فیلم وکیل مدافع شیطان (The Devil’s Advocate)، اثری هیجانی، ترسناک و تا حدی تخیلی به کارگردانی Taylor Hackford و از روی کتابی به همین نام است که در اکتبر سال ۱۹۹۷ منتشر شد. شاید بتوان درونمایهی اصلی و اساسی این اثر نمادین را نبرد پایانناپذیر انسان با هوا و هوس یا همان شیاطین درونش و مسائل و موانع موجود در این میان در نظر گرفت؛ نبردی که هر لحظهاش چالش جدیدی است و از زمان پیدایش بشر تا همین لحظه ادامه داشته و با صنعت مدرنیسم کنونی شاید قوت بیشتری هم گرفته باشد. بشر با اتکا به ویژگی اختیار خود، در نهایت تصمیمگیرندهی نهایی است و سرنوشت این نبرد را رقم میزند.

تحلیل (فاقد اسپویل)
شاید خود کیانو ریوز (Keanu Reeves) هم زمانی که برای این فیلم تست بازیگری داد، فکرش را نمیکرد که چنین اثر پربار و ارزشمندی از آب در بیاید! چراکه تنها دلیلی که در آن زمان بهجای فیلم Speed 2، این فیلم را برای نقشآفرینی انتخاب کرد، این بود که دوست نداشت در یک فیلم دیگر در ژانر اکشن دقیقاً بعد از حضور در فیلم Chain Reaction، بازیگری کند. نکتهی قابل توجه این است که Speed 2 یک فاجعه از آب درآمد و وکیل مدافع شیطان یک شاهکار! و شاید اگر ریوز این انتخاب را نمیکرد و استعدادش را بروز نمیداد، هرگز او را در یکی از شاهکارهای سینما یعنی Matrix نمیدیدیم و هنرمندی ناشناخته باقی میماند. هرچند که وجود شانس همکاری با آلپاچینوی کبیر هم در این انتخاب ریوز بیتأثیر نبود، با وجود اینکه آل بزرگ هم چندین بار این نقش را رد کرد و آن را کلیشهای خواند ولی با سماجت دستاندرکاران فیلم و مطالعهی بیشتر نقش خود در فیلم، در نهایت این نقش (شیطان) را پذیرفت. نمایش او در این نقش بهقدری زیبا و تکاندهنده و میخکوبکننده است که شاید اگر Taylor Hackford خود شیطان را در صحنه قرار میداد، چنین نتیجهای نمیگرفت! حرکات، خندهها و فریادهایی که در خون آلپاچینو نهفته است و در سکانسهای گوناگون به نمایش میگذارد، مو به تن هر بینندهای سیخ میکند. شاید این اجرای او در کارنامهی درخشانش، از مواردی باشد که آن گونه که لیاقتش را داشت مورد تعریف و تمجید قرار نگرفت و حتی نامزد اسکار آن سال هم نشد و تنها نامزد بهترین بازیگر جایزهی ساترن (Saturn Award) شد. شاید این مسئله در مورد خود فیلم هم صادق باشد که مورد قدردانی کافی از جانب منتقدین و جوایز قرار نگرفت و تنها عنوان بهترین فیلم ترسناک ساترن را از آن خود کرد.

داستان فیلم در مورد وکیلی موفق به نام کوین لومکس (کیانو ریوز) است که تا به حال در هیچ پروندهای در دادگاه شکست نخوردهاست. فیلم با پروندهای در دادگاه در مورد معلمی که از دانشآموزان دخترش سوءاستفادهی جنسی میکند، شروع میشود و کوین به عنوان وکیل مدافع آن معلم ظاهر میشود و با وجود گناهکار بودن موکلش، کوین پرونده را میبرد. پس از آن، کوین یک پیشنهاد کار با موقعیت خیلی عالی و با دستمزد بالا از شهر نیویورک دریافت میکند و همراه با همسرش، مری ان (با بازیگری شارلیز ترون جوان)، راهی نیویورک میشود. آنها در آنجا صاحب خانهای بزرگ و امکانات رفاهی به مراتب بهتر از زندگی پیشین خود میشوند و کوین با رئیس شرکت جدیدش جان میلتون (آل پاچینو) آشنا میشود. کوین پس از مدتی کار کردن در آن شرکت، درمییابد که در آنجا با پروندههایی سروکار دارند که در واقع سعی در پوشاندن و بیگناه جلوه دادن جنایتکاران دارد، ولی کوین همواره سعی در انکار آن حقیقت کرده و روی توانایی خودش در برنده شدن پروندهها در دادگاه به هر قیمتی که شده تمرکز میکند. با قوت گرفتن رابطهی کاری کوین با جان میلتون و افزایش روزبهروز کارهای وکالت کوین در محل کار جدیدش، مری ان در خانه احساس تنهایی میکند ولی کوین که غرق کارش است، توجه لازم را به همسرش نمیکند و او را تا مرز جنون پیش میبرد.
همان طور که در ابتدای این مقاله هم اشاره شد، این فیلم سینمایی را میتوان یک اثر نمادین دانست؛ چراکه تکتک نقشهای این اثر را میتوان نماد یک چیز خاص در نظر گرفت؛ برای مثال، کوین را میتوان نماد هر یک از انسانها یا به عبارتی دیگر، هرکدام از فرزندان آدم دانست که مورد وسوسههای دائم شیاطین قرار میگیرند، جان میلتون که شاید از همهی آنها واضحتر باشد، نماد شیطان و مری ان بیگناه و معصوم، میتواند نماد مریم مقدس باشد. تمامی دستاندرکاران و بخشهای مختلف شرکت جان میلتون را هم میتوان خدمتکاران شیطان و یا سلاحهای او دانست؛ برای مثال کریستابلا (Connie Nielsen) که یک کارمند بسیار جذاب در شرکت است، نماد هوا و هوس جنسی است که از سلاحهای قدرتمند شیطان به شمار میرود.

تجزیه (حاوی اسپویل)
کارگردان با استفاده از عناصر مختلف، به زیبایی تغییر شخصیت کوین را در طول داستان به تصویر میکشد که از یک وکیل ساده و موفق، تبدیل به شخصیتی تاریک، حریص و پیچیده میشود؛ از جمله این عناصر، میتوان به تغییر پوشش او در طول فیلم اشاره کرد؛ در ابتدا کوین را با کتی سفید در دادگاه میبینیم اما رفته رفته رنگ کت او از سفید به قهوهای کمرنگ، قهوهای پررنگ و در نهایت کاملاً سیاه تبدیل میشود. تمامی این تغییرات از زمان ورود جان میلتون به فیلم آغاز میشود که کارگردان و البته هنرنمایی آلپاچینو در نشان دادن شیطانی بودن او هم بسیار موفق عمل کرده است؛ از جمله آن میتوان به اتاق کار جان میلتون اشاره کرد، که از همان ابتدا که کوین وارد آن میشود متوجه جو عجیب و نامتعارف آن میشود. همچنین از ویژگیهای خاص خود جان میلتون، از جمله استفادهی مکرر او از مترو در زیرزمین (محل استقرار شیطان در زیرزمین)، مجلل و فریبنده بودن شرکت و کارکنانش و … همگی در ایجاد تصویری پلید از او در ذهن بیننده موثر بوده است.
در مورد شخصیتپردازی، از مری ان هم نباید غافل شد که نماد معصومیت در داستان است و هنگامی که در میان پلیدیها قرار میگیرد، به شدت آسیبپذیر میشود. در مورد مری ان، در طول فیلم شاهد هستیم که افراد مختلف با دخالت در روش زندگی او، سعی در تغییر شخصیتش و از بین بردن اعتماد به نفسش و به عبارت دیگر، از بین بردن معصومیت او دارند؛ از جملهی آنها، به سکانس او و جان میلتون در هنگام مهمانی میتوان اشاره کرد که میلتون به او میگوید که مدل مویش را عوض کند تا وقار شخصیتی پیدا کند؛ همچنین در یک سکانس هم میبینیم که مری ان کابوسی میبیند که در آن کودکی در خانهاش تخمدانهای او را در دستانش گرفته که نشان میدهد مری ان قابلیت بارداری ندارد. در نهایت این تغییرات برای مری ان به قدری زیاد میشود که حالت و چهرهی او در پایان فیلم با ابتدای آن زمین تا آسمان تفاوت دارد و به شدت بر روح و روان مری ان اثر منفی گذاشته است. زمانی هم که سعی میکند همسرش، یعنی کوین، را قانع کند که این محیط جدید برای او و خود کوین جز مشکل و تاریکی چیزی را به دنبال نداشته است، کوین به او ابراز اهمیت و محبت لازم را نمیکند.

از دیالوگهای جالب و حائز اهمیت این اثر، میتوان به سخن میلتون در مورد گناه مورد علاقهاش، یعنی غرور و تکبر، اشاره کرد. هنگامی که در انتهای فیلم، کوین با عصبانیت وارد اتاق کار او شده و میلتون ذات شیطانیاش را به کوین نشان میدهد و کوین را مورد بازخواست قرار میدهد، از او میپرسد: “چرا به مری ان توجه لازم را نکردی؟” و کوین با حالتی درمانده تقصیر را گردن میلتون میاندازد و میگوید: “همهی اینها کار تو بود”. در ادامه میلتون با حالتی غرور آمیز میگوید که روش کارش این گونه نیست و در نهایت خود کوین است که مقصر میباشد. در ادامه هم برای توجیه کارهای کوین به او میگوید: “مسئله این نیست که تو به مری ان اهمیت نمیدادی، تو فقط یک نفر را بیشتر از مری ان دوست داشتی، خودت!” و در انتها با لبخندی شیطانی اضافه میکند: “غرور، بدون شک گناه مورد علاقهی من است” و آن را یک افیون کاملاً طبیعی مینامد. ولی در میان هزاران هزار گناه، چرا غرور؟ اگر به داستانهایی که در کتابهای مقدس در مورد شیطان وجود دارد مراجعه کنیم، درمییابیم که شیطان در ابتدا از فرشتگان خدا بود (لوسیفر) و چون بر آدمی سجده نکرد و سر تعظیم فرو نیاورد، مورد تبعید از جانب خدا قرار گرفت، چرا که غرور او اجازهی تعظیم بر انسان را نداد و همان جا خود را دشمن قسمخوردهی بشر نامید. در واقع غرور او سررشتهی تمامی اتفاقات بود و در نتیجه میتوان علاقهی شیطان به غرور و تکبر افراطی را دریافت.

شاید ادامهی همین دیالوگ که ذکر شد، نقطهی عطف فیلم باشد؛ جایی که شیطان احساس گناه بشر را به مانند کیسهای از آجر مینامد و راه خلاصی از آن را رهاکردن و زمین گذاردن آن کیسه معرفی میکند و در ادامه میگوید: “این همه آجر را به خاطر چه کسی حمل میکنی؟ خدا؟ درسته؟ خدا؟ بگذار یک بینشی در مورد خدا به تو بدهم، خدا دوست دارد تماشا کند، او دلقکی بیش نیست، یک لحظه در موردش فکر کن، او به بشر غریزه میدهد، او به تو این هدیهی بینظیر را عطا میکند و بعد با آن چکار میکند؟ قسم میخورم برای سرگرمی خود و عالم شخصی خودش، درست مثل یک فیلم طنز، اینکار را میکند و قوانین را برخلاف آن غرایز میچیند، که بزرگترین حیلهی تمام دوران است، میگوید نگاه کن ولی دست نزن، دست بزن ولی مزه نکن، مزه کن ولی قورت نده! و هنگامی که داری از این پا به آن پا میپری، او چکار میکند؟ دارد به این رفتار تو میخندد و ریسه میرود! او یک موجود خبیث و بیمار است! او یک مالک غایب است! چنین چیزی را باید پرستید؟ هرگز!” در ادامهاش کوین یکی از شعارهای خود شیطان را نقل قول میکند و میپرسد: “متصدی جهنم بودن بهتر از خدمتکاری در بهشت است، درست میگویم؟”
در انتها میلتون که میداند تنها مانع میان او و خواستههایش، اراده و اختیار کوین است، سعی میکند آن را به طرف خواستههای خودش سوق دهد و میگوید: “آزادی، یعنی اینکه دیگر مجبور نشوی عذرخواهی کنی”.
استفاده از دیگر عناصر سینمایی همچون هنر فیلمبرداری، موسیقی و رنگپردازی صحنههای گوناگون علاوه بر دیالوگهای قوی، بازیگری و کارگردانی هنرمندانه همگی دست به دست هم داده و اثری به یادماندنی را خلق کردهاند که هر بینندهای با دیدن آن میتواند به خوبی ارتباط برقرار کرده و لذت ببرد.
بازبینی تصویری

اظهارنظر جالب شیطان در مورد اختیار و آزادی انسان در تصمیمگیری

وسوسه شدنهای بیوقفهی کوین توسط شیطان در طول فیلم

از سری جابهجاییهای جان میلتون در سطح شهر که همواره از قطارهای زیرزمینی استفاده میکند
نمره پایانی | Score
۴٫۵ از ۵