بررسی این بازی بر اساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت گیمینگرویتی نوشته شده است
کتابها و مقالات زیادی حول محور «قدرت نه گفتن» به رشته تحریر درآمدهاند، سخنرانیهای بسیاری نیز پیرامون همین موضوع ایراد شدهاند و مادامی که بشر وجود دارد، مسئله «نه گفتن» نیز وجود خواهد داشت، اما بازیای که قرار است از آن حرف بزنیم، نه مثل کتابی است طولانی و نه مثل یک سخنرانی حوصله بر، بلکه دقیقا شبیه یکی از جلسات روانشناسی است که گویی بازیکن و سازنده بازی، نقش مراجع و روانشناس را ایفا میکنند، ولی در حالتی کاملا خودمانی و صمیمی، به دور از هر گونه تجملات و قوانین از پیش تعیین شده. داستان بازی بسیار ساده و سطحی روایت میشود. شما در قامت کارمندی تازه استخدامشده ظاهر میشوید که تمایل عجیبی به «نه گفتن» دارد. از قضا شرکتی که قرار است آنجا کار کنید با سیاست «بله قربانگویی» اداره میشود و هیچکس قادر به مخالفت با چیزی نیست.
اولین برخورد شما با یکی از مافوقهای شرکت، منجر به این میشود که او در کمال آرامش بسته غذا شما را بردارد و با این گمان که شما هم همانند همه کارمندان دیگر به او «بله» میگویید، راهش را کشیده و با خیال آسوده از دفتر شما دور شود، اما غافل از اینکه قدرتی عجیب که خطرناکترین تهدید برای شرکت است درون شما موج میزند و منتظر جرقهای است تا منفجر شود: قدرت نه گفتن. تنها ماموریت شما در طول بازی، پس گرفتن بسته غذا است، و در این راه نیاز به هیچ کاری جز گفتن کلمه «نه» ندارید.
این بسته غذا گاهی دست رئیس شرکت میافتد، گاهی مدیرعامل آن را در دست دارد، و گاهی اوقات هم یکی دیگر از بزرگان کمپانی. در جریان این حماسه پوشالی اما مهمتر از پس گرفتن جعبه خوراکی، یاد گرفتن و یاد دادن «نه» است، به شکلی که وقتی به اواسط بازی رسیدید، جنبشی کوچک از کارمندان شرکت تشکیل میشود که پیرو خط شما شدهاند و میخواهند کلمه جادویی «نه» را یاد بگیرند. متاسفانه سازنده از این فرصت خوب برای جلا دادن بیشتر به قصه استفاده نکرده و به شکلی سرسری به ادامه داستان پرداخته.
ولی شاید بتوان گفت مخاطب اصلی بازی نه کارمندان و نه حتی کاراکتر اصلی، بلکه شخص بازیکن است؛ یعنی خود شما، شمایی که شاید از گفتن نه خجالت میکشید و گاهی هر چند دلتان نمیخواهد، از سر اجبار و رودربایستی به درخواستهای نابجای مردم «بله» میگویید. همانطور که در مقدمه اشاره شد، بازی سعی دارد مثل یک جلسه روانشناسی عمل کند و به بازیکنش مهارت نه گفتن یاد دهد، که گاهی در این امر موفق، و گاهی هم شکست میخورد.
شوخیهای نه چندان بامزه و بعضاً تاریخ مصرف گذشته، بار کمدی بازی را به جای اینکه بیشتر کنند، کمتر میکنند و معدود لحظات خنده دار Say No! More را هم تحت شعاع خود قرار میدهند.
گیمپلی بازی اما از خود داستان هم سادهتر است. شما قادر خواهید بود با ۴ لحن مختلف «نه» بگویید که هر یک حس و حال متفاوتی دارند، یکی سرد، دیگری خشک، دیگری با شور و هیجان و یکی دیگر هم خسته و بیحال. در کنار این، ۴ نوع تمسخر هم در بازی گنجانده شدهاند که شامل کف زدن، خندیدن به شخص، تایید سخنان او به شکل غیر واقعی و سر تکان دادن میباشند، متاسفانه هیچکدام از مواردی که ذکر شدند فرقی با هم ندارند، شما میتوانید در ابتدای بازی یکی از آنها را انتخاب کنید، و تا انتهای داستان هیچ مشکلی برایتان پیش نخواهد آمد.
برای مثال سازنده میتوانست بازی را بهگونهای طراحی کند که افراد قویتر، به «نه» پرحرارت نیاز داشته باشند و یا بادیگاردها به «نه» از نوع دیگری، ولی چنین اتفاقی نیفتاده و لذت بازی نیز به مراتب پایین آمده است.
این مورد وقتی پی ببرید که کل بازی نهایتا ۲ ساعت طول میکشد، بیش از پیش خود را نمایان میکند و تجربهای نه چندان جالب برایتان به ارمغان میآورد.
بازی اما از لحاظ فنی چندان ضعیف نیست، گرافیک و جلوههای بصری با دنیای مضحک Say No! More به خوبی عجین شده و صداگذاریها نیز در کنار کار خوب صداپیشگان، لحظات خوبی برایتان رقم میزنند؛ البته لازم به ذکر است که گاهی اوقات شاهد افت فریم وحشتناک بازی خواهید بود که بعضی اوقات پا از این نیز فراتر گذاشته شده، و صفحه بریده میشود.
بازبینی تصویری: