا از لحاظ فروش (طبق دادههای GSD) وجود دارد: Call of Duty: Vanguard و Super Mario 3D World + Bowser's Fury و سایر عناوین پرفروش 2021 در اروپا، متعلق به بازیهای عرضه شده در گذشته میباشد.همچنین این منبع در ادامه به نکته بسیار جالبی اشاره کرده: اینکه بازی Farming Simulator 22 فروش بیشتری را نسبت به عناوین معروفی همچون Forza Horizon 5، Guardians Of The Galaxy، Monster Hunter Rise در اروپا تجربه کرده است!وقتی صحبت از فروش بازیها در PS5 به میان میآید، Spider-Man: Miles Morales امسال دوباره حضور قدرتمندی را از خود نشان داد و دومین بازی پرفروش کنسول نسل بعدی سونی محسوب میشود. اولین رتبه در این زمینه متعلق به Fifa 22 است. عنوان Spider-Man: Miles Morales سال گذشته همزمان با عرضه PS5 منتشر شد و از آن زمان تاکنون فروش خوبی را تجربه کرده است. اطلاعات بیشتر در مورد فروش کلی سخت افزار و نرم افزار امسال به زودی به اشتراک گذاشته خواهد شد.
مطابق گفتههای اخیر مدیرعامل AMD، روند کمبود کنسولهای نسل جدید حداقل تا اواخر سال 2022 نیز ادامهدار خواهد بود!به گزارش گیمینگرویتی، لیزا سو(مدیر عامل AMD) از تقاضای بالای مداوم برای PS5 و Xbox Series X|S تحت تاثیر قرار گرفته و همچنین اعتراف کرده که انتظار چنین استقبال بالایی را نداشته است. بر کسی پوشیده نیست که تقاضا برای کنسولهای نسل بعدی از زمان عرضه این کنسولها در اواخر سال گذشته بالا بوده است. با کمبود مداوم عرضه به دلیل همه گیری جهانی کووید-19 ، هر دو کنسول PS5 و Xbox Series هنوز به سختی در دسترس هستند. در همین رابطه و در آخرین تماس مالی با سرمایه گذاران، از مدیر عامل AMD در مورد وضعیت عرضه فعلی قطعات کنسولها سوال پرسیده شد. به گفته مدیرعامل شرکت AMD، این کمپانی در سال آینده تولید تراشهها را افزایش خواهد داد و او انتظار دارد که سال 2022 سال قدرتمند دیگری برای سونی و مایکروسافت باشد، اگرچه او انتظار دارد که سال 2023 "سال اوجگیری کامل" برای کنسولهای نسل بعدی باشد.لیزا سو گفت: "خب، من فکر می کنم اول از همه تجارت کنسول، این چرخه خرید و فروش کنسولها و همه چیزهایی که به طور کلی به آن نگاه می کنید، شگفت انگیز بوده است." «منظورم این است که اگر به قدرت چرخه فکر کنید، اکنون ما تا حدودی وارد سال دوم عرضه نسل نهم شدهایم و این واقعیت که تقاضا برای آنها بسیار زیاد است، هیجانانگیز به نظر میرسد. منظورم این است که ما محصولات زیادی را برای سونی و مایکروسافت ارسال کردهایم. بنابراین این واقعیت که هنوز تقاضا برای کنسولهای نسل جدید زیاد است، نکته بزرگی در مورد کیفیت محصولی که هم توسط مایکروسافت و هم سونی در این چرخه کنسول جذب شده است را به ما میدهد. ما به افزایش تولید ادامه می دهیم. همپنین انتظار داریم سال 2022 یک سال قوی دیگر برای کنسولها باشد. اگر به چرخه معمولی کنسول نگاه کنید، سال اوج گرفتن آنها در واقع چهارمین سال عرضه آنها است.مدیر عامل AMD همچنین گفته که با توجه به اینکه COVID-19 همچنان بر زنجیره تامین قطعات تاثیر میگذارد، مقطعی بودن این مورد، دور از انتظار نیست . بالاخره این کمبود قطعات به پایان میرسد. به این ترتیب، تغییرات سالانه منظم و قابل پیش بینی در فروش در این محیط فعلی تا حدودی خارج از برنامه است.هر دو پلی استیشن 5 و ایکس باکس سری X|S اکنون در سطح جهانی در دسترس هستند البته اگر بتوانید یکی از آنها را در اختیار بگیرید! سونی و مایکروسافت کنسولهای نسل 9 خود را در نوامبر سال گذشته عرضه کردند.
پلی استیشن 5 یک قطعه سخت افزاری جذاب و منحصر به فرد است، و در حالی که قبلاً جزئیاتی در مورد داستان طراحی این سیستم شنیده بودیم، شنیدن چیزهای بیشتر همیشه سرگرم کننده است. به گزارش گیمینگرویتی، خوشبختانه مارک سرنی که معمار سیستم و طراح ارشد PS4 و PS5 محسوب میشود، توضیحات جدیدی را درباره روند توسعه و ایده های اولیه با طرفداران و علاقه مندان به اشتراک گذاشته است.سرنی به تعدادی از موضوعاتی که قبلاً درباره آنها شنیدهایم اشاره کرده از جمله: GPU، کنترلر، صدای سه بعدی و غیره. اما او همچنین برخی جزئیات جالب و جدید را برای اولین بار فاش کرده است. هنگام بحث در مورد درایو حالت جامد PS5 که به عنوان یکی از ویژگیهای اصلی دستگاه مطرح شده است، سرنی عنوان کرد که این Tim Sweeney از Epic بوده که بیشترین تلاش را برای ساخت این فناوری جدید انجام داده!ما از زمان عرضه پلیاستیشن 4 درخواستهایی برای قرار دادن SSD در کنسول های خود دریافت میکردیم. بهویژه، تیم سوئینی که بنیانگذار رویایی Epic Games است، گفت که هارد دیسکها صنعت را عقب نگه میدارند. او نگفت که هارد دیسکها، او گفت: «رسانههای چرخان زنگزده! توسعه دهندگان یک NVME SSD با حداقل 1 گیگابایت بر ثانیه سرعت خواندن از ما درخواست کردند و ما به آن نگاه کردیم و تصمیم گرفتیم که شاید بتوانیم به 5 تا 10 برابر این سرعت دست پیدا کنیم. پس همیشه داشتن یک هدف والا خوب است!مارک سرنینکته جالب این است که سرنی همچنین به طور خاص از فناوری جدید Unreal Engine 5 Nanite Epic استفاده میکند که برای پخش ویدئوهایی با کیفیت بالا در بازیها، به SSD بستگی دارد. واقعاً به نظر میرسد که PS5 تا حدودی بر اساس خواستههای Epic و Unreal Engine 5 طراحی شده است. این واقعیت که این موتور برای اولین بار در PS5 نشان داده شد، هم دلیل محمکی برای این ادعا به حساب میآید.سرنی همچنین اشارات کوچکی به چند موضوع دیگر که قبلاً آنها را توضیح نداده است هم داشت از جمله فشرده سازی نامرئی PS5، که توسعه دهندگان از آن برای کاهش اندازه فایل های PS5 استفاده می کنند. بسیاری تصور میکردند که SSD کارآمدتر دلیل کوچکتر شدن فایلها است، اما نه، این فقط یک سیستم فشردهسازی بسیار کارآمد است که در I/O و سیستم عامل یکپارچه PS5 تعبیه شده است.
به گزارش گیمینگرویتی، نخستین تیزر سریال Resident Evil که توسط Netflix در دست ساخت قرار دارد، روز 22 اردیبهشت منتشر شد. داستان این سریال که روز 14 جولای (23 تیر) از Netflix منتشر خواهد شد، در شهر Racoon City اتفاق میافتد و سازمان Umbrella Corporation نیز در آن حضور دارد.در این تیزر، نگاهی به New Racoon City 2022 انداخته میشود و همچنين تیتری میبینیم که میگوید London 2036. به این معنا که داستان سریال ماجرای سقوط Racoon City پس از شیوع بیماری را روایت میکند. لوگوی Umbrella Corporation نیز در چند سکانس مختلف مشاهده میشود. به نقل از پیرنگی که توسط نتفلیکس منتشر شد، میدانیم که فرزندان Wesker در سریال حضور دارند و به کشف رازهای شهر New Racoon City میپردازند. Albert Wesker یکی از نقشهای منفی مجموعهی Resident Evil میباشد. به گفتهی پیرنگ: «رازهایی که فرزندان Wesker هنگام نقل مکان به این شهر کشف میکنند ممکن است پایان همهچیز را رقم بزنند».دسامبر سال گذشته، Netflix تیزری بسیار کوتاه از سریال منتشر کرد که در آن سگ معروف بازیها، Cerberus را در حال قدم زدن به سمت دوربین نمایش میداد. هنگامی که Cerberus سرش را در تیزر میچرخاند میتوان گوشت پوسیدهی کنار صورتش را در نور قرمز محیط دید. سپس، لوگوی سریال نمایش داده میشود.نتفلیکس تا کنون تعداد زیادی اقتباس سینمایی از بازیها ساخته است که از مهمترین آنها میتوان به The Witcher ،Sonic The Hedgehog ،Castlevania و یک فیلم CGI از مجموعهی Resident Evil اشاره کرد. این شرکت هماکنون در حال ساخت 3 محصول سینمایی از عناوین Ubisoft میباشد: The Division ،Beyond Good & Evil و نیز سریال Assassin's Creed.
مدتی از اعلام تمدید سریال Love, Death and Robots برای فصل سوم میگذرد. اکنون به گزارش گیمینگرویتی، شرکت Netflix با انتشار تریلری نیمنگاهی به داستانهای موجود در این فصل را فراهم کرده است. در این فصل داستان نیز مانند گذشته، هر قسمت داستانی کوتاه را روایت میکند که عمدتا در یکی از ژانرهای علمی تخیلی، ترسناک و بعضا فانتزی قرار میگیرند. اما چیزی که Love, Death and Robots را از باقی سریالها متمایز میکند، تنوع در ارائهی داستان میباشد. در این فصل نیز شاهد انواع سبکهای انیمیشنسازی از هایپررئال تا تکنیکهای Cel-Shading هستیم. به گفتهی Netflix، فصل سوم شامل 9 داستان کوتاه خواهد بود و تنها عنصری که این داستانها را به هم مرتبط میسازد، حیوانات این سریال است. در سکانسهای مختلف میتوان موشهای جنگجو، خرچنگهای عظیمالجثه، خرسهای نیمه ربات و همچنین گربههای فضانورد را دید.فصل سوم Love, Death and Robots به تهیهکنندگی Tim Miller و David Fincher از تاریخ 20 می (30 اردیبهشت) پخش خواهد شد.
به گزارش گیمینگرویتی، اخیراً کمپانی تولید انیمیشن Studio Colorido قراردادی چند ساله با غول صنعت استریمینگ نتفلیکس امضا کرده و طبق آن متعهد شده تا در مجموع 3 انیمه سینمایی بلند برای نتفلیکس تولید کند. این فهرست شامل فیلمی از توموتاکا شیبایاما، کارگردان فیلم A Whisker Away است. این فیلم هنوز عنوان رسمی ندارد اما انتظار می رود در سال 2024 اکران شود. شیبایاما در پستی که در وبسایت رسمی Colorido منتشر کرد، مفهوم پنهان فیلم آینده خود را توضیح داد: «فیلم جدیدی که در حال حاضر در حال برنامهریزی آن هستم، داستان عشقی مرموز است که در فصل زمستان آشکار میشود. من میخواهم اثری را ارائه کنم که آهنگی باشد برای شاد کردن همه و در عین حال چیزهای خارقالعادهای را که ناگهان به زندگی روزمره و رشد عاطفی شخصیتها میآیند، به تصویر بکشد. امیدوارم شما از دیدن آن لذت ببرید.»A Whisker Away به کارگردانی شیبایاما در کنار جونیچی ساتو، در سال 2020 جزو عناوین انیمهای اصلی در نتفلیکس بود و به طور انحصاری روی این پلتفرم در دسترس است. ماری اوکادا فیلمنامه آن را نوشته و مینا کوبوتا موسیقی آن را نواخته است. آهنگ افتتاحیه این انیمه "Hannah and Borei" و قطعه پایانی آن "Usotsuki" هر دو توسط گروه راک ژاپنی (Yorushika) اجرا میشوند.به گفته کوجی یاماموتو (رئیس استدیوی کلوریدو)، هدف قرارداد با نتفلیکس خلق آثاری است که بینظیر بودن جهتگیری خلاقانه این استدیو را نشان میدهند. وی همچنین افزود که برای رسیدن به این هدف بسیار تلاش کردهاند و در مسیر خود پیشروی خواهند کرد. او در ادامه گفت:نتفلیکس فیلمها و انیمههای ژاپنی را با کاربران سراسر جهان مرتبط میکند. برای 10 سال آینده، ما میخواهیم به ساخت آثار اصلی که منحصر به فرد کلرادو هستند با اطمینان ادامه دهیم. ما از این مرحله 10 ساله از زمان تأسیس خود به عنوان فرصتی برای همکاری با نتفلیکس برای ارائه آثاری فاخر و کم نظیر استفاده خواهیم کرد.در نهایت باید گفت که Studio Colorido در حال حاضر دهمین سالگرد تاسیس خود را جشن میگیرد و اولین فیلم بلند آنها، Hinata no Aoshigure در سال 2013 اکران شد.
به گزارش گیمینگرویتی، نخستین تریلر فیلم Avatar: The Way of Water بالاخره منتشر شد و با محتوای خود انتظار مخاطبین از این فیلم را افزایش داد.در فیلم Avatar، شخصیت اصلی با نام Jake Sully (با بازی Sam Worthington) پس از پیوستن به قبلیهی Na'vi و بخشیده شدن توسط آنها به ناجی سیارهی Pandora تبدیل شد. در ادامه، Jake با انتقال دادن آگاهی خود به آواتاری مشابه ساکنین Na'vi، توانست به همراه جفت خود، Neytiri (با بازی Zoe Saldana) در این سیاره که برای انسانها جو مسمومی دارد، زندگی کند. اکنون در فیلم Avatar: The Way of Water هر دو شخصیت Jake و Neytiri برمیگردند و مخاطب متوجه بچههای آنان میشود. در سکانسهای مختلفی از فیلم دیده میشود که چطور رشد خانوادههای Na'vi نقش مهمی در داستان فیلم دارد. همچنین در کنار بچههای نژاد Na'vi، میتوان Jake و Neytiri را در حال مراقبت از یک کودک انسان دید که برای زنده ماندن در Pandora ماسک به صورت دارد.حضور یک بچهی انسان سوالات زیادی را پیش میآورد. برای مثال اینکه سیاره Pandora چطور به تهاجم زمین برای تصاحب ماده Unobtanium واکنش نشان داده است. بهنظر میرسد نسل انسان بهطور کامل این سیاره را ترک نکردهاند. در کنار سکانسهایی که زیبایی صخرههای صاحلی Metkayina به تصویر میکشند میتوان چند Avatar با لباسها و اسلحههای انسانی دید. این میتواند به معنی استفادهی دوبارهی انسانها از Avatarها بهعنوان سلاحهای جنگی باشد.هرچند که نمیتوان از تریلر بالا به پیرنگ The Way of Water پیبرد. اما با دیدن عناصر موجود در آن میتوان فهمید که بار دیگر قبیلهی Na'vi مجبور به دفاع از سرزمین خود در برابر مهاجمینی میباشد که تشنهی منابع طبیعی آن هستند.فیلم Avatar: The Way of Water در تاریخ 16 دسامبر (25 آذر) به سینماها خواهد آمد.
نکته: این متن ممکن است بخشی از داستان فیلم را لو بدهد.کمتر سینمادوستی را پیدا خواهید کرد که «خون به پا خواهد شد» را ندیده و یا حداقل نام آن را نشنیده باشد؛ اثری که نام پل توماس اندرسون (Paul Thomas Anderson) را به عنوان یک کارگردان بزرگ، همرده شاخصترین افراد این رشته قرار داد. این فیلم علیرغم بینقص بودن و زیبایی خود، اثری متفاوت به نسبت کارنامه توماس اندرسون به شمار میرود. فیلمهای پس از آن نیز، همگی در کنار حفظ ارزشهای خود، آرام آرام از جوهره و علاقههای شخصی بارز این کارگردان در سبک و فضاسازی فاصله میگرفتند. بعد از چندین فیلم و موفقیتهای کم و بیش، حال کارگردان محبوب هالیوودی دلش هوای جوانی کرده و با فیلمی کمدی رمانتیک، به دل هالیوود دهه 70 شیرجه میزند.با ما در ادامه این مقاله در گیمینگرویتی همراه باشید.داستان لیکوریش پیتزا، روایتگر عشقی خام و به ظاهر عبث، در آمریکای پر جنب و جوش دهه 70 است. قصه درباره علاقه قلبی گری (Gary) و آلانا (Alana) و کشمکش بین این دو است. علاقهای که به دلیل اختلاف سنی زیاد نمیداند چگونه و از چه راهی خود را بروز دهد و فیلم به بررسی لحظات تلخ و شیرین چنین رابطهای، همراه با چاشنی کوچکی از هالیوود میپردازد.مثل تمامی آثار اندرسون، لیکوریش پیتزا نیز از شخصیتپردازی خاص و مولفانه او بهرهمند است. سکانس ابتدایی سلسله اتفاقات کوچکی را نشان میدهد که منجر به ملاقات گری و آلانا به بهانه یک آینه دستی میشود. عشق و رابطه عاطفی در ذهن گری چیزی فراتر از این برخورد ساده نیست و فیلم با اشارات مستقیم و غیرمستقیم سعی در فهماندن این مطلب به مخاطبانش دارد. در سمت دیگر داستان، آلانا دختری است که نمیداند در زندگی خود به دنبال چه چیزی است. رابطه خوبی با خانواده خود ندارد و بدرفتاری خواهران بزرگترش، او را از لحاظ ذهنی به سمت دوستی با عده ای نوجوان سوق میدهد. توماس اندرسون پایه و ستون مرکزی دو شخصیت اصلی خود را در همان سی دقیقه ابتدایی فیلم بنا کرده و باقی فیلم به تشریح بیشتر و شاخ و برگ دادن به آن رفتارها میپردازد. شخصیتهای فیلم مرحله به مرحله و به نوبت، برای یکدیگر مشکل ایجاد میکنند، سد راه روابط همدیگر میشوند و اجازه زندگی آزادانه را به طرف مقابل نمیدهند، ولی در همان حال به هم عشق میورزند، برای یکدیگر نگران میشوند و برای موفقیت هم نیز تلاش میکنند.توماس اندرسون کارگردان کمحرفی است و تمام تلاش خود را معطوف به صحبت از زبان دوربین میکند. در آثار او جمله «دوربین بهترین راوی است» به بهترین روش ممکن نمود پیدا کرده و یکی از دلایل موفقیت وی نیز، همین ویژگی او است. اگر زیبایی بصری و دکوپاژ جذاب فیلم را کنار بگذاریم و تاثیر فیلمبرداری در انتقال حال و هوای دوران ماندگار هالیوود را برای لحظهای فراموش کنیم، بازهم استفاده حسابشده و همگام با داستان اندرسون از دوربین، بیننده را شگفتزده خواهد کرد. برای مثال، فاصله میان آلانا و پدرش در دیدار اول و همچنین سکانسهای صحبت گری با مادرش و رابطه غیرعاطفی و اداری آنها، خانواده این دو شخصیت را به خوبی برای بینندگان تشریح میکند. این جوهرهی همیشگی اندرسون، در سکانس پایانی به کمک مونتاژ هنری و حرفهای، به اوج خود رسیده و دو شخصیت فیلم را به آغوش یکدیگر هدایت میکند.ماجراجوییهای گری و آلانا گاه از هم جدا و گاه همگام با یکدیگر دنبال میشود. هر کدام از این شخصیتها در بخشی از داستان خود ورود به دنیای هالیوود را به عنوان یک شخصیت فرعی و کماهمیت تجربه میکنند. آلانا به سفری کوتاه با جک هولدن رهسپار شده و خیلی زود به اشتباه خود پی میبرد. گری نیز که در ابتدا یک کودک تلوزیونی بوده، به راحتی از شغل خود عقب میکشد و بیاهمیت بودن این مسئله را به آلانا نشان میدهد. هرکدام از این داستانکها تاثیری روی دو عاشقپیشه فیلم گذاشته و آنها را رفته رفته به تبدیل شدن به یک انسان پخته نزدیکتر میسازد. رابطه پینگ پونگی این دو در هر داستانک به شکل خاصی نمود پیدا میکند. گاهی برای کمک به یکدیگر مسافتی طولانی را دویده و گاهی از روی لجبازی و حسادت، به سمت رابطه با افراد غریبه متمایل میشوند. هدف فیلم از میان این داستانکهای بیربط این است که ذهن کودکانه هر دو را به شکلی واضح نشان دهد. هرچند که در بخشهایی فیلم در حفظ ریتم و بالانس مورد نیاز خودش میان داستانکها موفق عمل نمیکند، اما در هدف نهایی خود موفق ظاهر شده و کاستیهای جزئی را در تصویر کلی اثر، جبران میکند. ماجراهای گری و آلانا با جان پیترز (تهیهکننده هالیوودی و همسر باربارا استرایسند) یکی از مباحثی است که آنطور که انتظار میرفت، به دل نمینشیند یا شاید به دلیل کوتاهی داستان، فرصتی برای عرض اندام پیدا نمیکند. اما حضور این شخصیت و ماجرای او در فیلم، بار پستمدرن اثر را بیشتر کرده و از این بابت به هوای کلی اثر کمک میکند.لیکوریش پیتزا نه فقط بازگشت توماس اندرسون به سینمای مورد علاقه خودش، بلکه یک بازگشت قوی نیز به عناصر پستمدرن را برنامهریزی میکند. مینیاستوریهای پرت و بدون اتصال، حضور شخصیتهای واقعی در بستر یک داستان ساختگی، طنزی به شدت هجوآمیز و به ظاهر مضحک، پایانبندی خوش و تا مقداری پریانی و چند عنصر دیگر در قالب یک قصه کمدی رمانتیک جمعآوری شده و حتی اگر در به دست آوردن دل مخاطب عام ناموفق باشد (که دست بر قضا موفق بود)، در راضی کردن طرفداران توماس اندرسون ناموفق نخواهد بود.این فیلم اثری تازه نفس به شمار میرود و پل توماس با زیرکی در ورطه تکرار خودش اسیر نمیشود، اما بازهم عصارهای از فیلمهای مختلف او در این فیلم به شکلی مثبت قابل مشاهده است. طنز لیکوریش، یادآور ماجراهای احمقانه «خباثت درون» است و عشق عجیب و غریبش، خاطره فیلم «مگنولیا» را در ذهن زنده میکند. اشارات ریز و درشت فیلم به فضای تاریک استودیوهای هالیوود نیز میتواند جرعه کوچکی از فیلم «شبهای عیاشی» باشد. توماس اندرسون خستگی خود را از فضای فیلمهای اخیرش، با بیانیهای محکم و حرفهای به خود و جهانیان گوشزد میکند. در کنار ارائه داستانی تازه و همچنین چالشبرانگیز، اندرسون پلی به گذشته خود میزند و چه در موضوع و چه در حال و هوای فیلم، تعطیلات کوتاهی به خود میدهد. اندرسون لیکوریش را از روی غریضه درونی خود و صرفا با علاقه قلبی کامل آفریده و شاید همین اتفاق یکی از دلایل موفقیت فیلم در زمینه کارگردانی و فیلمنامه باشد.به سختی میتوان کارگردانی را پیدا کرد که در باز کردن لایههای شخصیتی کارکترهایش، تا این حد تبحر داشته باشد. عذر فرویدی نهان شده در پیشزمینه هر شخصیت، به بهترین نحو در رفتار و عملکرد آنها در شرایط مختلف اثرگذار است. این پرداخت دقیق، بخش بزرگی از موفقیت خود را مدیون همکاری فیلمنامه و کارگردانی در آثار او هستند که این مهم در این فیلم نیز به قدرت همیشگی خود باقی است و اینگونه پل توماس توانسته به راحتی و بدون نیاز به هیچ توضیح اضافهای، رفتار و عملکرد گری و آلانا را برای بینندههای خود منطقی جلوه دهد. حتی شخصیتهای فرعی فیلم نیز به خوبی ساخته و پرداخته شدهاند. از جک هولدن تا دوست خانوادگی گری، هرکدام به نحوی منحصر به فرد خود را مقابل دوربین رسوا میکنند.ترکیب نهایی اثر، به تاثیرگذاری «خون به پا خواهد شد» نخواهد بود و داستان به اندازه فیلم «استاد» چالشبرانگیز نیست و شاید همین ساده و کمحاشیه بودن داستان باعث کمتر دیده شدن فیلم شود. بسیاری از مخاطبین از اندرسون توقع دست گذاشتن روی مسائل بحثبرانگیزتری را دارند اما اندرسون با این فیلم نشان داد که هرچقدر فیلمهای مهم و خاص آفریده باشد، هنوز هم همان پسرک جوان عاشق سینما است که به ساخت یک اثر سینمایی بیشتر از شاهکار بودن آن اهمیت میدهد. پل توماس اندرسون در نگارش فیلمنامهای متناسب با فضای ذهنی خود از داستان موفق بوده و میزانسن، فیلمبرداری و مونتاژ فیلم همگی در بهترین حالت خود قرار دارند. بازیگر های اصلی فیلم قطعا در حد دیلوییس و فینیکس میخکوبکننده ظاهر نمیشوند و در کل نقش آنها پتانسیل چنین اجرایی را به آنها نمیدهد. ولی این بدین معنی نیست که اجراهای فیلم خوب نبودهاند. بازی دو شخصیت اصلی با بازیگران ناشناخته، مکمل خوبی برای نقشهای کوتاه ولی با بازیگران معروف فیلم شده است. اجرای محشر شان پن (Sean Penn) در نقش یک سلبریتی هوسباز و بازی خوب اما به شدت کوتاه بردلی کوپر (Bradley Cooper) در کالبد تهیهکنندهای عصبی و زودرنج، جزو لذتهای زودگذر این فیلم محسوب میشوند. یکی دیگر از این لذتهای کوتاه، اشارات و رفرنسهای او به سینمای دهه 70 است. تیتراژهای فیلم و به خصوص تیتراژ پایانی آن، کاملا حال و هوای کلاسیک را در خود دارد. چنین اشاراتی نیز در بستر فیلم کم و بیش مشاهده میشود. اهمیتی ندارد که لیکوریش پیتزا به اندازه دیگر آثار اندرسون معروف و محبوب شود و یا مورد استقبال جشنوارههای مختلف قرار گیرد؛ اندرسون این فیلم را برای اثبات خودش به خودش ساخته است. توقعات از فیلمهای توماس اندرسون هیچگاه پایین نبوده و نیست و او با اطلاع از این موضوع، تجربیات خودش را در بستر رویاهای جوانیاش به نمایش درآورده است.
گاتهام، شهری که روز و شب آن به یک اندازه درندهخو و تاریک است. باز هم همان داستان همیشگی؛ بتمنی که برای حفظ شهر خود از دست یاغیان، خود به یک یاغی سیاهپوش تبدیل میشود. بتمنی که امروز مقابل ما قد علم کرده است، در پوستین و ظاهر تفاوت چندانی با همقطاران قبلی خود ندارد، اما در بطن داستان به خوبی توانسته فیلمی جذاب، وفادار و چند لایه را برای سلیقههای مختلف تهیه و پردازش کند.با گیمینگرویتی در ادامه این مقاله، همراه باشید.مت ریوز (Matt Reeves) کارگردان نه چندان مطرح آمریکایی، از زیر بار مسئولیت کارگردانی این فیلم، سربلند خارج میشود. بتمن او کلاژی است که هرچند از عناوین مشهور و موفق قبل از خود الهامات زیادی گرفته، اما در نتیجه نهایی اثری کاملا خالص و تازه را به بینندگان خود هدیه میدهد. بتمن او به اندازه فیلمهای تیم برتون (Tim Burton) و چه بسا بیشتر از آنها به کمیک وفادار بوده و از سگانه کریستوفر نولان (Christopher Nolan) دارکتر و زهردارتر است. الهامبرداریهای او به بتمنهای هنر هفتم خلاصه نمیشود. فضای معمایی – جنایی فیلم یادآور آثار معروف دیوید فینچر(David Fincher) هستند و حتی میتوان ردپایی از سری بازیهای بتمن را در سکانسهای مبارزه این فیلم، یافت کرد. بروس وین (Bruce Wayne) در این فیلم، صرفا جوانی ثروتمند و افسرده است که در جنگی درونی برای یافتن هویت حقیقی خود و یافتن حقایق گذشتهاش به سر میبرد. ویلینهای این مجموعه، از بکر بودن بیشتری در سینما بهره میبرند. پنگوئن پس از فیلم برتون در دهه هشتاد، باری دیگر از قبر سر برداشته و سعی دارد تا مسیر خود را میان کپه بزرگی از جنایتکاران، پیدا کند. ریدلر به تازگی شکست روحی و ذهنی خود را تجربه کرده و پس از پایان فیلم، موفق به یافتن شرارت درونی خود میشود. تازگی ورود این ضدقهرمانان به سینما، بدون بازیهای منحصر به فرد و جذاب بازیگرانشان به طرزی عبث.، بیهدف جلوهگر میشد؛ اما بازیگران انتخابی مت ریوز، به بهترین شکل ممکن به این شخصیتهای بیجان، روح و جان دمیدهاند.تمامی این موارد دست در دست هم داده تا بروس وین را، در چالشی روانشناختی به دام بیاندازند. چالشی که در آن سختترین کار برای بروس وین، این است که خود را از دشمنان حقیقی گاتهام، تمیز دهد.فیلم با سکانسی قدرتمند کار خود را آغاز میکند. شخصیت دوگانه بتمن؛ چهرهی خشن و ترسناک شب و البته افسرده و سردرگم روز، در ابتدای فیلم به خوبی تشریح میشوند. بتمن این شهر قهرمانی است ترسناک برای مجرمین اما در عین حال، از مقبولیت بالایی در چشمان مردم و پلیس بهرهمند نیست. او با دو معمای اساسی در این فیلم روبرو میشود. در وهله اول بتمن باید چیستانهای مسخره و البته مرگبار ریدلر را برای پلیس شهر حل کرده و در مرحله دوم، گره از زندگی سابق خود و فعالیتهای مرموز پدرش باز کند. این چاله روانشناختی، دقیقا تفاوت اصلی بتمن با قهرمانان دیگر را شکل میدهد؛ مشکلی که بتمن را از همیشه برای بینندگان ملموستر و قابل باورتر میسازد.آنتاگونیست اصلی داستان یعنی ریدلر، وظیفه ایجاد این کشمش را بر عهده میگیرد. شخصیتی که با بازی خوب «Paul Dano» توانسته کفه ترازو را به خوبی هماهنگ و مساوی با بتمن قرار دهد. او و پنگوئن داستان ضمن داشتن اسکرین تایم کم به نسبت زمان طولانی فیلم، عملکرد درخشان و چشمگیری را از خود به نمایش میگذارند. چنین نمایشی قطعا عطش تماشاگران را برای قسمتهای بعدی این مجموعه بیش از پیش خواهد کرد. ویلینها تنها بازیگران خوب داستان نیستند. شخصیت جیمز گوردون نیز با بازی «Jeffery Wright» عملکردی فراتر از حد انتظار را از خود نشان میدهد. برخلاف سابق، فعالیتهای او در روشن و خاموش کردن «Bat-signal» خلاصه نمیشود. جیمز گوردون این بار نقشی اساسی را در اعتماد متقابل پلیس و بتمن بر عهده دارد. شخصیت او با حساسیتهای به موقع و بازی مناسب جفری رایت، به طرزی زیرکانه و زیرپوستی خود را از همان ابتدای فیلم و مقابل دوربین، ثابت میکند. صد حیف که تمامی شخصیتهای فرعی داستان، نتوانستند نمایشی به خودی جیمز گوردون در فیلم از خود نشان دهند.برخلاف نمونههای ذکر شده و حتی ذکر نشده، تمامی شخصیتهای این فیلم در رساندن توقعات بینندگان به مرحله مورد نیاز موفق عمل نمیکنند. یکی از بارزترین اشکالات در شخصیتپردازی فیلم، کارکتر کتوومن و رابطه او با بتمن است. شیمی بین این دو شخصیت به سطحیترین شکل ممکن در فیلمنامه و کالبد اثر نمود پیدا میکند. هیچ انگیزه، دلیل و هدف مشخصی از این رابطه در میان نبوده و وجود آن صرفا در ایجاد یک سکانس خداحافظی دراماتیک خلاصه میشود. نقطه شروع و پایان این رابطه قابل تشخیص نیست و داستان در صورت نبود چنین رابطه عاشقانه سادهای در بستر خود، میتوانست به شکل روانتری به انجام وظایفش در پیشبرد داستان بپردازد. شخصیت کتوومن نیز به شکل مستقل و خارج از رابطه با بتمن، کمک زیادی به فیلم نمیکند و چه از نظر بازیگری و چه پرداخت شخصیت، در جلب توجه طرفداران ناکام میماند. شخصیت و خط داستانی او تا پایان فیلم صرفا به شکل ابزاری یک بار مصرف برای به حرکت درآوردن داستان توسط مت ریوز، استفاده شده و به همان شکل باقی میماند. از جایی که خراب کردن و حذف این رابطه در قسمتهای بعدی بسیار آسانتر از درست کردن و ویرایش آن برای مخاطبین است، مت ریوز با پاک کردن فیلم بعدی از چنین رابطه مصنوعی و خشکی، میتواند لطف بزرگی در حق خود و فیلم آیندهاش کرده باشد. هرچند میتوان رابرت پتینسون (Robert Pattinson) را مقصر بخشی از این شکست در رابطه کتوومن و بتمن دانست. پتینسون انتخاب کاملا مناسبی برای دوران شروع بتمن بوده و چهره و شمایل او کاملا با فضای سرد و افسرده فیلم همخوانی دارد. اما مشکل جایی است که پتینسون برای بتمن بودن، عملکردی معمولی را از خود بروز میدهد. او همانقدر که در نمایش کشمکش درونی بروس وین موفق است، هنگام نشان دادن این دغدغه در کالبد بتمن، سردرگم و بلاتکلیف عمل میکند. احساسات او در سکانسهای اساسی پشت نقاب ضخیمش پنهان شده و در اکثر اوقات، موفق به عبور از آن نمیشود. پتینسون نیز مانند کارکتر خود یعنی بتمن، رویاهای بزرگی را در سینه حمل میکند اما هنوز به تجربه کافی برای محقق کردن آنها دست پیدا نکرده است. پاشنه آشیل این نقشآفرینی خوب و قابل قبول این است که پتینسون در خلق یک بروس وین سیاه و سردرگم، به مراتب موفقتر از ساخت بتمن عمل میکند؛ بتمنی که شاید در اعماق صدای بم و چشمان نافذش بیننده را جذب نکند؛ اما نشانههای فراوانی از یک بتمن خوب و دقیق را مقابل چشمان ما به خط کرده و تماشاگران را برای رفع مشکلات خود در آینده، امیدوار میکند.فیلمنامه بتمن، اثری است که ضمن وجود ایراداتی کوچک و گاهی بزرگ، توانسته انسجام خود را برای بیان وقایع، حفظ کند. شخصیتپردازیها گاها بدون توجه خاصی در گستره وسیع داستان رها میشوند و برخورد و تلاقی اتفاقات در دنیای فیلم، در موارد اندکی برای بینندگان توضیح داده نمیشود. نکات ریزی در داستان وجود دارد که میتوان آنها را نمونههای کوچکی از نابالغ بودن فیلمنامه به حساب آورد و یا به استفاده شدید از عنصر تصادف ربط داد؛ مانند حل شدن معمای نهایی ریدلر درست قبل از به وقوع پیوستن آن و یا موارد این چنینی، اما متن این فیلم در تصویر نهایی عملکردی خوب و جذاب را از خود نشان داده و سرنخهای زیادی برای بینندگان درباره نسخههای بعدی قرار میدهد.کارگردانی فیلم نیز درست مانند فیلمنامه آن، از خود پتانسیلهای زیادی نشان داده و در عین حال در رسیدن به کمال موفق ظاهر نمیشود. ساخت و پرورش یک گاتهام تیره، فاسد و درندهخو چیزی است که کمتر در مدیوم سینما شاهد آن بودهایم و مت ریوز با نگاهی دقیق به دنیای کمیک و همچنین الهاماتی آشکار از برخی آثار بزرگ سینمایی، در خلق این شهر کاملا سربلند و پیروز ظاهر میشود. فساد گاتهام تنها در لوکیشنهای کمنور و فضاهای تنگ خلاصه نمیشود. سیاهیهای این شهر به خوبی در عمق شخصیتها نفوذ کرده و تک تک آنان را، از ماموران پلیس تا شهروندان عادی و خرده خلافکاران، تحت شعاع قرار میدهد. دوربین و تدوین فیلم تاثیر بزرگ و مناسبی در محصول نهایی گذاشته و با دانش نسبت به اینکه قرار است چه پیام یا هدفی را در پایان فیلم برای بینندگان نمایش دهد، به یکی از ارکانهای مهم در موفقیت مت ریوز تبدیل میشود. ریوز در مقام کارگردان و نویسنده این اثر، توانسته تا فضایی ثابت را برای کارگردانی خود انتخاب کند و قدم اول را برای رسیدن به فرمی واحد در یک دنیای اقتباسی از کمیکهای بتمن، استوار و محکم بردارد.بنمایه اصلی این قسمت از مجموعههای بزرگ بتمن، جنگ درونی وی با خود است و تلاش او برای انکار شباهتی که میان بتمن و دیگر یاغیان است، یکی از اصلیترین چالشهای فیلم را رقم میزند. ریدلر خودش را موش کوچکی میداند که برای ایجاد خرابیهای بزرگ، به بالهایی قدرتمند نیاز دارد و اینگونه بتمن را شایسته کمک به خویش میداند. در سوی دیگر داستان نیز بتمن ناخواسته به اجرای این نقش پرداخته و خودش را در جبهه ریدلر قرار میدهد. چنین طرحی بدون شک میتواند جذابیتهای خاص و جدیدی را به این مجموعه تزریق کند؛ اما صد حیف که چنین ایدهای، هیچگاه به لایههای زیرین فیلم نفوذ نمیکند. فیلم قصد دارد تا شباهت ریدلر و بتمن را به صورت حفرهای بزرگ در ذهن بتمن نشان دهد و در مسیر این هدف، اقدام به حفر چالهای کوچک و کمعمق کرده و سپس خود و تماشاچیان را در بارش شخصیت و معما، سرگرم میکند. تمرکز اصلی فیلم معطوف به جدال بین ریدلر و بتمن شده و به شکلی ناخودآگاه، قدرت خود را برای پردازش مشکلات درونی بتمن، فراموش میکند. هرچند که انفجارهای متعدد و در خطر افتادن جان مردم بیگناه همیشه برای طرفداران لذتبخش است، اما دیدن تقلای بروس وین در جنگ یک نفره با خود و گذشتهاش میتوانست عنصر بسیار جدیدتری را به داستان وارد کرده و نام خود را از این زاویه نیز به عنوان یک اقتباس خاص از شوالیه سیاه گاتهام، ثبت کند. شاید ریوز تصمیم گرفته تا این مسئله را در قسمتهای بعدی مطرح کند، شاید قرار است چنین ایده جذابی آرام آرام به مرحله پخت رسیده و خود را نشان دهد. ممکن است ریوز برای بروز این ویژگی شخصیتی از بتمن، به انتظار بهترین سلاح خود یعنی جوکر نشسته باشد. کاملا بدیهی است که رقابت بین ریدلر و بتمن به هر جایگاه و مرتبه والایی که رسد، باز هم مقابل جدال جنونآمیز خفاش و دلقک کاملا دست و پا بسته نشان میدهد. حتی این احتمال وجود دارد که در فیلمهای بعدی، تمامی این مقدمات و آمادهسازیها به تاریخ پیوسته و ریوز داستان جدیدی را برای بینندگان خود باز کند. در هر صورت، این فیلم در بزرگ و کامل کردن این مسئله، عملکرد موفقیتآمیزی از خود نشان نمیدهد.فیلم در مراحل پایانی، پایههای دنباله خود را استوار بنا میکند. ورود کادوپیچ شده و به موقع جوکر و شروع رابطه او با ریدلر به تنهایی برای تزریق هیجان به طرفداران کافی است. همچنین یک رابطه و شیمی مناسب بین پنگوئن و ریدلر، کمترین چیزی است که طرفداران دنیای کامیک بتمن از این فیلم انتظار دارند. تماشای یک بتمن پختهتر که به دنبال فسادزدایی از شهری است که حال پنگوئن به خلافکار بزرگ آن تبدیل شده است. شهری که دیگر مملو از دیوانههای نابغهای است که با بمب، سلاح و مرگ به استقبال مردم همیشه قربانی گاتهام میروند. چه کسی میتواند چشم به روی چنین منظره زیبا و جذابی ببندد؟
به گزارش گیمینگرویتی، جدیدترین تریلر از اسپین آف جدید Game of Thrones بهنام House of The Dragon توسط HBO منتشر شد.این سریال که با الهام از کتاب George R. R. Martin به نام Fire & Blood ساخته شده است، مقدمهای بر وقایع سریال Game of Thrones میباشد. درحالی که Game of Thrones به ماجرای آخرین Targaryen برای بازپسگیری تاج و تخت میپرداخت، House of The Dragon ماجرای سلطنت خونینی را روایت میکند که منجر به پایان نسل Targaryenها خواهد شد. در این تریلر میتوان اجداد بعضی از خاندانهای معروف Game of Thrones را دید که در حال ادای احترام و سوگند به پادشاه Viserys Targaryen هستند. مانند Lord Rickon Stark، از نیاکان معروف خاندان Stark که بینندهها او را میشناسند، Boremund Baratheon، از اجداد Robert و همچنین Corlys Velaryon، رهبر خاندانی که در سریال Game of Thrones تسلیم Baratheonها شد.جالب توجه است که این رهبران وفاداری خود را نه تنها به شاه Viserys، بلکه به دختر و جانشین او، Rhaenerya نیز اعلام میکنند. با توجه به اینکه تاریخ Westeros شامل پدرانی است که سلطنت را به دست پسران خود سپردهاند، اعلام Rhaenerya بهعنوان جانشین شاه Viserys باعث ایجاد درگیریهای زیادی (بهخصوص در درون خاندان) خواهد شد.George R. R. Martin تهیهکنندهی اجرایی این سریال و یکی از سازندگان آن است و در کنار او نویسندگانی مانند Ryan Condal ،Miguel Sapochnik و Sara Hess نیز فعالیت میکنند.بخشی از بازیگران این سریال عبارتند از:Paddy Considine در نقش Viserys TargaryenMatt Smith در نقش شاهزاده Daemon TargaryenOlivia Cooke در نقش Alicent HightowerEmma D'Arcy در نقش شاهدخت Rhaenys TargaryenFabien Frankel در نقش Ser Cristol ColeSonoya Mizuno در نقش MysariaRhys Ifans ر نقش Otto HightowerHouse of The Dragon تنها شروع پروژهی گسترش جهان Game of Thrones خواهد بود. درحالی که HBO ساخت 5 سریال اسپینآف برای پر کردن جای خالی Game of Thrones را در نظر داشت، تنها House of The Dragon به مرحلهی تولید رسید. هرچند، فیلم و سریالهای دیگری از این مجموعه معرفی شدند. مانند سریالی بر اساس رمانهای Dunk and Egg از George R. R. Martin، سریال انیمیشنی HBO Max و 3 پروژهی عظیم دیگر که میتوانند ساخته شوند:10.000 کشتی، درمورد شاهدخت جنگجو، Princess Nymeria، بنیانگذار Dorneداستانی در Flea Bottom، محلهی فقیرنشین King's Landing9 سفر، درمورد Corlys Velaryon دریانوردی افسانهای در تاریخ Game of ThronesHouse of The Dragon در ماه آگوست پیشرو منتشر خواهد شد.
نکته: این متن ممکن است بخشی از داستان فیلم را لو بدهد.کمتر سینمادوستی را پیدا خواهید کرد که «خون به پا خواهد شد» را ندیده و یا حداقل نام آن را نشنیده باشد؛ اثری که نام پل توماس اندرسون (Paul Thomas Anderson) را به عنوان یک کارگردان بزرگ، همرده شاخصترین افراد این رشته قرار داد. این فیلم علیرغم بینقص بودن و زیبایی خود، اثری متفاوت به نسبت کارنامه توماس اندرسون به شمار میرود. فیلمهای پس از آن نیز، همگی در کنار حفظ ارزشهای خود، آرام آرام از جوهره و علاقههای شخصی بارز این کارگردان در سبک و فضاسازی فاصله میگرفتند. بعد از چندین فیلم و موفقیتهای کم و بیش، حال کارگردان محبوب هالیوودی دلش هوای جوانی کرده و با فیلمی کمدی رمانتیک، به دل هالیوود دهه 70 شیرجه میزند.با ما در ادامه این مقاله در گیمینگرویتی همراه باشید.داستان لیکوریش پیتزا، روایتگر عشقی خام و به ظاهر عبث، در آمریکای پر جنب و جوش دهه 70 است. قصه درباره علاقه قلبی گری (Gary) و آلانا (Alana) و کشمکش بین این دو است. علاقهای که به دلیل اختلاف سنی زیاد نمیداند چگونه و از چه راهی خود را بروز دهد و فیلم به بررسی لحظات تلخ و شیرین چنین رابطهای، همراه با چاشنی کوچکی از هالیوود میپردازد.مثل تمامی آثار اندرسون، لیکوریش پیتزا نیز از شخصیتپردازی خاص و مولفانه او بهرهمند است. سکانس ابتدایی سلسله اتفاقات کوچکی را نشان میدهد که منجر به ملاقات گری و آلانا به بهانه یک آینه دستی میشود. عشق و رابطه عاطفی در ذهن گری چیزی فراتر از این برخورد ساده نیست و فیلم با اشارات مستقیم و غیرمستقیم سعی در فهماندن این مطلب به مخاطبانش دارد. در سمت دیگر داستان، آلانا دختری است که نمیداند در زندگی خود به دنبال چه چیزی است. رابطه خوبی با خانواده خود ندارد و بدرفتاری خواهران بزرگترش، او را از لحاظ ذهنی به سمت دوستی با عده ای نوجوان سوق میدهد. توماس اندرسون پایه و ستون مرکزی دو شخصیت اصلی خود را در همان سی دقیقه ابتدایی فیلم بنا کرده و باقی فیلم به تشریح بیشتر و شاخ و برگ دادن به آن رفتارها میپردازد. شخصیتهای فیلم مرحله به مرحله و به نوبت، برای یکدیگر مشکل ایجاد میکنند، سد راه روابط همدیگر میشوند و اجازه زندگی آزادانه را به طرف مقابل نمیدهند، ولی در همان حال به هم عشق میورزند، برای یکدیگر نگران میشوند و برای موفقیت هم نیز تلاش میکنند.توماس اندرسون کارگردان کمحرفی است و تمام تلاش خود را معطوف به صحبت از زبان دوربین میکند. در آثار او جمله «دوربین بهترین راوی است» به بهترین روش ممکن نمود پیدا کرده و یکی از دلایل موفقیت وی نیز، همین ویژگی او است. اگر زیبایی بصری و دکوپاژ جذاب فیلم را کنار بگذاریم و تاثیر فیلمبرداری در انتقال حال و هوای دوران ماندگار هالیوود را برای لحظهای فراموش کنیم، بازهم استفاده حسابشده و همگام با داستان اندرسون از دوربین، بیننده را شگفتزده خواهد کرد. برای مثال، فاصله میان آلانا و پدرش در دیدار اول و همچنین سکانسهای صحبت گری با مادرش و رابطه غیرعاطفی و اداری آنها، خانواده این دو شخصیت را به خوبی برای بینندگان تشریح میکند. این جوهرهی همیشگی اندرسون، در سکانس پایانی به کمک مونتاژ هنری و حرفهای، به اوج خود رسیده و دو شخصیت فیلم را به آغوش یکدیگر هدایت میکند.ماجراجوییهای گری و آلانا گاه از هم جدا و گاه همگام با یکدیگر دنبال میشود. هر کدام از این شخصیتها در بخشی از داستان خود ورود به دنیای هالیوود را به عنوان یک شخصیت فرعی و کماهمیت تجربه میکنند. آلانا به سفری کوتاه با جک هولدن رهسپار شده و خیلی زود به اشتباه خود پی میبرد. گری نیز که در ابتدا یک کودک تلوزیونی بوده، به راحتی از شغل خود عقب میکشد و بیاهمیت بودن این مسئله را به آلانا نشان میدهد. هرکدام از این داستانکها تاثیری روی دو عاشقپیشه فیلم گذاشته و آنها را رفته رفته به تبدیل شدن به یک انسان پخته نزدیکتر میسازد. رابطه پینگ پونگی این دو در هر داستانک به شکل خاصی نمود پیدا میکند. گاهی برای کمک به یکدیگر مسافتی طولانی را دویده و گاهی از روی لجبازی و حسادت، به سمت رابطه با افراد غریبه متمایل میشوند. هدف فیلم از میان این داستانکهای بیربط این است که ذهن کودکانه هر دو را به شکلی واضح نشان دهد. هرچند که در بخشهایی فیلم در حفظ ریتم و بالانس مورد نیاز خودش میان داستانکها موفق عمل نمیکند، اما در هدف نهایی خود موفق ظاهر شده و کاستیهای جزئی را در تصویر کلی اثر، جبران میکند. ماجراهای گری و آلانا با جان پیترز (تهیهکننده هالیوودی و همسر باربارا استرایسند) یکی از مباحثی است که آنطور که انتظار میرفت، به دل نمینشیند یا شاید به دلیل کوتاهی داستان، فرصتی برای عرض اندام پیدا نمیکند. اما حضور این شخصیت و ماجرای او در فیلم، بار پستمدرن اثر را بیشتر کرده و از این بابت به هوای کلی اثر کمک میکند.لیکوریش پیتزا نه فقط بازگشت توماس اندرسون به سینمای مورد علاقه خودش، بلکه یک بازگشت قوی نیز به عناصر پستمدرن را برنامهریزی میکند. مینیاستوریهای پرت و بدون اتصال، حضور شخصیتهای واقعی در بستر یک داستان ساختگی، طنزی به شدت هجوآمیز و به ظاهر مضحک، پایانبندی خوش و تا مقداری پریانی و چند عنصر دیگر در قالب یک قصه کمدی رمانتیک جمعآوری شده و حتی اگر در به دست آوردن دل مخاطب عام ناموفق باشد (که دست بر قضا موفق بود)، در راضی کردن طرفداران توماس اندرسون ناموفق نخواهد بود.این فیلم اثری تازه نفس به شمار میرود و پل توماس با زیرکی در ورطه تکرار خودش اسیر نمیشود، اما بازهم عصارهای از فیلمهای مختلف او در این فیلم به شکلی مثبت قابل مشاهده است. طنز لیکوریش، یادآور ماجراهای احمقانه «خباثت درون» است و عشق عجیب و غریبش، خاطره فیلم «مگنولیا» را در ذهن زنده میکند. اشارات ریز و درشت فیلم به فضای تاریک استودیوهای هالیوود نیز میتواند جرعه کوچکی از فیلم «شبهای عیاشی» باشد. توماس اندرسون خستگی خود را از فضای فیلمهای اخیرش، با بیانیهای محکم و حرفهای به خود و جهانیان گوشزد میکند. در کنار ارائه داستانی تازه و همچنین چالشبرانگیز، اندرسون پلی به گذشته خود میزند و چه در موضوع و چه در حال و هوای فیلم، تعطیلات کوتاهی به خود میدهد. اندرسون لیکوریش را از روی غریضه درونی خود و صرفا با علاقه قلبی کامل آفریده و شاید همین اتفاق یکی از دلایل موفقیت فیلم در زمینه کارگردانی و فیلمنامه باشد.به سختی میتوان کارگردانی را پیدا کرد که در باز کردن لایههای شخصیتی کارکترهایش، تا این حد تبحر داشته باشد. عذر فرویدی نهان شده در پیشزمینه هر شخصیت، به بهترین نحو در رفتار و عملکرد آنها در شرایط مختلف اثرگذار است. این پرداخت دقیق، بخش بزرگی از موفقیت خود را مدیون همکاری فیلمنامه و کارگردانی در آثار او هستند که این مهم در این فیلم نیز به قدرت همیشگی خود باقی است و اینگونه پل توماس توانسته به راحتی و بدون نیاز به هیچ توضیح اضافهای، رفتار و عملکرد گری و آلانا را برای بینندههای خود منطقی جلوه دهد. حتی شخصیتهای فرعی فیلم نیز به خوبی ساخته و پرداخته شدهاند. از جک هولدن تا دوست خانوادگی گری، هرکدام به نحوی منحصر به فرد خود را مقابل دوربین رسوا میکنند.ترکیب نهایی اثر، به تاثیرگذاری «خون به پا خواهد شد» نخواهد بود و داستان به اندازه فیلم «استاد» چالشبرانگیز نیست و شاید همین ساده و کمحاشیه بودن داستان باعث کمتر دیده شدن فیلم شود. بسیاری از مخاطبین از اندرسون توقع دست گذاشتن روی مسائل بحثبرانگیزتری را دارند اما اندرسون با این فیلم نشان داد که هرچقدر فیلمهای مهم و خاص آفریده باشد، هنوز هم همان پسرک جوان عاشق سینما است که به ساخت یک اثر سینمایی بیشتر از شاهکار بودن آن اهمیت میدهد. پل توماس اندرسون در نگارش فیلمنامهای متناسب با فضای ذهنی خود از داستان موفق بوده و میزانسن، فیلمبرداری و مونتاژ فیلم همگی در بهترین حالت خود قرار دارند. بازیگر های اصلی فیلم قطعا در حد دیلوییس و فینیکس میخکوبکننده ظاهر نمیشوند و در کل نقش آنها پتانسیل چنین اجرایی را به آنها نمیدهد. ولی این بدین معنی نیست که اجراهای فیلم خوب نبودهاند. بازی دو شخصیت اصلی با بازیگران ناشناخته، مکمل خوبی برای نقشهای کوتاه ولی با بازیگران معروف فیلم شده است. اجرای محشر شان پن (Sean Penn) در نقش یک سلبریتی هوسباز و بازی خوب اما به شدت کوتاه بردلی کوپر (Bradley Cooper) در کالبد تهیهکنندهای عصبی و زودرنج، جزو لذتهای زودگذر این فیلم محسوب میشوند. یکی دیگر از این لذتهای کوتاه، اشارات و رفرنسهای او به سینمای دهه 70 است. تیتراژهای فیلم و به خصوص تیتراژ پایانی آن، کاملا حال و هوای کلاسیک را در خود دارد. چنین اشاراتی نیز در بستر فیلم کم و بیش مشاهده میشود. اهمیتی ندارد که لیکوریش پیتزا به اندازه دیگر آثار اندرسون معروف و محبوب شود و یا مورد استقبال جشنوارههای مختلف قرار گیرد؛ اندرسون این فیلم را برای اثبات خودش به خودش ساخته است. توقعات از فیلمهای توماس اندرسون هیچگاه پایین نبوده و نیست و او با اطلاع از این موضوع، تجربیات خودش را در بستر رویاهای جوانیاش به نمایش درآورده است.
هرچند سخت است که فیلمی از مجموعهی موفقیتآمیز Jurassic Park/World را فیلم نهایی این مجموعه بدانیم، اما بهنظر میرسد سهگانهی Jurassic World به پایانی باشکوه خواهد رسید. به گزارش گیمینگرویتی، تریلر تازه منتشر شده از این فیلم نشان میدهد که چطور کارگردان این اثر Colin Trevorrow و شرکت Universal تمام قوای خود را برای ساخت این فیلم گذاشتهاند. ممکن است در ماه ژوئن جلوههای ویژهای از این فیلم ببینیم که تا کنون دیده نشدهاند. به نقل از داستان فیلم:فیلم Dominion چهار سال پس از نابودی Isla Nublar روایت میشود. دایناسورها اکنون در کنار انسانها به زندگی و شکار میپردازند. این تعادل شکننده آینده را دستخوش تغییر میکند و یکبار برای همیشه تعیین خواهد کرد که آیا انسان برترین شکارچی سیارهی زمین است یا خیر.جدای از غیرممکن بودن این مسأله که دایناسورها بتوانند طی تنها 4 سال خود را در سراسر کرهی زمین ساکنن کنند و به زاد و ولدی عظیم برسند، محیط فیلم Dominion دست نویسندگان را برای ایجاد هرگونه اتفاق مهیج باز میگذارد. وقایع اکشن فیلمهای سابق این مجموعه منحصر به جزایر یا عمارتهای خاصی بودهاند اما در فیلم Dominion نژادهای گستردهای از دایناسورها در تمام اکوسیستمهای قابل تصور زندگی میکنند. تنها در تریلر تازه منتشر شدهی این اثر میتوان Raptorهای پردار شناگر، Mosasaurهای قایقشکن و جانوری عظیم را دید که به گفتهی دکتر Alan Grant، بزرگترین گوشتخواری میباشد که جهان به خود دیده است. تعجبی ندارد که به گفتهی دکتر Ian Malcolm در این فیلم، پایان دنیا فرا رسیده است.
به گزارش گیمینگرویتی، عنوان سینمایی آینده کمپانی Nintendo که بر اساس سری بازیهای سوپر ماریو ساخته شده است، تاریخ اکران قبلی خود را در سال 2022 از دست داده و با تأخیری حدوداً 1 ساله منتشر خواهد شد. نینتندو و استدیوی انیمیشنسازی ایلومینیشن اعلام کردهاند که فیلم ماریو در بهار سال آینده میلادی اکران خواهد شد. شیگرو میاموتو خالق و طراح بازی ماریو، این خبر را در توییتر خود و از طریق حساب کاربری Nintendo of America اعلام کرد. میاموتو گفت که او و همکار تهیهکنندهاش در این فیلم، کریس ملداندری (مدیرعامل ایلومینیشن) تصمیم گرفتند که اکران فیلم ماریو را به تاخیر بیندازند. میاموتو گفت: «پس از مشورت با کریس، شریک من در illumination، در مورد فیلم Super Mario Bros تصمیم گرفتیم اکران جهانی آن را به بهار سال آینده و بطور دقیقتر به 28 آپریل 2023 (8 اردیبهشت 1402) در ژاپن و 7 آپریل (18 فروردین 1402) در آمریکای شمالی منتقل کنیم. عمیقترین عذرخواهی من را در مورد این تأخیر پذیرا باشید اما به شما قول میدهم که این فیلم ارزش صبر کردن را داشته باشد!»فیلم Super Mario Bros برای اکران در دسامبر امسال برنامهریزی شده بود و تاریخ اکران جدید آن در آپریل 2023 آن را از سر راه یکی از مورد انتظارترین فیلمهای 2022 یعنی آواتار 2 که قرار است در 16 دسامبر (25 آذر 1401) در سینماها اکران شود، کنار خواهد زد. نینتندو برای اولین بار در سال 2018 اعلام کرد که قصد دارد یک انیمیشن ماریو را با شرکت ایلومینیشن، استودیوی سازنده Minions و Despicable Me بسازد که اکران آن بنا به دلایلی دچار تأخیرهای متعددی شد.تاکنون صداپیشگی کریس پرت در نقش ماریو، آنیا تیلور جوی در نقش پرنسس پیچ، ست روگن در نقش دانکی کونگ و جک بلک در نقش بوزر تأیید شده است.
در داستانهای علمی-تخیلی و آیندهنگرانه همواره سعی میشود دنیای پیش روی انسانها بر اساس پیشرفت در حوزههای مختلف مانند هوش مصنوعی، روباتها و بسیاری موارد دیگر به نمایش گذاشته شود. در انیمهها معمولاً به عواقب تکیه بیش از حد به یک فناوری و تبدیل عنصری امید بخش به عامل آشوب پرداخته میشود. برای نمونه میتوان به مباحث پیرامون شورش هوش مصنوعی و روباتها علیه انسانها یا نقض حریم خصوصی مردم اشاره کرد. استودیو «کلورورک» (CloverWorks) در زمستان گذشته انیمه اورجینال «منطقه 24 توکیو» (Tokyo 24 Ward) را با تمرکز روی این مسائل در 12 قسمت منتشر کرد. نقشهای اصلی این انیمه را «یوما اوچیدا» (Yuuma Uchida)، جانیا اینوکی (Junya Enoki)، «کایتو ایشیکاوا» (Kaito Ishikawa) بر عهده دارند. کارگردانی آن نیز بر عهده «ناوکاتسو تسودا» (Naokatsu Tsuda) قرار داشت که آثاری مانند «جوجو» (JoJo) نیز در کارنامه او دیده میشود.لازم به ذکر است که کلورورک در طول یک سال گذشته 3 فصل بد را پشت سر گذاشته، با حوادثی مانند کمبود نیرو مواجه شد و همچنین نتوانست آثار قابل قبولی را منتشر کند. به همین جهت افراد بسیاری حتی پیش از شروع پخش انیمه منطقه 24 توکیو دید بدی نسبت به آن داشته و امید زیادی به کیفیت کار نداشتند.در این مطلب قصد داریم به نقد انیمه منطقه 24 توکیو بپردازیم و بررسی کنیم که آیا کلورورک به هدف خود دست یافته است و موفق شده چالشهای پیش رو را پشت سر بگذارد یا خیر؟ با گیمینگرویتی همراه باشید. قطار ترولیتاکنون احتمالاً نام مسئله ترولی (Trolley problem) را شنیدهاید. پیش از بررسی خود انیمه ابتدا در این رابطه توضیحاتی ارائه میشود؛ زیرا داستان این اثر ارتباط مستقیمی با مسئله ترولی دارد. واضحترین مثال برای شرح این موضوع فرض کردن ریل قطاری است که اعضای خانواده شما روی آن بسته شدهاند. از طرفی قطاری به سرعت به عزیزان شما نزدیک شده و آنها را زیر خواهد گرفت. حال شما به عنوان یک سوزنبان چه کاری انجام میدهید؟ آیا قطار را از ریل خارج کرده و با کشتن همه مسافران خانواده خود را نجات میدهید یا اجازه میدهید خانواده شما در ازای سلامت مسافران قربانی شوند؟چالش ترولی چنین سؤالات اخلاقی و روانشناسانه را پیش روی مخاطب میگذارد و نمیتوان به وضوح گفت کدام پاسخ صحیح و کدام اشتباه است. حال با پیشرفت فناوریهایی مانند هوش مصنوعی و خودروهای بی راننده در دنیای امروزی این سؤال مطرح شده است که اگر حادثهای در حال وقوع باشد، هوش مصنوعی بر چه اساس باید انتخاب کند چه فرد یا افرادی قربانی شده و چه کسانی نجات پیدا میکنند. چه افرادی اجازه دارند این خصیصههای اخلاقی و پایه تصمیمات سامانهها را برنامهریزی کنند و چگونه روی آنها نظارت خواهد شد؟ آیا میتوان به اسم امنیت، حریم خصوصی مردم را نادیده گرفت و در زندیگی شخصی آنها دخالت کرد؟انیمه توکیو 24 سعی دارد چالشهای فناوریهای امروزی و آینده را با تکیهبر قطار ترولی به نمایش بگذارد. در بخش بعد امکان لو رفتن بخشی از داستان وجود دارد. قرمز، سبز، آبیداستان انیمه Tokyo 24 Ward در ژاپن فعلی رخ میدهد. در دنیای این انیمه یک جزیره مصنوعی به نام منطقه 24 در خلیج توکیو ساخته شده است که تقریباً به صورت مستقل اداره میشود. شخصیتهای اصلی داستان شوتا (Shuuta)، کویکی (Kouki) و ران (Ran) نام داشته و اطرافیان به آنها RGB میگویند. آنها در همین جزیره به دنیا آمده و از بچگی با یکدیگر بزرگ شدهاند. با وجود این دارای پیشزمینههای خانوادگی و علاقهمندیهای کاملاً متفاوتی نسبت به یکدیگر هستند. شوتا قدرت بدنی بالایی داشته و آرزو دارد قهرمانی شود که به همه یاری میرساند. ران یک هکر، نقاش و دیوارنویس حرفهای است و سعی دارد با کارهای خود شهر را در مسیر درست قرار دهد. کویکی نیز میخواهد به مانند پدرش در سیاست وارد شده و به توسعه شهر کمک کند. وی همچنین به خوبی میتواند افراد را از روی زبان بدن آنها تحت کنترل در آورد.این سه بهترین دوستان یکدیگر به حساب آمده و همیشه با هم بودهاند تا این که حادثهای رخ میدهد و آسومی (Asumi)، خواهر کویکی در آن جان خود را از دست میدهد. یک سال از حادثه گذشته است که هر 3 نفر به صورت همزمان یک تماس غیر منتظره دریافت میکنند. آسومی که همه فکر میکردند مرده است در طرف دیگر خط از یک حادثه که در آینده نزدیک رخ خواهد داد خبر میدهد و دو راهکار پیش روی آنها میگذارد. حال این 3 نفر باید با همکاری یکدیگر جلوی وقوع حوادث را گرفته و همچنین پرده از راز این تماس مشکوک بردارند. این تماس باعث میشود تا مهارتهای فردی هر یک از 3 شخصیت اصلی به شدت بهبود پیدا کنند و صحنههای اکشنی بر پایه آنها خلق شود.همانطور که گفته شد Tokyo 24 Ward بر پایه مسئله ترولی ایجاد شده است. به همین جهت اولین حادثهای که RGB با آن روبهرو میشود، یک قطار دارای مشکلات فنی است. این قطار به زودی دوست مشترک آنها را زیر میگیرد و آنها باید تصمیم بگیرند دوست خود را نجات دهند یا مسافران را قربانی کنند. توکیو 24 در همان قسمت اول تکلیف خود را با مخاطب مشخص میکند که آیا به دیدن آن ادامه داده و فلسفه پشت آن را میپسندد یا باید آن را رها کند. در این قسمت شما افرادی با قدرتهای شبه ابرقهرمانی و اکشنی سریع را خواهید دید؛ اما داستان در قسمت دوم تا حد زیادی افت کرده و کند میشود. در قسمت دوم انیمه به یکباره سعی دارد زیرساختهای شهری را به نمایش گذاشته و ماجرای یکی از محلههای فقیرنشین منطقه 24 را روایت میکند که عدهای سعی دارند آن را به تصاحب در آورند و همین موضوع به ایجاد آشوب در شهر دامن میزند. سپس در قسمت سوم دوباره با یک صحنه اکشن مواجه میشوید؛ به عبارت دیگر این انیمه سعی دارد دو داستان تماسهای مشکوک و جلوگیری از حوادث و وقایع شهر را به صورت همزمان پیش ببرد تا مخاطب را با شرایط حاکم بر آن آشنا کند؛ اما این حرکت آونگی میان دو ماجرا و عدم ارتباط مستقیم آنها به یکدیگر توی ذوق میزند.بخش 24 در این انیمه یک منطقه هوشمند است. محلی که در آن دوربینهای کنترل ترافیک به صورت پیوسته روی عملکرد مردم شهر نظارت کرده و اگر تشخیص دهد فردی مجرم بالقوه است دستور پیگیری موضوع به مأموریتی ویژه داده میشود. داستان انیمه به همین دلیل تا حدی شبیه به مجموعه «روان گذر» (Psycho Pass) است و افرادی که قبلاً آن را دیده باشند احتمالاً میتوانند به سادگی مسیر داستان و راز پشت پرده تماس را پیشبینی کنند. هر چند توکیو 24 موفق میشود خود را از زیر سایه آن بیرون بکشد؛ اما هرگز کیفیتی همسطح آن ارائه نمیدهد. شاید جالب باشد بدانید که هماکنون در کشورهایی مانند آمریکا روی توسعه این فناوری کار میکنند و قصد دارند تا پیش از پایان دهه آن را به مرحله اجرا در آورند.طراحی کاراکترها به خوبی انجام شدهاند؛ اما شوتا عمیقترین و بهترین شخصیتپردازی را دارد. ران تا حدودی به کناری رانده میشود و نوع برخورد کویکی و آسومی به گونهای است که در ابتدا نمیتوان تشخیص داد خواهر و برادر هستند. این مسئله در مورد شخصیتهای فرعی نیز صدق میکند و داستان بسیار سریع از روی بعضی از آنها رد میشود. به طور کلی شخصیتپردازی کاراکترها زمانبر بوده و طول میکشد تا بتوان با آنها به شکل مناسب همزادپنداری کرد. شهر هوشمندطراحی محیط Tokyo 24 Ward به خوبی انجام شده و به نظر میرسد سازندگان سعی کردهاند تا حدودی از سبک طراحی مانگاها الگوبرداری کنند. آنها به خوبی موفق شدهاند تناقضات شهر هوشمندی را به تصویر بکشند که بخشی از آن سنتها را حفظ کرده و بخشی دیگر نیز به آشوب کشیده شده است. کیفیت طراحیها درصحنههای اکشن نیز حفظ میشود. از طرفی صداگذاریها نیز به خوبی انجام شده و بازیگران به خوبی توانستهاند نقش خود را ایفا کنند.آهنگساز این انیمه کایتو ایشیکاوا (Kaito Ishikawa) نام دارد. کایتو آهنگسازی آثار معروف دیگری را نیز مانند «Platinum End»، «Psycho Pass» و «Granblue Fantasy» را نیز در کارنامه خود دارد. وی توانسته است موسیقی خوبی را برای این انیمه به وجود آورد؛ اما این موسیقیها پس از مدتی از یاد خواهند رفت.
به گزارش گیمنگرویتی، اکانت رسمی توییتر انیمه Mob psycho 100 صبح پنج شنبه همراه با یک تریلر جدید اعلام کرد که فصل سوم این انیمه به زودی اکران میگردد. این اطلاعیه مشخص نکرد که Mob psycho 100 چطور در آمریکا پخش میشود اما به احتمال زیاد در سایت Crunchyroll قرار میگیرد. در فصل سوم، شخصیت Mob همراه با حقههای ذهنی بیشتری به مدرسه برمیگردد و با مکتبی مواجه میشود که به دنبال شخصی با قدرت های ذهنی هستند اما در تیزر جدید منتشر شده، اینطور به نظر میرسد که Mob بیشتر روی آینده شغلی خود تمرکز کرده است تا هرچیز دیگری.فصل دوم انیمه در سال 2019 بسیار پرطرفدار بود. فصل اول و دوم Mob psycho 100 به خوبی 12 جلد اول مانگا را پوشش دادند. فصل سوم احتمالا پایان این انیمه باشد و 3 جلد باقی مانده از مانگا را نمایش دهد و داستان Mob را به پایان برساند.
به گزارش گیمینگرویتی، استودیو Yostar Pictures در حال ساخت اقتباسی انیمهای از بازی Arknights است. با توجه به تریلر منتشر شده از طرف استودیو، عنوان رسمی انیمه Arknights: Prelude to Dawn خواهد بود.در طول این تریلر کوتاه و خلاصه متوجه میشویم که انیمه اقتباسی از چند فصل ابتدایی کمپین بازی است. چپتر اول Evil Times، چپتر دوم Separated Hearts و نهایتاً Stinging Shot. انتظار آن میرود که در فصلهای آیندهی انیمه شاهد اقتباس گستردهتری از داستان اصلی بازی باشیم. اما اطلاعاتی که تا به اینجا بر اساس تریلر داریم، محدود به مطالب بالا است. در تریلر شاهد صداها و جلوههای بخش ابتدایی بازی هستیم، که نهایتاً به Chernobog Incident ختم میشود. این جای ماجرا، زمانی است که ارتش شورشی به نام Reunion اقدام به گرفتن شهری میکند تا بذر آشوب را بکارد. در این بین گروهی از Rhodes Island به یک شهر که حالا تبدیل به خرابهای شده، نفوذ میکنند تا کاراکتر "Doctor" را نجات دهند.شخصیتهای مختلفی از Arknights در تریلر به نمایش در میآیند، از جمله Heroine Amiya، dobbermann، Hawk، Medic، Ace و از اعضای Reunion مثل Mephistopheles و Crown Slayer.در حال حاضر هیچ تاریخی برای زمان انتشار انیمه در دست نیست.
به گزارش گیمینگرویتی، دو OVA جدید انیمه My Hero Academia به زودی در سینماهای ژاپن اکران میشوند.یکی از OVAها تم بیسبال خواهد داشت و ما کارکترها را در حین شرکت در تورنومنت بیسبال خواهیم دید. این OVA در تابستان سال 2022 در سینماهای ژاپن اکران میشود. با این حال هنوز اطلاعاتی مبنی بر محتوای OVA دوم این انیمه در دسترس نیست و زمان اکران آن نامشخص است. همچنین زمان انتشار این دو OVA در سینماهای خارج از ژاپن نیز مشخص نیست.در دسامبر 2021 استودیو انیمیشن سازی Bones در مراسم Jump Festa اعلام کرد که فصل ششم انیمه My Hero Academia در پاییز سال 2022 اکران میشود. در همین مراسم، تریلر فصل ششم این انیمه که حاوی صحنه های جذابی بود نیز اکران شد. از کارکتر هایی که در این تریلر حضور داشتند میتوان به Endeavor، Eraser Head و Present Mic اشاره کرد.
به گزارش گیمینگرویتی، کمپانی TBS Animation تریلر جدیدی از فیلم The Quintessential Quintuplets را به اشتراک گذاشته است و علاوه بر این، کالاهایی را که میتوان در کنار اکران این عنوان در سینما خریداری کرد نیز معرفی شدهاند. کمپانی TBS همچنین آهنگ اصلی The Quintessential Quintuplets را به عنوان Quintuple Paths برای گوش دادن از طریق سرویسهای استریم مانند Spotify در دسترس قرار داده است. با این حال، دسترسی به این آهنگ بر اساس منطقه سکونت کاربران محدود خواهد شد. همانطور که قبلاً گفته شد، در کنار اکران این فیلم وسایلی هم برای خرید وجود خواهد داشت. این محصولات تولید کمپانی Sanrio هستند و شامل پایههای اکریلیک، لیوانها، نوار چسب، برچسبهای پولکی، نشانها و 5 کارت مختلف شفاف خواهد بود. نکته جالب اینجاست که کارتهای شفاف به صورت تصادفی در بین طرفداران توزیع میشوند.با این حال، علاقهمندان میتوانند نسخههای ویژه تئاتر را نیز خریداری کنند که در دو نسخه موجود است: نسخه Deluxe که قیمت آن 3000 ین (23 دلار) است، در حالی که نسخه استاندارد آن با قیمت 1200 ین (10 دلار) در دسترس قرار خواهد گرفت. نسخه استاندارد 44 صفحه و نسخه Deluxe هم 80 صفحه خواهد داشت و محتویات آنها شامل مصاحبه با سازندگان و خالقان The Quintessential Quintuplets است.فیلم Quintessential Quintuplets در 20 می 2022 (30 اردیبهشت 1401) در ژاپن اکران خواهد شد.
به گزارش گیمینگرویتی، هم اکنون جدیدترین تریلر فصل دوم انیمه Made in Abyss در دسترس مخاطبان قرار گرفته و مدت زمان آن تقریباً 2 دقیقه است و پیشنمایشی از آنچه که ریکو در ماجراجویی جدیدش در پیش روی خود خواهد داشت، ارائه میکند. همچنین آهنگ آغازین این تریلر، به تمسخر آهنگ کاتاچی میپردازد! پخش این سریال در جولای 2022 (تیر و مرداد 1401) به عنوان آغازکننده فصل انیمهای سال جدید انجام خواهد شد.جدا از شخصیتهای موجود در فصل اول، این تریلر اضافه شدن شخصیتهای جدیدی را به لیست شخصیتهای پیشین مشخص میکند. به عنوان مثال، تریلر به شدت بر روی فاپوتا تمرکز دارد که شاهزاده نارهاته و یک فرد کلیدی در لایه ششم Abyss است. همچنین سکانس افتتاحیه فصل 2 نیز در پس زمینه این ویدیو پخش شد. در ادامه میتوانید به تماشای تریلر جدید فصل دوم Made in Abyss بپردازید:عنوان کامل فصل دوم Made in Abyss Made in Abyss: The Golden City of the Scorching Sun است. اخبار مربوط به آن برای اولین بار در ماه نوامبر 2021 اعلام شد و پنجره انتشار آن نیز برای آپریل 2022 اعلام شده بود. داستان Made in Abyss بیانگر ماجراجویی Riko است که به همراه دوست رباتی خود Reg وارد پرتگاه خطرناکی میشود تا به دنبال مادرش Lyza بگردد.پخش فصل دوم Made in Abyss در جولای 2022 آغاز خواهد شدو تاکنون هیچ تأییدیهای در مورد انتشار بینالمللی یا دوبله انگلیسی آن وجود ندارد. فصل اول Made in Abyss در Amazon Prime Video و Adult Swim .پخش شد و برای تماشای مجدد هم در دسترس مخاطبان این شبکهها قرار دارد.
یکی از سریهای محبوب و جنجالی WIT Studios بدون شک Vinland Saga بوده است. بعد از معرفی فصل دوم انیمه، طرفداران انتظار داشتند تا فصل جدید نیز توسط WIT Studios ساخته شود. به گزارش گیمینگرویتی، بر اساس شایعههای معتبر و همچنین گزارشهای فضای مجازی، نه تنها فصل دوم بلکه فصلهای بعدی نیز بر دوش استودیوی دیگری خواهد بود. سابقاً اشاره شده بود که دستاندر کاران اصلی Vinland Saga به استودیو MAPPA نقل مکان کردهاند. حال اخبار از این استودیوی جدید منتشر میشود. نویسندهی مانگا آقای Yukimura و کارگردان انیمه Shuhei Yabuta، در فضای توییتر اعلام کردهاند که اعضای تیم انیمه در حال تدوین تیزر تریلر فصل دوم هستند، همچنین تاکید کردند که مراحل صداپیشگی و ضبط نیز به منوال عادی در حال انجام است. خبر خوب برای طرفداران انیمه میتواند ثبات اعضای تیم سازنده در عین تغییر استودیو باشد و میتوان پیشبینی کرد که تغییر آنچنانی در روند انیمه رخ نخواهد داد. کارگردان انیمه قصد دارد تا آخر مانگا، داستان را روایت کند.نویسندهی مانگا، Yukimura خطاب به طرفداران بیان کرده برای آیندهی داستانی تاریکتر خودشان را آماده کنند. او در ادامه افزود با اینکه جلد آخر منتشر شدهی مانگا دلنشین بود، منتظر درد و رنجِ فراوان در قسمت بعدی مانگا باشید.
به گزارش گیمینگرویتی، شخصیتهای انیمه موفق و محبوب Demon Slayer: Kimetsu no Yaiba قرار است به بازی آنلاین چندنفره مبارزهای Arena of Valor ملحق شوند. به مناسبت بخش 5v5، قرار است رویدادی با حضور شخصیتهای انیمه نامبرده برگزار شود که دارای اسکینهای انحصاری، فعالیتهای جدید در داخل بازی و تعداد زیادی پاداش و آیتمهای مختلف است.از روز 6 مه (16 اردیبهشت) بازیکنان میتوانند اسکین Nezuko را برای شخصیت Keera انتخاب کنند. اسکین Tanjiro هم در زمانی دیگر برای Yan اضافه خواهد شد. این دو اسکین شامل تواناییها و قدرتهای کلاسیک Tanjiro و Nezuko از انیمه هم میشوند و میتوانید آنها را در بازی Arena of Valor اجرا کنید.اما به غیر از موارد نامبرده، محتوای بیشتر دیگری هم برای طرفداران ارائه خواهد شد. بازیکنان میتوانند با شرکت در یک رویداد موقت و محدود و انجام فعالیتهای متنوع در یک جدول جهانی پیشرفت کنند. با تکمیل هر Round پاداشهای مخصوصی مثل یک اسکین برای Alice بهنام "The Butterfly Mansion Girl" را دریافت خواهید کرد.انیمه Demon Slayer: Kimetsu no Yaiba علاوه بر محبوب بودن بین طرفداران Arena of Valor، بهشدت برای روحیه مبارزهای شجاعانه و هیجانانگیز مناسب است که کاملا با حالت مبارزهای Arena of Valor هم سازگاری دارد.سازندگان Arena of Valor پیش از این با آیپیهای محبوبی مثل One Punch Man و BLEACH هم همکاری کرده بودند. حال نوبت به Demon Slayer رسیده و سازندگان در آینده هم به همین روند ادامه میدهند تا با آوردن برندهای با کیفیت به بازی خود، از طرفداران حمایت کنند.
قبل از شروع انیمههای فصل زمستان 2022، کامل به نظر میرسید که با وجود دومین بخش از فصل نهایی Attack on Titan، هر چیز دیگری که این فصل پخش شود قرار است در طوفان هیجانی این انیمه گم و محو شود. با رسیدن به انتهای فصل دیدیم که طوفان و بهمن Attack on Titan واقعا حقیقت داشت، ولی خطای محاسباتی همه این بود که یک انیمه نه تنها از این طوفان جان سالم به در برده بود بلکه در چندین لیست و چارت مختلف به بهترین انیمه فصل نیز تبدیل شده بود. انیمه مورد نظر یک کار رومنس به نام Sono Bisque Doll wa Koi wo Suru (یا به انگلیسی: My Dress Up Darling) بود. این که چگونه یک انیمه رومنس ناگهان توانسته به یکی از بهترین کارهای زمستان امسال تبدیل شود سوالی است که ما را وا میدارد تا دقیقتر به انیمه و منبع اقتباس آن نگاه کنیم و ببینیم راز موفقیت Sono Bisque Doll دقیقا در چیست و چطور توانسته تا این حد مخاطبانش را مجذوب خود نگه دارد. با گیمینگرویتی همراه باشید.به نظرم وضعیت ژانر رومنس در مدیوم انیمه و مانگا خیلی مقوله عجیب، جالب و قابل بحثی است. حقیقتی که وجود دارد این است که جذب مخاطب و به قولی گیر انداختن خواننده در یک مانگای رومنس خیلی (و تاکید میکنم، خیلی) راحتتر از دیگر ژانرهاست. با تنها گشتن در سایتهای وبتون و سابردیتهای موجود حول محور مانگا، میتوان بلافاصله تعداد و محبوبیت بالای مانگاهای جدیدی که هر هفته در ژانر رومنس آغاز میشوند را حس کرد. خیلی لازم نیست کار شدیدا ساختارشکن با آرت استایل فکبراندازی بسازید تا نظر مخاطبان این مدیوم به شما جذب شود. کافی است یک داستان عاشقانه شیرین و دوست داشتنی داشته باشید که ایده اولیه آن اندکی منحصر به فرد باشد. آن وقت بلافاصله مانگای شما توسط چندین و چند هزار نفر به سرعت هضم و دنبال میشود. خیلی از کارهای رومنس خوبی که چند سال اخیر عرضه شدهاند مثل Tsurezure Children و Komi-san wa Komishyuu Desu دقیقا به همین شکل کار خود را آغاز کردهاند. طبیعتا حفظ مومنتوم و نگه داشتن این مخاطبها به راحتیای که فکر میکنید و خیلی از کارهایی که به سرعت در ابتدا مخاطب پیدا میکنند، به سرعت هم آنها را از دست میدهند. ولی به صورت کلی حتی در این زمینه هم کار برای مانگاهای رومنس خیلی راحتتر از بقیه ژانرهاست و مانگاکاهای زیادی توانستهاند داستانهای کوتاه رومنس چند جلدی به این شیوه خلق کنند.بخش جالب قضیه این جاست که همچین قاعدهای به هیچ وجه برای انیمههای رومنس جوابگو نیست. جذب مخاطب اولیه برای کارهای رومنس در میان انیمههای فصلی واقعا نیازمند رد کردن هفت خان رستم است و اگر تنها در یک بخش از مسیر قدم اشتباه بردارید به سرعت در طوفان بقیه انیمههای فصلی گم شده و به فراموشی سپرده میشوید. نکته ترسناکتر ماجرا این است که خیلی از مانگاهای رومنس موفقی که ازشان پیشتر صحبت کرده ایم وقتی صحبت به انیمهشان میشود چه از حیث تعداد مخاطب و نمراتی که کسب میکنند به هیچ وجه در حد و اندازه مانگا و محبوبیتشان ظاهر میشوند. موردی که دقیقا مخالف جریان مانگاهای اکشن و اقتباسهای طوفانیشان است. دلایل زیادی وجود دارد که چرا انیمههای رومنس همچین چالش سنگینی را جلوی خود حس میکنند و تعداد کارهای کلاسیک و ماندگار در این ژانر مدام کمتر و کمتر میشود. به صورت کوتاه، اهمیت فوق العاده اثربخشتر صداپیشگی، انیمیشنهای ظریف Character Acting و این حقیقت که جریان رد و بدل دیالوگها در یک مانگای رومنس به سختی در یک انیمه میتواند جذابیت خود را به همان شکل حفظ کند از مواردی هستند که به سرعت یک مانگای رومنس خوب را به یک انیمه رومنس متوسط و فراموش شدنی تبدیل میکند. انیمه Sing Yesterday for Me نمونه بسیار خوبی از این قضیه است که چطور مانگاهای رومنس کلاسیک در تبدیل شدن به انیمه ناکام میمانند.معجزه My Dress Up Darling این است که از همچین چالشی سربلند بیرون آمده و جلوتر خواهیم گفت چه عواملی باعث موفقیت در این حوزه بوده و صدالبته چه اشتباهاتی نیز این میان رخ داده است. اما قبل از هر چیز، هسته اصلی هر انیمه و مانگا در نهایت داستان آن است و از همین جا نقاط قوت My Dress Up Darling شروع به درخشندگی میکند. شخصیت اصلی داستان پسر دبیرستانیای به نام واکانا گوجو (Gojo Wakana) است که علاقه سیری ناپذیری به ساختن عروسکهای سنتی هینانینگیو (Hina Dolls) دارد. پدربزرگ او یک کارگاه عروسک سازی داشته و او از زمان کودکی شیفته این عروسکها و هنر خلق آنهاست. منتها یک تجربه تلخ در همین زمان بچگی باعث شده گوجو نتواند خیلی راحت در مورد علایقش با بقیه صحبت کند، به همین خاطر او به مرور آدم خلاق و ماهر ولی گوشه گیر و خجالتیای شده که علاقهاش به عروسکهای هینانینگیو را مثل یک راز درون خود نگه داشته. کیتاگاوا مارین (Kitagawa Marin)، شخصیت اصلی مونث این داستان، یک دختر دبیرستانی به شدت پرانرژی و اجتماعی است که علاقه زیادی به انیمه، مانگا و ویدیو گیم دارد ولی بیشتر از آن به شدت شیفته فرهنگ کاسپلی بوده و با تمام وجود تلاشش را میکند تا با کاسپلی کردن به شخصیتهای محبوبش نزدیک شود ولی علی رغم ظاهر خوب مارین، کار ساخت کاسپلی مهارتهای زیادی در زمینه خیاطی، کار دستی و آرایش کردن میخواهد که مارین به خوبی از پس آنها برنمیآید. دست سرنوشت اما، باعث میشود تا واکانا گوجوی ماهر ولی خجالتی داستان ما با کیتاگاوا مارین به شدت اجتماعی روبرو شود. مارین با فهمیدن راز گوجو و مهارتی که در زمینه خیاطی دارد از او خواهش میکند که در زمینه ساخت لباسهای کاسپلی به او در ازای پول کمک کند. به همین شکل پیوندی بین این دو رقم میخورد و داستان My Dress Up Darling و ماجراهای این زوج دوست داشتنی آغاز میشود.دو نقطه قوت بزرگ در مورد داستان وجود دارد. اولی به طور واضح دوست داشتنی بودن زوج اصلی داستان و اهمیتی است که هر کدام برای دیگری دارند. از آن جا که My Dress Up Darling کار درام نیست، تمام بار جذابیت آن به دوش تعامل هایی است که زوج رومانتیک اصلی آن با هم دارند و در این زمینه کیتاگاوا و گوجو و صحنه هایی که با هم رد و بدل میکنند خارقالعاده است. جدا از سوءتفاهمهای طنزی که بین آنها پیش میآید از همان ابتدا روشن است که به طرز خیلی پلاتونیکی هر دو به شدت عاشق هم هستند و همین موجب خلق کلی سکانسهای جذاب میشود که موقع دیدنشان کاری از پس شما جز لبخند زدن بی نمیآید. این به کنار، هیچ کدام از این دو شخصیت، آدمهای کاملی نیستند و همزمان به طرز استثنایی اما طبیعیای مکمل هم هستند که باعث میشود هیچ کدام از دو شخصیت به لحاظ اهمیت داستانی بر دیگری غلبه نکند (بلایی که سر بسیاری از مانگاهای رومنس و ایاشیکه* میآید) و همزمان دنبال کردن پیشرفت روابطشان جذابیت خود را با قدرت حفظ کند.*مانگاهای ایاشیکه به مانگاهای رومنسی میگویند که تقریبا هیچ جنبه درامی در خود نداشته و به خاطر ذات آرامش بخششان مخاطب جذب میکنند. آثاری نظیر Don’t Tease me Nagatoro san و Komi-san Can’t Communicate از معروف ترین آثار این ساب-ژانر هستند.دومین نقطه قوت داستان تمرکز ویژه داستان روی کاسپلی و فرهنگی است که حول محور آن وجود دارد. به خاطر عدم آشنایی گوجو با این دنیا و فرهنگ ما دریچهای مناسب در داستان داریم تا از طریق آن مدام چیزهای بیشتری در مورد کاسپلی یاد بگیریم و داستان کار بسیار تمیزی در زمینه تنیدن این بخش به داستان رومانتیک زوج اصلی کرده. هر آرک، چه کوتاه چه بلند در مورد یکی از شخصیت هایی است که مارین میخواهد آن را کاسپلی کند و در این راه به کمک گوجو احتیاج دارد. مسیر ختم شده به تکمیل این کاسپلیها هر کدام پر از موانع، چالش و برخوردهایی است که منتهی به یک نقطه اوج در انتهای هر آرک شده که در نهایت جدا از پیش بردن داستان، کمک زیادی نیز به پیشرفت رابطه هر دو میکند. فرمولی که نه تنها از جنبه اطلاع رسانی و پخش کردن اطلاعات در زمینه کاسپلی و جوانب مختلف آن (نظیر ساختار میتینگ ها، جزئیات دوخت و ساخت لباسها و ریز و بم آرایش) کار خود را به نحو احسن انجام میدهد، بلکه از نظر جنبه رومانتیک داستان نیز بی نظیر عمل میکند.یک نکته ویژه که در مورد My Dress Up Darling خود را به خوبی نشان میدهد مهارتش در شخصیت پردازی بدون گیر کردن به کلیشههای موجود یا آویزان شدن به خلق تراژدی برای آن هاست. به طور مثال گوجو در ابتدا یک شخصیت خجالتی و معصوم به تصویر کشیده شده، اما جلوتر به خوبی متوجه عمق بیشتر شخصیت آن میشویم از قبیل چالش هایی که او در مقابله با جنس مخالف خود دارد، استرسی بودن او و بهتر از همه بن بستی که در پروسه ساخت عروسکهای هینا به آن خورده. بن بست و دیواری که بیشتر آن به خاطر این است که گوجو خود را تا سالها در محدوده امن خود نگه داشته و داستان به ظرافت تمام این حقیقت که ماجراهای گوجو و مارین و اکتشافاتی که او در زمینه کاسپلی کردن انجام میدهد چه تاثیر مثبتی روی پیشرفت او به عنوان یک عروسک ساز دارد. همه اینها در کنار دیگر مواردی که جلوتر در مانگا میبینیم، واکانا گوجو را خیلی بیشتر از یک شخصیت مذکر خجالتی تبدیل میکند. گوجو به وضوح بیشتر از تنها یک نیمه اجباری برای زوج عاشقانه کیتاگاوا مارین است. نویسنده تمام تلاش خود را کرده تا در این مورد یک شخصیت اصلی مذکر کاملا قوی خلق کند و در نتیجه آن به موفقیتی رسیده که بسیاری از انیمهها و مانگاهای رومنس دیگر از آن بی بهرهاند.به وضوح کیتاگاوا مارین، شخصیت اصلی مونث داستان نیز تمامی این نقاط قوتها را بهتر و بیشتر دارا است. جدا از طراحی شخصیت فوق العاده جذاب، خاص و دوست داشتنی، مارین در تروپ شخصیتهای گیارو (Gyaru) قرار میگیرد. دخترهای جوان ژاپنیای که ظاهرپسندی و علایقشان به آرایش کردن، امتحان انواع لباسها و اکیپهای رفاقتی، آنها را بلافاصله به یکی از توی چشم ترین جوامع جوان ژاپنی تبدیل کرده. بخشی که به کرات آنها را در انیمههای مختلف دیده ایم ولی کمتر شده که نقش شخصیت اصلی به آنها داده شده باشد. این جاست که مارین درخشش خود را نشان میدهد. از زبان گفتاری به شدت محاوره ایتر و خاصتر تا زبان بدنیای که ایما و اشارات و حرکات اغراق شدهتری دارند همگی باعث شده مارین بلافاصله خود را در دریای دختران انیمهای چه به لحاظ ظاهری، چه به لحاظ شخصیتی متمایز کند. مارین از همه کلیشههای این ژانر و به طور کلی مدیوم انیمه برای دخترها در امان نیست ولی تقریبا از خیلی از کلیشههای خسته کننده فاصله گرفته و به همین علت شخصیتی هر چند کمی زیادی فانتزی ولی در نهایت قابل درکی ارائه داده که به شدت دوست داشتنی است.اولین کاری که Clover Works (استدیوی سازنده) با قدرت تمام برای انتقال تمام این نقاط قوت از مانگا به انیمه انجام میدهد، صداپیشگی بی نظیر شخصیتهای آن است. کشف این که بازی در نقش مارین، تنها سومین کار ثبت شده در کارنامه خانم هینا سوگوتا (Suguta Hina) است واقعا باورنکردنی است. احتمال زیاد امسال به یکی از جدی ترین استعدادهای صداپیشگی انیمه برای آینده این صنعت برخورد کرده ایم. خانم سوگوتا چنان فوق العاده ایده این که مارین یک دختر گیاروی پرانرژی و عاشق پیشه است را به مخاطب قالب میکند که بعد از دیدن مانگا به هیچ وجه نمیشود مارین را بدون صدای او تصور کرد. آقای ایشیگه شویا (Ishige Shouya) نیز به همین شکل پنجمین نقش کارنامه کاری خود را به نام گوجو در این انیمه ثبت کرده و کارش در یک کلام محشر است. آقای ایشیگه نیز به خوبی توانسته ریتم مضطرب ولی محجوب گوجو را به طور کامل از صفحات مانگا به انیمه منتقل کند. دیالوگ هایی که بین این دو رد و بدل شده به طرز زیبایی ریتم مانگا را حفظ کرده و یک جریان طبیعی و در عین حال بی نقصی را شکل دادهاند که باعث میشود مخاطب به راحتی با این زوج احساس نزدیکی کنند. این نیز یکی از مواردی است که خیلی از اقتباسهای انیمهای در آن شکست خورده و ریتم دیالوگهای مانگا در انیمه خوب منتقل نشده و گفتمانها به شدت خشک و مصنوعی به نظر میرسند.به لحاظ ارزش ساخت و کیفیت انیمیشن، My Dress Up Darling بدون شک در دسته بهترینها در این ژانر قرار میگیرد. ولی من میخواهم توجه شما را کمی بیشتر به انیمیشنهای ظریفتر و جزئیتر که مربوط به لحظات Character Acting میشوند جلب کنم. لحظاتی مثل ذوقی که در جزئیات حرکت مارین برای نشان دادن یوکاتای خود به گوجو نشان میدهد یا لحظات متفاوت و متنوع از انیمه که به گوجو هنگام دوخت و ساخت لباسها اختصاص دارد. از دوختن دکمه به لباسها تا اندازه گیری سایزهای مختلف. این موارد یک دوز خاصی از جذابیت و پویایی به شخصیتهای انیمه داده که کاملا میتواند جای خالی پنل بندی بی نظیر مانگا را در این اقتباس پر کند و به همین دلیل انیمه از منبع خود کم نیاورده و حتی از او کمی قدرتمندتر نیز ظاهر میشود. به طور واضح سازندگان این انیمه درک کاملی از بهترین پنلهای مانگا و این که چطور باید آنها را در انیمه به تصویر بکشند، داشتهاند و نتیجه ایت طرز تفکر روشن خود را به وضوح در انیمه نشان میدهد. مخصوصا اگر مانگا را خوانده و تصاویر مرجع را در ذهن خود داشته باشید.به وضوح My Dress Up Darling کار بی نقصی نیست. جدا از این که داستان در برخی مواقع کمی حس یکنواختی میدهد دو ایراد خاص میتوان به انیمه گرفت. یکی این که به طور واضح هم مانگا هم انیمه در دسته کارهای اچی قرار میگیرند. My Dress Up Darling پر است از لحظات فن سرویسی و تحریک آمیز. این به خودی خود خیلی مورد منفیای نیست. بالاخره اگر اچی جذابیت نداشت و فقط دافعه بود خیلی زودتر از اینها شرش از سر این مدیوم کنده میشد. مسئله این جاست که در این یک زمینه مانگا خیلی هنرمندانهتر و تسبیط شدهتر با این جنبه برخورد کرده تا انیمه اقتباسی. نظر من حداقل این است که اغراق و اندک تاکید بیشتر انیمه روی این جنبه، شاید برای جذب سریع مخاطب موثر باشد ولی در مقیاس بزرگتر کمی ارزش کار را پایین میآورد. نقطه ضعف دوم انیمه نیز این است که نسبت مانگا کمی از جزئیات بخش ساخت لباسها و کاستومها و پروسه آماده سازی کاسپلیها کاسته شده. قابل درک است که همچین خلاصه بندی هایی برای جا کردن محتویات مانگا در قالب یک انیمه 12 قسمتی لازم بوده و در نهایت نیز هسته اصلی اثر آن قدر آسیب ندیده. ولی به هر حال این کمبودی بود که به نظرم تا حدی نبودش در انیمه نسبت به مانگا حس میشد.با تمامی این اصاف بیراه نیست اگر بگوییم My Dress Up Darling به راحتی میتواند به یکی از بهترین انیمههای رومنس امسال تبدیل شود و اگر تا آخرین چپترهای عرضه شده از مانگا را بخواهیم لحاظ کنیم، باید گفت برای فصلهای بعدی این انیمه میتوان آینده حتی درخشانتری را تصور کرد، چرا که آرکهای بعدی به شدت داستان و روایت بهتر و قویتری دارند. امیدواریم آن چنان مجبور نباشیم برای فصلهای بعدی صبر کنیم.
به گزارش گیمینگرویتی، کانال رسمی مجموعه One Piece در یوتیوب روز چهارشنبه دومین تیزر تریلر انیمه سینمایی One Piece Film Red را منتشر کرد.این فیلم روز 6 اوت (15 مرداد) در ژاپن اکران خواهد شد. همچنین طبق تصویری که ماه گذشته سازندگان به اشتراک گذاشته بودند، باید انتظار حضور شخصیتی جدید را در این انیمه سینمایی داشته باشیم.گورو تانیگوچی (Code Geass ،One Piece: Defeat The Pirate Ganzaki!) کارگردانی One Piece Film Red را بر عهده دارد. Tsutomu Kuroiwa (با داشتن One Piece Film Gold ،One Piece: Heart of Gold ،GANTZ:O و لایو اکشن Black Butler در کارنامه) نویسنده این فیلم است. همچنین ائیچیرو اودا، خالق مانگای One Piece، به عنوان تهیه کننده اجرایی در ساخت این فیلم نقش دارد.14امین و آخرین فیلم مجموعه One Piece بهنام One Piece Stampede اوت 2019 در ژاپن اکران شد. این فیلم توانست 10 میلیارد ین (حدود 93 میلیون دلار) در باکس آفیس جهانی درآمدزایی کند. Funimation این فیلم را اکتبر 2018 در سینماهای ایالات متحده و کانادا اکران نمود. Stampede به مناسبت 20امین سالگرد انیمه ساخته شده بود.
برترین کاربران سایت